سلام به همه دوستان اسم من امیر هست اولین باره اینجا خاطره مینویسم وناموسا کل داستان با جزئیاتش واقعی هست وعین اونچه اتفاق افتادو براتون مینویسم باورش با خودتون قضیه مال سال 1383 هستش که من تهران سرباز بودم توی کلانتری یکی از مناطق شمالغرب شهر دوران سربازیم همه میدونن دوران کف بودن هست بخصوص من که خیلی شهوتی بودم وهستم اون موقع 26 سالم بود لیسانسه بودم و افسر به قول گفتنی خیلی هم داغ وتوی جنسی قوی بودم توی مدت خدمتم اصلا نتونستم سکس کنم وخیلی هم بخاطر همین تحت فشار بودم اسفند سال 83 بود ومن 20 روز بعدش سربازیم تموم میشد یکروز که توی حیاط کلانتری با بچه ها نشسته بودیم دیدیم یه خانومی اومد رفت تو دفتر افسر نگهبان وای چه کسی یعنی چه کونی وای طرف یه بافت سبز پوشیده بود تا بالای زانوهاش وکمر باریک وکون گندش مثل دنبه گوسفند تکون میخورد وقتی راه میرفت همه بی اختیار راس کرده بودیم همه سرک میکشیدن و از عقب کونشو دید میزدیم قیافه اش مالی نبود ولی از کونش نمیشد گذشت لا اقل واسه دید زدن واقعا تا چند روز همه صحبت این زنه وکونشو میکردن و تا اینکه شب 26 اسفند شد من مرخصی عید گرفتم که برم ومرخصی اخر خدمتم بود دیگه کارم تموم شده بود ساعت 4 عصر بود مرخصیمو گرفتم اومدم بیام بیرون افسر تحقیق گقت فلانی یه احضاریه نمیبری گفتم من لباسمو عوض کردم گفت کسی نیست بچه ها سر ماموریتند یه لحظه لباستو بپوش احضاریه رو بده از اونورم برو مرخصی گفتم ونه وفلان چشمم افتاد وایییی طرف بود خودش بود همون زنه اومد جلو وگفت جناب سروان لطفا محبت کنید برام ببرید این احضاریه رو گفتم وسیله دارید گفت اره خودم میبرم ومیارمتون دیگه نتونستم نه بگم ولا اقل کون گنده دوباره دید بزنم قبول کردم ورفتیم سوار شدیم شروع کرد به تعریف که 6 ازدواج کرده ومیخواد طلاق غیابی بگیره خونه اشون نزدیک کلانتری بود و شوهرشم عسلویه کار میکرد رسیدیم دم در مجتمع به من گفت یه خواهشی بگم انجام میدین گفتم چی گفت تو گزارشت بنویس احضاریه رو به طرف دادی حضورا اگه این بارم احضاریه ببرم ونیاد غیابی میتونم انجام بدم گفتم نه خلاف مقرراته وفلان بالاخره قبول کردم که براش انجام بدم گفتم خونتون اینجاست گفت اره خونه مون اینجاست ولی من خونه بابام زندگی میکنم طرفم عسلویه هست گفتم باید مطوئن بشم اینجاست خلاصه رفتیم سوار اسانسور شدیم از زندگیش میگفت ویجورایی ازم میپرسید مجردم یا نه وکم کم شوخی میکرد توی راه که زن نگیر رو دوس دختر بهتره و وای توآینه آسانسور کون گنده شو تو اون بافت زیبا دید میزدم واقعا یه لیوان آب میشد رو طاقچه کون گندش بزاری نزدیکم بود ونفسش میخورد بهم ینی میشد لمس کنم اون کون گنده رو خط شورتش قشنگ از نزدیک دقت میکردی معلوم بود واییی لمبرهای کون گنده و با هر حرکتی میلرزیدند خلاصه بد جوئر راس کرده بودم اور کتمو روی کیرم کشیدم تابلو نشه دم در رسیدیم گفت کلید دارم در روباز میکنم احضاریه رو بزاریم داخل وبریم در رو باز کرد وزنگ زد به شوهرش اونم گفت سر کار هست مطمئن شد عسلویه هست گفت احضاریه اوردیم در خونت اونم نمیدونم چی گفت وقطع کرد کارمون تموم شد ازم تشکر کردو منم کلاس گذاشتم که خیلی برام بد میشه وفلان وواسه همه کس این کار رو نمیکنم گفتش چجوری جبران کنم محبتتونو یکم شر وور گفتمو گفتم اگه ممکنه بکم آب برام بیارید رفت لیوان اب بیاره گفتم من پول نمیخوام گفت ینی چی گفتم خوب راصیم کنین یجوری گفت منظورت گفتم من سربازم خیلی کفم وجدانا اگه میشه ارضام کنین ناموسا هیچکی هم نیست جای دوری نمیره گفت عجب بچه پررویی هستی تو دیگه چی ولی با خنده میگفت همینک برگشت دلو زدم به دریا وکونشو گرفتم نرم وداغ برگشت یهو برق گرفتش گفت روتو کم کن دیگه مگه من جندم کلی باهاش حرف زدم که دست خودم نیست من ادمم شما لباس تنگ پوشیدی بخدا دست خودم نیست و در عین ناباوری قبول کرد ولی گفت خیلی زود انجام بده سریع باید بریم اینو که گفت چسبیدم از پشت بهشو گفتم تخت کجاست همینطوری رفتیم رو تخت انداختمش رو تخت بالا پایین شد و سریع بافت سبزه رو از تنش دراوردم میدونم شاید بگین تخیلاته ولی ناموسا عین عین واقعیت بود یه شلوار تنگ زیر مانتو بافتش بود سریع کشیدم پایین شورتشو نزاشت لباساشم دراوردمو نشستیم روی تخت یه لب کاری ازش گرفتمو پستوناشو میمالیدم گفتم برگزد برگشت وچهار دست وپا خوابوندمش سوتینشو واکردمو شورت صورتیشو کشیدم پایین واییی چه کونی باورم نمیشد دستام وپاهام میلرزید اینقدر شهوتی شده بودم با کله رفتم وسط دمبه هاشو چند لحظه فقط میخوردمو بو میکشیدم کس وکونشو از عقب مک میزدو وای چه لحظه ای بود هیچی نمیگفت لای دمبه هاشو واکردم تا سوراخ کونشو ننیسنم وای سوراخ کون گنده ای داشت پر از چین وچروک کسشم قلمبه بود لباسامو دراوردمو کیرمو اماده کردم برگشت نگاهی به کیرم کرد وگفت اووف این چیه دسته بیله گفتم اره کون گنده من روناشو مالیدمو کیرمو تف مالی کردمو گذاشتم لای پاهاش عقب جلو میکردمو رونام میخورد به کونش یکم سینه هاشم مالیدمو دفعه اول بود میخواستم کس بکنم کلهکیرمو گذاشتم زیر کسش کونشو گرفتمو سرشو کردم توش یه اخ گفت تنگ بود انصافا کسش کیرم تانصفه رفت گفت بشه دیگه فشار نده اب نریزی توش گفتم نه همش میکشید جلو خودشو فکر میکرد ابم داره میاد گفتم نترس نمیریزم باز تا میرفت توکسش میپرید جلو میگفت نریزی آبتو یکم کسشو کردمو یه آن یه تف انداختم رو انگشتامو بردم مالیدم در کونش مثل فنر از جا پرید وعصبانی شد میخای چکار کنی گفتم هیچی گفت به پشت دست نزنیا ترسیدم بد جوری داد زد سرم دوباره مشغول کسش شدم داشت توحس میرفت باز انگشت بردم د کونش بازم شرو کرد داد زدن که پشتو اصلا دست نزن گفتم ببین من آبم نمیاد خاوهشا فقط سرکیرمو بزارم در کونت تا آبم بیاد قبول نکرد کفت اصلا نمیخام پاشو احضاریه هم نمیخوام گفتم باشه منم کارتو انجام نمیدم تو همین بین دوباره گفت پس فقط سرشو بزاریا داخل بره بخدا نمیزارم گفتم باشه با کلی اصرار بعد نیم ساعت جر وبحث وشرط وشروط کیرمو خیس کردمو گذاشتم در کونش کونش داغ بود یکم فشار دادم گفت فشار ندیا همینجوری بمون چند دقیقه تو همون حالت بودیمو احاس کرد مکیرم اروم داری جا وا میکنه توکونش سرشو به تعریف گرم کردمو ناز ونوازش چشمتون روز بد نبینه تو یه لحطه یهو فشار دادم دوسوم کیرم قارپ رفت تو کونش اوه اوه چنا نعره ای زد وجیغی کشید که گوشام کرشد محکم چسبیدم بعش زوری زد که بلمند بشه دوتایی از رو تخت افتادیم پایین اما ولش نکردم همینکه از تخت افتادیم افتادم روشو تا تخمام فرو کردم فحش میداد ونفس نفس میزد میگفت ای بند دلم ای بند دلم کثافت درش بیار دم دهنشو گرفتم ابروریزی راه نندازه وغلط میخوردیم کف خونه چجند دور غلط خوردیمو بلند میشد میزدمش زمین تا گوشه اتاق گیر افتادو دیگه تکون نخورد تو گوشش گفتم کولی بازی در نیار دیگه رفته ت وش نفس نفس میزد زور میزد دید فایده نداره یکم شل کرده بود همینکه من یکم بیشتر فشار دادم از بالا وپایین صدا در میومد فکر کنم دیگه خوشش اومده بود صداش قطع شده بود باورم نمیشد کیرم تو کونشه کونش تنگک تنگ بود دمر خوابوندمشو دوسه تا تلمبه زدم دادش رفت به هوا کیرمو نگاه کردم گه خالی شده بود نزدیک بود حالم بهمو بخوره بوی ان وعرق خونه رو برداشته بود گفتم اسبی بمون بلندش کردم کیرمو کشیدم بیرون چنان گوزید که فکر کردم کونش پاره شد صدای گوز همانو داد وبیداد شروع شد که بسه دیگه نمیزارم همینطور که میرفت جلو چهار دست وپا از کونش میریخت کف خونه چشمش به کثاقت کاری افتاد گریه اش در اومد بسه ببین کثافت کاری میکنی اه گفتم عیب نداره کون دادن همینه کل شکم منو کیر وتخمامو کثیف کرده بود اما از کونش نمیکشیدم بیرون بی پدر نکرد یه دستشویی بره قبل کردنش خلاصه یه ده دقیقه به شدت از کون کردمشو ابموریختم کونش اینقدر آب ازم اومد قشنگ حس میکردم دور کمرم داره خالی میشه کشیدم بیروم صدای قارپی از کونش در اومدو بی حال افتاد گوشه زمین روناشم کثیف شده بود یه وضعی آب از کونش راه گرفته بود بیرون پاشد لنگ لنگ رفت دستشویی نیم ساعتی خودشو میشست اومد گفت خاک بر سرم فرشا رو چکار کنیم رفت یه دستمال اور یکم تمیز کردو منم رفتم پاهامو کیرمو شستمو لباسامونو پوشیدیم بهم گفت خیلی بد میکنی هیچکیو اینجوری نکن دوس دختر داری گفتم نه گفت یوقت اینجوری نکنی ادم میمیره میگن سربازه بد میکنن اما ندیده بودم گفتم تقصیر کون گنده خودته که دوسه روزه داری تکونش میدی جلو من بافت سبز رو دوباره پوشید گفت ببین من نمیتونم راه برم باید بخوابم یکم گفتم باشه خداحافظی کردیمو لبشو بوسیدمو اومدم بیرون شمارشو بهم داد بعد عید که رفتم کلانتری بش زنگ زدمو گفتم میای پیشم گفت اگه بیام پشت دیگه نه شرطش اینه اومد رفتیم جنت آباد خونه دوستش اونجا از کس کردمشو جالب اینکه موقع کس کردن دوستش در اتاقو باز کردو نگاهمون میکرد اونم خوب کگونی بود ولی تخم نکذدم بگم میشه بکنیش یا نه از اتاق که اومدیم بیرون دوستش مرجان بود میگفت مرجان کیری داره پدر درمیاره بعدشم بهم سفارش کرد یوقت جلو مرجان نگم ماجرای کون کردنشو اون اتفاقاتو گفت به مرجان گفتم از پشت اصلا نمیدم بعد اونروز دیگه ندیدمشون خطشم خاموش کرد امیدوارم حال کرده باشید ناموسا خط به خطش عین واقعیت بود نوشته امیر
0 views
Date: February 6, 2019