زیارت

0 views
0%

من مینا هستم ۲۷ ساله متاهل قد بلند خوشگل و خوش اندام و سفید میخوام یه خاطره واقعی رو براتون تعریف کنم قضیه برمیگرده به ۴سال پیش چن ماهی از ازدواجم میگذشت یه روز زن همسایه پری خانم اومد خونه و گفت از طرف مسجد محله قراره یه تور زیارتی بانوان بره مشهد اصرار کرد که تو هم بیا اسم بنویس دور همیم با زنهای محل میریم زیارت و خوش میگذره و از این حرفا خلاصه شب وقتی علی شوهرم اومد خونه قضیه رو بهش گفتم و چون تور زیارتی مخصوص خانوما بود و آقایون حضور نداشتن قبول کرد من کلا مذهبی و اهل زیارت و مسجد و این چیزا نیستم و مسجد محل هم اصلا نرفته بودم ببینم چه رنگیه فردا اون روز پری اومد دنبالم و با رضایت نامه ای که از علی گرفته بودم و کارت ملی رفتیم مسجد محل زنهای محل همه بودن خلاصه یه چایی خوردیم و حاج آقای مسجد به همراه دو نفر دیگه سر و کلشون پیدا شد و شروع کردن به ثبت نام حاج آقا یعنی آخوند محله اولش فقط نشسته بود و اون دو نفر اسم نویسی میکردن اما وقتی دید خانوما تعداشون زیاده خودش هم دست به کار شد و شروع کرد به اسم نویسی نوبت من که شد رفتم پیش حاج آقا کارت ملی و رضایت نامه رو دادم و شروع کرد به ثبت نام من حاج آقا از دیدن من لپاش گل انداخته بود کلی چاپلوسیم رو کرد و نمک ریخت برام خیلی ازم خوشش اومده بود پای اون میزی که حاج آقا و من بودیم کس دیگه ای نبود حاج از وضع زندگیم و از شوهرم پرسید و خلاصه همش سعی میکرد باهام خودمونی تر بشه بعد از ثبت نام با پری رفتیم خون قضیه رو به پری گفتم و اونم شروع کرد مسخره بازی که شاید حاج آقا برات خواب دیده و از این جور حرفا سفر ما هفته بعد بود تو این یه هفته مونده به سفر به اصرار پری دو سه بار برا نماز جماعت رفتیم مسجد پری میگفت بریم مسجد تا از اوضاع سفر بیخبر نباشیم حاج آقا هم یه بار وقتی از مسجد میومدیم بیرون منو دید که با پری هستم و کلی تحویلم گرفت پری هم که ور پریده همش میگفت خدا به دادت برسه حاج آقا چشش تو رو گرفته و کلی هم مسخره بازی در میاورد کلی پری رو قسم دادم که به کسی چیزی نگه تا این سفر رو بریم و برگردیم گفتم اگه به کسی چیزی بگه منم باهاش نمیرم مشهد خلاصه روز حرکت فرا رسید و با پری رفتیم مسجد و اونجا هم دوتا اتوبوس اومده بودن و منتظر سوار شدیم و اتوبوسها راه افتادن و چن ساعت بعد رسیدیم مشهد و رفتیم هتلی که از طرف مسجد برامون رزرو شده بود سرپرست کاروان هم حاج آقا بود و دو تا از بسیجی های مسجد هم باهاش بودن کلا همین سه تا مرد با کاروان بودن خلاصه روز اول رفتیم زیارت و یه دوری زدیم تو شهر و برگشتیم هتل روز دوم با پری داشتیم از هتل میرفتیم بیرون که حاج آقا رو دیدیم و ازمون خواست که بدون اینکه زنهای دیگه متوجه بشن سه نفری بریم یه دوری تو شهر بزنیم نمیدونم از کجا ماشین آورده بود اما سوار ماشینش شدیم و کلی از هتل دور شدیم ظهر شده بود و حاج آقا بردمون رستوران و سر میز غذا کلی باهامون گفت و خندید یواش یواش شوخیهای غیرشرعی هم میکرد و بحث رو برد تو روابط جنسی و از این چیزا من و پری هم کلی خجالت کشیده بودیم و حاج آقا هم یه جوری میخواست که ما باهاش راحت باشیم خلاصه از ثواب صیغه و این چیزا هم گفت و آخرش هم پیشنهاد صیغه رو داد ما گفتیم حاج آقا ما متاهل هستیم و اون ول کن نبود گفت تو سفر متاهل هم باشی و شوهرت نباشه حکم مجرد رو داری و از این جور چرت و پرت ها حاج آقا رفت دستشویی و من به پری گفتم چه خاکی بریزیم تو سرمون پری گفت بهش بدیم هم یه تجربه و حالی میکنیم هم اینکه آخونده و با نفوذ بعدا به دردمون میخوره کسی هم نمیفهمه خلاصه وقتی حاج آقا اومد بهش گفتیم باشه فقط به خاطر ثوابش حاج آقا سوارمون کرد و راه افتادیم به سمت یه خونه که میگفت خونه یه آخونده که دوستشه حاج آقا منو برداشته بود برا خودش و به اون آخوند صاحب خونه هم زنگ زد و قضیه رو براش تعریف کرد و قرار شد پری با اون آخونه باشه خلاصه رسیدیم خونه و بعد از سلام و احوال پرسی حاج آقا گفت که دیگه طاقت نداره منو بغل کرد و رفت تو یه اتاق حاج آقا دیگه از اون تریپ مذهبی در اومده بود بهم گفت وقتی تو مسجد داشت اسم منو مینوشت کیرش از شق درد داغون شده بود خلاصه بهم گفت خودم میخوام لختت کنم شروع کرد ازم لب گرفتن جفتمون حشری شده بودیم زبونش رو کرد تو دهنم بعدش ازم خواست منم زبونم رو بکنم تو دهنش ازم خواست تف کن تو دهنش و منم کلی تف کردم تو دهنش وکلی خوشش میومد لختم کرد و شروع کرد بدنم رو لیسیدن کل بدنم رو خورد چن دقه فقط پاهام رو لیس میزد وقتی شروع کرد کسم رو لیسیدن از شدت شهوت داشتم دیوونه میشدم خیلی حرفه ای بود آب از کسم راه افتاده بود حاج آقا با حرص و ولع کس و کونم رو لیس میزد انگشتش رو تا ته کرد تو سوراخ کونم و گفت خدا به دادت برسه امروز میخوام کس و کونت رو یکی کنم گفتم حاج آقا من از عقب نمیدما گفت غلط میکنی و کلی خندید بعد ازم خواست براش ساک بزنم کیر بزرگ و کلفتی داشت خودش میگفت دو هفته پیش موهای کیرش رو زده سر کیرش رو کردم تو دهنم و شروع کردم ساک زدن حاج گفت این جوری فایده نداره کیرمو تا خایه بکن تو دهنت گفتم نمیتونم خودش به فشار کیرش تا ته کرد تو حلقم من زانو زده بودم و اون ایستاده بود خلاصه بافشار کیرش رو تو دهنم بالا پایین میکرد و سرم رو ول نمیکرد احساس خفگی و تهوع کردم کیرش تا ته میرفت تو حلقم با زور کیرش رو از دهنم در آوردم و به شدت سرفه میکردم و نفس نفس میزدم و آب از دهنم میریخت میخواستم استفراغ کنم حاج آقا هم بدون توجه به من دوباره کیرش رو کرد تو دهنم و شروع کرد تلمبه زدن واقعا داشتم خفه میشدم با با زور کیرش رو در آوردم و استفراغ کردم با استفراغ من حاج آقا حشری تر شد و بی توجه به حال من شروع کرد دوباره کسم رو خوردن منم دیگه حال تهوع رو فراموش کردم و از شدت شهوت بدنم شروع کرد به لرزیدن و آخ و اوخی میکردم که بیا و ببین بعدش حاج آقا بغلم کرد و پرتم کرد رو تخت و خودشم با یه جهش پرید بالا یه لنگم رو انداخت رو شونش سر کیرشو گذاشت در کسم و فشار داد داخل کیرش خیلی بزرگ بود شروع کرد تلمبه زدن و همش میگفت از این به بعد مال خودمی و کلی هم در حین تلمبه زدن بهم فحش میداد بعد هر دوتا لنگم رو داد هوا و چنان تلمبه میزد که کل دل و روده من اومد تو حلقم چنان صدای شلپ شلوپی تو اتاق پیچیده بود که نگو تو همین حین که کیر کلفت حاج آقا تو کسم بود و داشت تلمبه میزد من با یه جیغ و فریادی ارضا شدم اما حاج آقا به شدت داشت تلمبه میزد التماس کردم ولم کنه اما حشریتر شده بود بدنم سست شده بود و حتی دستم رو نمیتونستم بیارم بالا یه هو حاج آقا کیرش رو در آورد و رفت سراغ یخچال و کلی آب سرد ریخت رکو کیرش تا آبش نیاد منم فصت پیدا کرده بودم که نفسی تازه کنم حاج آقا برگشت و منم یه کم بهتر شده بودم منو به حالت سگی چار دست و پا قرار داد و کیرش تا ته کرد تو کسم و شروع کرد تلمبه زدن در حین تلمبه زدن اونقدر میزد رو کونم که به قول خودش باسنم مثل هندونه قرمز شده بود منم دوباره حشری شده بودم درد ضربات کف دست حاج آقا رو کونم حس نمیکردم فقط حال میکردم در حین تلمبه زدن یه تف انداخت رو سوراخ کونم انگشتش رو کرد تو سوراخ کونم از شدت شهوت نمیدونستم چیکار کنم آه و ناله من و صدای شلپ شلوپ تلمبه زدن حاج آقا کل خونه رو پر کرده بود تو همین گیر و دار من دوباره با یه جیغ ارضا شدم دوباره بدنم شل شده بود اما حاج آقا کوتاه بیا نبود سر و سینه من بیحال رو تخت بود حاج آقا هم باسن من گرفته بود به حالت داگی منو میکرد به معنی واقعی کلمه گاییده شدن رو حس کردم حاج آقا دوباره وارونم کرد و لنگ هام انداخت رو شونه هاش و کیرش رو کرد تو کسم و با شدت تلمبه میزد و منم جون نداشتم تکون بخورم یه هو حاج آقا کیرشو در آورد و آب کیرش رو که مثل شیر آب باز شده بود خالی کرد رو شکمم منم بیحال فقط نفس نفس میزدم بعدش حاج آقا هم بیحال ولو شد رو تخت چن دقه ای تو تامون بیحال بودم و یواش یواش حاج آقا بغلم کرد و شروع کرد منو بوسیدن و نازمو کشیدن منم حالم خوب شده بود آب کیر حاج آقا هم رو شکم من و رو تشک و خلاضه یه وضعی شده بود اون روز حاج آقا یه بار دیگه به شدت منو گایید هر دفعه سی چل دقه طول کشید کردن حاج آقا از کون نذاشتم منو بکنه کیرش خیلی بزرگ بود جر میخوردم من به شوهرم هم از کون نمیدم غروب که شد حاج آقا منو و پری رو رسوند نزدیکیای هتل و پیادمون کرد با پری برگشتیم هتل و برا هم شروع کردیم از نحوه کس کردن این دوتا آخوند حرف زدن من واقعا گاییده شده بودم تا صبح شکم و کمرم درد داشت کسم داغون شده بود روز بعد هم برگشتیم شهرمون و من دیگه پامو مسجد نذاشتم چن ماه بعد هم شوهرم به خاطر کارش زندگیمون رو منتقل کرد یه شهر دیگه من تو زندگیم کلا با سه نفر سکس داشتم شوهرم پسر همسایمون فقط یه بار و حاج آقا الانم که چن سال از اون گاییدن حاج آقا میگذره هر وقت که یادش میوفتم کسم خیس خیس میشه هم درد بود و هم شهوت یه گاییدن کاملا وحشی خیلی دلم برا کیر حاج آقا تنگ شده اما چه میشه کرد نوشته

Date: March 14, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *