چند روزی بود که تو خانواده ما همه از زنی حرف می زدند که قرار بود ظرف یک هفته آینده بعد از سال ها دوری برای تعطیلات سه ماهه به ایران برگرده اسمش نسرین بود و من اون رو هیچ وقت ندیده بودم دخترعموی مادرم بود زمانی که من دو سالم بود همراه با شوهرش از ایران رفته بود و حالا بعد از چهارده سال می خواست برگرده منتها بدون شوهر چون اونجا از هم جدا شده بودند بالاخره اون روز رسید و ما قرار شد برای خوش آمد گویی بریم خونه شون من یک دختر شانزده ساله بودم و تو اون سن و سال آدم همیشه دلش می خواد که زیبا و آراسته باشه و حسابی جلب توجه کنه به همین خاطر لباس قشنگی پوشیدم آرایش ملایمی کردم و همراه مادرم رفتم به دیدن نسرین نسرین زن خیلی جذابی بود می گم جذاب و نه زیبا چون حالا سی و هشت سالش بود و جوانی رو رد کرده بود اما ظاهر مغرور و خیلی خیلی شیک و تر و تمیزی داشت موهای پرکلاغی اش بلند و فر خورده بود با رگه های طلایی چشم های سیاه و درشتی داشت لب های باریک و کشیده و با رژ ملایم صورتی و چانه محکم ناخن های دستش بلند و کشیده و جلاخورده بود بلندتر از حد معمول و برق عجیبی می زد انگشتان بلندی هم داشت که زیبایی ناخن هاش رو دو چندان کرده بود قد خیلی بلندی داشت و چون صندل های پاشنه بلندی می پوشید ابهت عجیبی به نسرین داده بود با مادرم روبوسی کرد و نگاه دقیق و طولانی به من انداخت گفت تو باید صبا باشی درسته گفتم بله همینطوره و سمتش رفتم بغلم کرد یک سر و گردن از من بلندتر بود بوی عطرش مدهوشم کرده بود یک بوی سرد و تلخ دستاش رو دور شونه های لاغر و نحیفم حلقه زد و سه بار صورتم رو گرم بوسید و بعد یک قدم ازم فاصله گرفت و دستش رو نوازش گونه رو صورتم کشید گفت چه دختر خوشگلی عزیزم تو اون جمع زنانه نسرین مثل یک شاهزاده می درخشید وقتی اون رو با بقیه زن ها مقایسه می کردم متوجه می شدم چقدر فرق داره با بقیه و زیبا و برازنده اس بقیه زن های اون جمع هم تقریبا هم سن و سال با اون بودن اما همه زوارشون در رفته بود یا پاهاشون درد می کرد یا دستاشون ترک برداشته بود یا صورت شون چین خورده بود اما نسرین مثل اون ها نبود طبعا آثار گذر زمان روی صورتش به جا مونده بود اما در نهایت بسیار بسیار زیبا و جذاب بود من که کلی جذبش شده بودم جذب ابهتش و صدای خش دارش حرکات نرم دستاش و نگاه های خیره اش مخصوصا وقتی از روی مبل بلند می شد مبهوتش می شدم که چقدر نرم راه می رفت با اون ناخن های مشکی لاک خورده پاهاش که از جلوی صندل دیده می شد قدم برمی داشت و انگار می رقصید بدن خوش تراش و قوی اش حسابی جذبم می کرد سینه های درشت و توپر و کمر باریک با خم ملایم و پاهای بلند و کشیده و محکمش از زیر لباس چسبان زرشکی رنگش وجهه ای افسانه ای به نسرین داده بود تمام اون سه ساعت مهمونی رو مثل کسی که جادو شده باشه فقط به اون نگاه می کردم انگار مسحورش شده بودم شب تو خونه درباره نسرین از مادرم سوال کردم چرا تنها اومده چرا از شوهرش جدا شده بچه نداره مادرم جواب داد چرا شوهر داشت اما از هم جدا شدن نسرین هیچ وقت در این مورد حرف نمی زنه ما هم چیزی ازش نمی پرسیم بچه هم نداره تموم روزهای بعد دائم نسرین تو خیالم می اومد زن های خیلی زیباتر از اون رو کم ندیده بودم اما نمی دونم اون چی داشت که این طوری فکرم رو درگیر کرده بود مدام به اون فکر می کردم یک بار به سرم زد که برم تو آلبوم بگردم ببینم از اون عکسی داریم یا نه اما هیچی پیدا نکردم دو هفته بعد مادرم برای شام نسرین رو دعوت کرد خیلی خوشحال بودم از اینکه نسرین رو دوباره می بینم اونقدر هیجان زده بودم که تصمیم گرفتم در مقابل این زن زیبا من هم خوشگل و موقر جلوه کنم بهترین لباسم رو پوشیدم و آرایش غلیظی هم کردم نسرین این بار هم عین الماس برق می زد آرایش ملایمی داشت و لباس یک تکه ای پوشیده بود مخمل قرمز و لاک ناخن هاش رو چه ناخن بلند و باریک دست هاش و چه ناخون های بزرگ پاهاش رو با رنگ لباسش ست کرده بود سعی کردم جایی نزدیک اون بشینم تا بتونم خوب ببینمش تمام اون شب رو غرق نسرین بودم و همه حرکاتش قلبم رو داغ می کرد حرف زدنش خندیدنش و برق دندوناش از لای صورتیِ لب هاش رقص نرم دست هاش و برق یاقوتی ناخون هاش خم پاهاش موقعی که پاش رو روی اون یکی می نداخت و حتی غذا خوردنش وقتی که آب قلپ قلپ از توی گلوی خوش تراشش پایین می رفت یا وقتی که گوشت مرغ رو با دندونای زیباش تیکه تیکه می کرد وقتی شام رو خوردیم بابام رفت سراغ ماهواره و مادرم هم با زن عموش که می شد مادر نسرین رفتن سراغ آلبوم های قدیمی نسرین هم با موبایلش کار می کرد یک هو انگار متوجه شد که دارم نگاش می کنم سرش رو بالا گرفت و به من نگاه کرد سرم رو برگردوندم و خودم رو زدم به اون راه آروم صدام کرد که پیشش برم دلم پر می زد قلبم تند شده بود بلند شدم و رفتم کنارش روی مبل نشستم دستش رو انداخت دور گردنم و من رو طرف خودش کشید بیست سانت حداقل از من بلندتر بود با ناخن های بلندش داشت گردنم رو نوازش می کرد احساس داغی می کردم گفت صبا جون چند سالته شونزده سال چه جالب پس موقعی که من رفتم دو سالت خندیدم و حرفی نزدم اما اون باز چشم هایی که انگار مثل مار آدم رو میخکوب می کرد رو به صورتم دوخت لب هاش باز شد و لب های خشکش رو با زبون قشنگش خیس کرد با خنده گفت دقت کردی همه ش به من نگاه می کنی از خجالت سرخ شدم نمی دونستم باید چی بگم آهسته گفتم شما خیلی زیبایید حرفی نزد فقط طور عجیبی نگاهم کرد نه فقط صورتم رو کل بدنم رو تا حالا اینطور نشده بودم فکر نسرین هوش و حواش رو از سرم ربوده بود حتی سر کلاس ها تو مدرسه هم فقط به اون فکر می کردم مدام تو گوشی ام عکس هایی که شب مهمونی از نسرین انداخته بودم رو نگاه می کردم نمی دونم چی به سرم اومده بود من آدم بی تجربه ای نبودم دوست پسر داشتم و گاهی هم با هم لب و دست مالی می کردیم حتی از پشت هم رابطه داشتیم اما حالتی که با دیدن نسرین دچارش شده بودم عجیب و غریب بود یک روز داشتم حموم می کردم یهو باز نسرین به خاطرم اومد ناخن های شفاف و بلندش لب های کشیده و دندنای محکمش یادم اومد یاد هیکل کشیده و زیباش افتادم و یاد بوی خوبی که می داد ناخوداگاه یک دستم رفت سمت کسم و دست دیگه م سمت سینه هام و شروع کردم ور رفتن با خودم خودم رو تو اوهامم با نسرین می دیدم وقتی اون من رو به آغوش می کشید و گردنم رو می لیسید و با دست هاش سینه ام رو چنگ می زد تو اوهامم غرق بودم کف حموم خوابیده بودم پاهام رو داده بودم بالا و کسم رو حسابی می مالیدم برای اولین بار تو عمرم آبم با فشار ریخت بیرون سست و بی حال کف حموم دراز کشیدم و حتی نمی تونستم ناله کنم هیچ وقت تجربه ای به این خوبی نداشتم این اولین بار بود که وقتی خود ارضایی می کردم تو تصوراتم یک زن می اومد همیشه تو خیالاتم خودم رو در اختیار مردهای خوش قیافه ای می دیدم که وحشیانه من رو می کردن هیچ وقت فکر نمی کردم تصور اینکه در اختیار یک زن هستم به این خوبی ارضام کنه چند روز بعد مادرم یه مشمای مشکی دستم داد گفت این لباسی هست که نسرین داده بود براش اندازه کنم و حالا هم درست شده گفت سر راه که از مدرسه برمی گردی این رو ببر بده دست نسرین مادرم خیاط بود از خوشحالی نمی دونستم باید چیکار کنم با کلی ذوق و شوق کلاس های خسته کننده رو تموم کردم و رفتم سمت خونه نسرین خونه شون یه آپارتمان سه واحده بود که تو یک واحد مادر نسرین زندگی می کرد تو یک واحد دیگه برادرش و واحد طبقه سوم خود نسرین زنگ زدم و از پشت آیفون گفت بیا تو عزیزم در آپارتمان باز بود تو رفتم و سلام دادم از آشپزخونه نسرین گفت بیا داخل عزیز دلم کفش هام رو در آوردم و در رو بستم و رفتم تو آشپزخونه نسرین پشت به من وایساده بود و داغ غذا می پخت این بار یک تاپ سفید تنش بود و یک دامن سیاه موهاش رو پشتش جمع کرده بود از پشت نزدیکش شدم و شونه اش رو بوسیدم برگشت طرفم و صورتم رو بوسید گفتم مامانم لباس رو داد براتون بیارم گفت مرسی جیگرم بهم گفته بود بشین اونجا نشستم سر میز و نسرین یک پیش دستی آورد و دو تا کتلت از ظرف گذاشت داخلش گفت بخور خوشمزه اس گاز زدم عالی بود هر دو تا کتلت رو تو یه چشم به هم زدن خوردم گفتم من باید برم مامانم نگران میشه گفت می موندی حالا مرسی نسرین جون بهش گفتم نسرین جون خودم خیلی تعجب کردم اما اون اصلا جا نخورد گفت پس صبر کن منم باهات میام باید یه سری چیز میز بخرم نسرین زیر گاز رو خاموش کرد و رفت کنار در و از چوب لباسی مانتو رو بیرون کشید شروع کرد به لباس عوض کردن نمی دونم بخاطر زندگی تو خارج بود که اینقدر راحت بود جلوم یا همیشه اینطور بود تاپش رو درآورد و فقط زیرش یک نیم تاپ پوشیده بود شکم زیبا و صاف و بلوریش پیدا شد دامنش رو از پای راستش بیرون کشید و بعد پای چپ یه شلوارک ساحلی تنش بود اصلا نگاهم نمی کرد اما من مسحورش شده بود لاک ناخن هاش رو عوض کرده بود حالا لاک دست هاش مشکی بود و لاک ناخن پاهاش بنفش نمی تونستم نگام رو ازش بردارم یک لحظه سرش رو بالا آورد و من رو دید فهمید عادی نگاهش نمی کنم خندید گفتم خیلی خوشگلی اصلا بهت نمیاد بالای سی و پنج سال باشی ریسه رفت و ردیف مروارید دندوناش پیدا شد ناخواسته از جام بلند شدم و نزدیکش رفتم داشت مانتوش رو تنش می کرد با خنده گفت عاشقم نشی یه وقت گفتم فکر کنم شدم خنده اش قطع شد یه نگاه خریدارانه به سرتاپام انداخت به صورتم دست کشید گفت بیا بریم از اون روز به بعد سعی کردم خودم رو به نسرین نزدیک کنم به هر بهانه ای خونه اش می رفتم خودمم نمی دونستم چرا دارم این کار رو می کنم ولی حسابی جذبش شده بودم نسرین یک عادتی داشت همیشه مدت زیادی رو با گوشی اش ور می رفت اوایل برام عادی بود اما بعد از مدتی احساس کردم این همه وقت سر کردن تو اینترنت برای زنی به سن و سال اون عادی نیست تو فکر رفتم که به نحوی بتونم گوشی اش رو به دست بیارم تا بفهمم نسرین چیکار می کنه و به چی مشغوله یک روز که با مادرم خونه اش رفته بودیم حواسم رو جمع کردم می خواستم دور و برش بپلکم تا بلکه وقتی با گوشی اش ور میره بتونم چیزهایی رو ببینم کلی جیمزباند بازی درآوردم و بالاخره یک اتفاق خیلی بهتر افتاد تو آشپزخونه داشتم ظرف ها رو می شستم نسرین درست روی مبل کنار اوپن نشسته بود و پشتش به من بود یک لحظه دیدم رفت سراغ گوشی موبایلش سریع خودم رو از پشت نزدیک کردم تا ببینم چی رو نگاه می کنه اما به جای دیدن چیز خاصی تونستم پسورد ورود به موبایلش رو ببینم که با انگشتاش واردش کرد 00442200 سر از پا نمی شناختم فورا پسورد رو تو موبایلم سیو کردم تا یادم نره و از اون زمان به بعد همه اش منتظر بودم که یک لحظه گوشی اش رو جایی جا بزاره چند روز بعد به نسرین زنگ زدم سلام نسرین جون سلام عزیزم خوبی مرسی ببخشید که مزاحم شدم یه زحمتی دارم براتون چه حرفیه دختر چیکار داری دبیر زبان انگلیسی مون یه متنی داده که خیلی مشکله باید ترجمه ش بکنیم امکان داره امروز یک ساعتی مزاحمتون بشم کمک بگیرم ازتون چه مزاحمتی بیا خوشحال میشم ببینمت با متن انگلیسی و دو سه فرهنگ لغت زبان رفتم خونه اش خیلی زیبا شده بود و حسابی به خودش رسیده بود یه انگشتر با نگین سبز خریده بود و لاک ناخن هاشم با رنگ نگین ست کرده بود می خواستم انگشتاش رو بکنم تو حلقم شروع کردیم به ترجمه و من حتی یک ذره هم حواسم به متن نبود فقط داشتم زیر چشم خونه رو تماشا می کردم که بفهمم موبایلش کجاست سری چرخوندم به اطراف و موبایل رو روی اپن آشپزخونه دیدم از اون به بعد فقط منتظر فرصتی بودم که موبایل رو بردارم نیم ساعتی گذشته بود که نسرین بلند شد رفت آشپزخونه تا میوه بیاره فکر کردم دیگه باید دست بجنبونم پشت سرش راه افتادم و در یک لحظه موبایل رو برداشتم و انداختم تو جیبم گفت چرا اومدی آشپزخونه چیزی می خوای گفتم تشنه ام شد فقط از این می ترسیدم که موبایلش یهو زنگ بخوره اگه زنگ می خورد یا صدای پیغام تلگرام می اومد آبروم می رفت برای همین سرسری سر و ته متن رو درآوردم و از خونه زدم بیرون فقط یکی از کتاب هام رو زیر میز انداختم تا بعدا به بهانه ای برگردم از خونه که اومدم بیرون سر کوچه وایستادم موبایل رو در آوردم و پسورد رو وارد کردم کار کرد انگار دنیا رو بهم داده بودن فوری رفتم توی اینستاگرامش خشکم زده بود بیشتر کسایی رو که فالو کرده بود همجنسگرا بودن تو صفحه اول اینستاگرامش کلی عکس و فیلم همجنس بازی دیده می شد گالری رو باز کردم و اونجا هم همین طور همه اش عکس ها و فیلم های زن هایی بود که با هم ور می رفتن توی گالری یک عکس هم از خودش بود عکس رو فورا با بلوتوث برای خودم فرستادم و هیستوری رو هم پاک کردم گوشی رو گذاشتم رو سایلنت و برگشتم خونه نسرین و زنگ زدم کیه نسرین جون شرمنده کتابم رو جا گذاشتم در رو باز کرد رفتم تو دیدم پریشون هست و داره دنبال چیزی می گرده فورا گوشی رو از جیبم درآوردم و تو یه فرصت انداختم لبه مبل خودم رفتم سمت میز و زیرش کتابم رو برداشتم گفتم چی شده نسرین جون گفت گوشی م رو پیدا نمی کنم خودم رو زدم به اون راه و منم شروع کردم به گشتن یه دقیقه بعد با تعجب گفتم ئه نسرین جون افتاده اینجا لبه مبل گوشی رو برداشت و با تعجب گفت عجیبه من هیچوقت سایلنتش نمی کنم خودم رو زدم به نفهمی و باهاش خداحافظی کردم تصمیمم رو گرفته بودم می خواستم برای یک بار هم شده حتی به قیمت رفتن آبروم با نسرین لز بازی کنم تو این مدت کلی فیلم لز بازی دیده بودم و حسابی خوشم اومده بود برای همین کمترین تردیدی به خودم راه ندادم یک هفته بعد بالاخره جرات کردم به نسرین زنگ بزنم نسرین جون سلام می خواستم ببینم حوصله داری با هم فیلم ببینیم یه فیلم خوب پیدا کردم باشه عزیزم مرسی که به فکر منی حسابی به خودم رسیدم آرایش حسابی کردم یه پیراهن نیمه لخت پوشیدم و به ناخن هام لاک صورتی زدم و راه افتادم سمت خونه نسرین بهم گفت چه فیلمی آوردی گفتم آبی گرم ترین رنگ است دیدی گفت نه ولی فهمیدم دروغ میگه قیافه اش جوری شده بود و مشکوک نگاهم می کرد ولی من می خواستم دلم رو بزنم به دریا کنارش روی مبل نشستم و دکمه کنترل رو زدم فیلم شروع شد همه حواسم به نسرین بود و اصلا فیلم رو نگاه نمی کردم داشتم برای خودم رویاپردازی می کردم بالاخره اون لحظه که منتظر بودم رسید و دو تا دختر توی فیلم شروع کردن به بوسیدن هم زیر چشم نسرین رو نگاه می کردم که صورتش داشت بر افروخته می شد اون صحنه گذشت و احساس کردم ریتم نفس نسرین تغییر کرده و عصبی شده دستاش رو مدام تکون می داد و همه اش توی مبل جابجا می شد صحنه بعدی رسید و صحنه های بعدی فیلم هر چی جلوتر می رفت من خودم رو بیشتر به نسرین می چسبوندم و در ضمن داشتم به دقت حرکات نسرین رو دنبال می کردم بالاخره رسید به صحنه نهایی و من حسابی داغ شده بودم می خواستم پام رو بزارم رو پای نسرین که یهو چنگ زد تو موهام و با دست دیگه اش گلوم رو گرفت و من رو انداخت زمین و خودش رو هم انداخت روم زانوش رو گذاشت رو شکمم و تو همون حال چندتا سیلی محکم زد تو صورتم گفت توله سگ چی می خوای از جونم فکر کردی نمی دونم توئه بزغاله گوشی م رو بلند کردی می خوای اونقدر بزنمت که سیاه و کبود شی گمشو از خونه من برو بیرون بعد یه سیلی دیگه زد تو صورتم و چنگ زد تو موهام و بلندم کرد و هلم داد سمت در شوکه شده بودم اصلا نمی تونستم حرف بزنم حتی نمی تونستم گریه کنم مات و مبهوت نگاش کردم رفت نشست رو مبل و سرش رو گرفت بین دستاش یه طعم شور رو روی لبم حس کردم دست زدم به لبم و دیدم داره خون میاد تیزی ناخنش لبم رو پاره کرده بود آروم برگشتم سمت در و اونجا بود که اشک از چشمم پایین افتاد لباس هام رو پوشیدم و می خواستم در رو باز کنم که نسرین گفت هی وایسا نمیشه اینجوری بری سر جام وایسادم اومد دستم رو کشید و من رو برد آشپزخونه شیر آب رو باز کرد دستش رو زیر آب گذاشت و کشید به لبم خون رو پاک کرد اما بند نمی اومد دوباره لبم رو پاک کرد چندبار لبم رو پاک کرد و هی خون دوباره جاری می شد یک لحظه نفهمیدم چی شد دستش رو که گذاشت رو زخمم دستش رو گرفتم و انگشت سبابه اش رو بردم سمت دهنم نسرین ماتش برده بود دهنم رو باز کردم و انگشتش رو کردم توی دهنم تیزی ناخونش زبونم رو اذیت می کرد شروع کردم به میک زدن سرم رو عقب جلو می بردم و هی میک می زدم و بعد انگشت دوم انگشت سوم وحشی شده بودم و تو حال خودم نبودم یهو دستش رو بیرون کشید و با هر دو دست سفت گلوم رو گرفت و من رو هل دادم سمت کابینت ها چسبیدم به کابینت و داشتم زیر فشار دستای قوی اش خفه می شدم اونقدر فشار داد که به پشت افتادم روی کاپینت کنار شیر آب خودش روم خم شده بود و نگام می کرد آروم دستش رو از گلوم برداشت و برد سمت دکمه های مانتوم یکی یکی بازش کرد مانتوم رو درآورد حالا فقط یه نیم تاپ با بندهای نازک که به شونه هام وصل بود باقی مونده بود نفسم داغ شده بود و هزم داغ نفس نسرین هم تو صورتم می خورد آروم با نوک ناخن بند رو از شونه ام آزاد کرد و با یه حرکت تاپ رو پایین انداخت حالا سینه ام روبه روش بود یک سینه کوچیک و نرم قد یه لیمو دستش رو از شونه ام حرکت داد سمت سینه ام و گرفتش فشار داد فشار داد فشار داد به سینه ام نگاه کردم ناخون های تیزش تو گوشت سینه ام فرورفته بود اونقدر فشار داد که گریه ام گرفت گفت بسته نمی خواستم کم بیارم گفتم من رو بخور نسرین من رو بخور انگار منتظر همین یه کلمه بود کمرم رو گرفت و من رو خوابوند رو زمین سرش رو کرد داخل سینه هام و شروع کردن به گرفتن گازهای محکم و مکیدن های محکم از سینه هام جری شده بود به زور خوابید بین پاهام و مدام خودش رو می مالوند به تنم از سینه هام بالا اومد و سرش رو فرو برد داخل گردنم و شروع کرد به گاز گرفتن گلوم حس آهویی رو داشتم که زیر دندونای یه پلنگ گرسنه داره دریده میشه اما آهویی که عاشق پلنگ هست آهویی که عاشق دریده شدن هست نسرین بهم رحم نمی کرد وحشیانه همه بدنم رو می مالید و داشت ازم لذت می برد چند دقیقه که حسابی من رو خورد لباس هاش رو درآورد و من رو هم کامل لخت کرد پیچید بهم این بار فقط گاز و چنگ نمی گرفت و ازم لب می گرفت لب هام رم می لیسید و همزمان با انگشتاش کسم رو می مالید داشتم جیغ می زدم و هر بار دستاش رو می کرد تو دهنم تا صدام بلند نشه وقتی از این پوزیشون خسته شد بلند شد و به حالت سکس رو در رو پاهام رو گذاشت رو شونه اش و من رو جمع کرد و خودش خیمه زد عین مردهای تنومند که زن های لاغر رو جمع می کنن و جرشون می دن نسرین تو همون حالت کسش رو به کسم می مالید گردنم داشت می شکست بهش گفتم دارم اذیت میشم برم گردوند حالا حالتمون سگی بود از پشت بهم چسبید و با کسش ضربه های محکم به کونم می زد عین سگ داشت من رو می کرد و بعد روم افتاد و کف پاهاش رو گذاشت روی ساق پام اصلا نمی تونستم جم بخورم دستاش رو از زیر بغلم رد کرد و هر دو سینه ام رو گرفت و شروع کرد به مشت کردن همزمان پشت گردنم رو می لیسید باز بلند شد و این بار به پشت خوابوندم با یه دست سینه ام می مالید و خودش خوابید بین پاهام و شروع کردن به لیسیدن کس و کونم دیگه تو حال خودم نبودم فقط می دونستم چیزی داره از عمق وجودم میزنه بالا بعدش نفهمیدم چی شد فقط دیدم یه آب کم رنگ و چسبناک به دهن و دندونا و چونه نسرین آویزونه اومد روم و یه لب لذیذ ازم گرفت باز چنگ زد تو موهام رو من رو کشون کشون برد طرف هال رو مبل نشست و من رو پیش پاش گذاشتو پاهاش رو جلوی صورتم گرفت چه پاهای بزرگ و زیبایی بود پنجه های کشیده و ناخن های دراز شماره پاش حتما بالای چهل بود سرم رو گرفت و به زور شست پاش رو تو دهنم فرو کرد گفت بخور وگرنه می خورمت شروع کردم به لیسیدن انگشتاش زیر ناخوناش رو با زبون تمیز می کردم مجبورم کرد دو سه چهار تا انگشتش رو بکنم تو دهنم داشتم عق می زدم اما لذت بخش بود از خوردن پاهاش که حسابی لذت برد کف پاش رو گذاشت رو صورتم و کف زمین پخشم کرد بعد نشست رو صورتم و کسش رو گرفت جلوی دهنم باز چنگ زد تو موهام و می گفت بخور کس قشنگ و صورتی ش رو لیک می زدم ده دقیقه ای یک ضرب براش لیسیدم تا دست برداشت و بعد گفت که کونش رو بخورم پا شدم و اون مثل سگ زانو زد زبون می کردم تو سوراخ غنچه ای کونش واز اونجا می بردم سمت کسش خیلی طول نکشید که یه مایع سفید ریخت بیرون و نسرین افتاد زمین رفتم پیشش و صورتش رو غرق بوسه کردم گریه ام گرفت دوست دارم نسرین دوست دارم چشماش بسته بود آروم سرم رو نوازش می کرد و می گفت از این به بعد مال خودمی مال خودمی فقط مال خودم اگه دوست داشتید بگید تا ادامه ش رو بنویسم نوشته
0 views
Date: February 25, 2019