ساختن دشوار است شعر بی دی اس ام

0 views
0%

سر صبح و نفسی تازه و دلدار و منم ماه نرمین بدنم خواهش چشم سیاهت پیداست زود بازآ به برم بوسه ای از لب هام بوسه ای از گونه با نوازش ز سر و موی و تنم دست برکَش ز سَرم کتکم کم شده محکم بزنم ماه دیوانه ی من به هوای هوست جانی و جلّاد شدم من مریضم قطعا توی بیمار نشستی به دلم منِ بیمار بله تن مریض است به عشقت دلدار منِ بیمار بیا چرم مشکین کمربندِ اصیلت تیمار ضربه هایت پر زور دست از بوسه و نرمش بردار منِ بیمار بزن سوزشِ ردّ کمربندِ سیاهت سرشار ترس از ضربه ی بعدی به تنم وای دست از مهر و محبت بردار من بیمار بُکُش این بلورِ بدنم نذرِ صدایت سردار دورگه بم پر خشم ای وای اثرات سیگار وا وِیلاه نفسم قطع شد و بعدش آه چشم در چشم سیاهت لرزش دل ای وای خشم را راه بده بین دو ابرویت تا آن خَم و خشم دلم را ببرد قربانگاه تلخ و سرد و جانکاه چشم بندم بگذار ضربه هایت ناگاه سوزش و ترس و آه هر چه خواهم تو بگو نه نه یِ مقطوعت جان منِ تسلیم و تنِ داغ و سرِ داغ تر و مستِ گران منِ زانو زده در راهِ شکستن ای جان سر و پا گوش به فرمانِ لبانت جانان که بگویی تو بمیر و من بگویم بله هان پشت کن توله بگویی برّان بله حتما قربان دست بالا ببری محکم آخ ضربه هایت سوزان درد چون از تو نشیند نوشان ضربه چون از تو بیاید بر جان ناز شصتت سلطان مکثِ پُر حیله سپس ضربه سپس مکث سپس آخ لذت بی پایان حس خاصی دارم این اطاعت کردن این سرا پا گوشی این ز خود دل کندن اینکه خشمت زیباست اینکه من با همه نخوت هایم مست و رام و تسلیم زیر تو جان کندن من پر از احساسم حس آری گفتن هرچه میخواهی کُن اختیارم با توست برده ای شرمینم پادشاهی قطعا خشم تیزت حسی زنده دارد در من حسّ کوچک گشتن هیچ ترس اینجا نیست اعتماد اطمینان وحشتی با من نیست دست هایم را بست نمره ی کارش بیست بوی شمع و گوگرد چشم هایم بسته ست سوزشی داغاداغ آب شمع و چک چک اضطرابم عالیست قطره روی سینه از شکم تا پایین وای این عالی نیست هیهات ضربه هایت کاری با شروعی پرشور جان به لب می آری پشت بر اربابم زلف مویم در دست چه گلی میکاری نفسم در سینه حبس و تنگ و جاری رفت و آمد ها تند ناگهان اما آه ضربه هایی با دست سوزشی اجباری طعمِ فلفل داری ضربه ها محکمتر میروم تا بالا هر دو باهم آزاد همچو پَر آسوده خالی از هر باری قصه ی این احساس قصه ی درد و زجر درک من دشوار است حس من سرشار است حس پنهانم وای این طپش بیمار است شاعری پر احساس حرف ها بسیار است راه ها را بستند با سکوتم فریاد ساختن دشوار است این بنا آوار است پشت هر در اینجا باز هم دیوار است نوشته

Date: April 27, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *