سلام این داستان زیاد سکسی نیست فقط و فقط ی خاطرست شایدم ی داستان نمیدونم اسمش و بذارم خاطره یا داستان ولی هرچی هست دوست دارم بگم و خالی شم از اسم مستعارم استفاده میکنم اسمم بابک 183 قدمه 80 وزنمه نه خوشگلم نه زشت ی چیز عادی مثله بقیه مردم توی فیسبوک بودم و میجرخیدم چشمم خورد به ی اسمی که توی فرندای دوستم بود خیلی کنجکاو شدم بدونم کیه پیام دادم بهش با نا امیدی دیدم جواب داد ی دختر کنکوری بود و خانواده به شدت مذهبی ولی تو چتایی که میکردیم دختره میگفت با ی پسر دوست شده بود و پسره کرده بودش و ولش کرده بود منم که سرم تو کار و دانشگام بود و با کسیم دوست نبودم گفتم حالا یکم با همین صحبت کنم شاید اینم حالش خوب شد و منم تنها نباشم از ی طرفمم دلم میسوخت که اینجوری شده بعد کلی چت ب روز قرار گذاشتیم که ببینیم هم و و من ی کتاب روانشناسی بدم بهش که خیلیم کتاب و دوست داشتم و واقعا حیف که دادم بهش توی مینی سیتی قرار گذاشتیم با کلی بدبختی پیداش کردم چی میدیدم ی دختر ورزشکار مربی شنا لاغر با ی مانتو قرمزززز واقعا خوشم نیومد ازش حس کردم واقعا تمام کاراییی که کرده و خودش دوست داشته و از سکس با نفر قبلی و اصن حس میکردم واقعا جندست کتاب و دادم و برگشتم و کلی فحش نثار خودم که این چی بود دیگه خوب اصن اینجوری نبودم من کلا سرم تو درسم بود کاریم به دخترا کلا نداشتم حتی تو دانشگاه این و که دیدم کلا از خودمم بدم اومد برگشتم و یکم بی محلی کردم زنگا کم شده بود و حرفا هم کمتر ولی ادامه داشت شاید خلا ی جنس مونث خوب تو زندگیم باعث این شده بود که با اینکه متنفر بودم ازش بازم ادامه دار شده بود باز دوباره کلی حرف های روحیه بخش و اینا بهش میزدم و اونم زنگ میزد و حرف و حرف و حرف تا ی روز قرار گذاشتیم هم و ببینیم دوباره بین این دیدن با دیدار قبلی کلی فاصله هست تو این فاصله دختره رفته بود کانون به اصرار باباش مسجد بسیج و با راهیان نور جنوب رفتن و کلا ظاهرا ازین رو به اون رو شده بود منم گفتم خوب حالا این که خوب شده منم که باهاش بودم خوب بذار بمونم با سکس قبلیشم کنار میام بازم شاید خلا ی جنس مونث خوب باعث این کار شد به علاوه اینکه ظاهرا هم خوب شده بود قرار که گذاشتیم اومد باغمون تو شمال تهران شمال شرق دیگه فهمیدین فک کنم کجا ولی باز اسم نمیبرم چون جا کوچیکه و شاید اومد باغ و باهم رفتیم توی اتاقک باغ ظاهرا چادر ازین چادرایی که کش داره و زمین تا اسمون فرق با دیدار قبل صحبت و حرف و نهار و خوردیم اومدم یکم دراز بکشم اونم اومد کنارم دراز کشید خوب اولین بارم بود اصلا نمیدونستم چیکا کنم و نکنم یا اصن کاری کنم یا نکنم خوب فیلم سکسی زیاد دیده بودم و راجع بهش کلی مطلب که گوش از نقاط حساسه و دست کشیدم روی سرش لاله گوشش لای موهاش یجوری نفس کشید و برگشت سمت من یکم هم و نیگاه کردیم و من با پررویی تمام لب و گذاشتم رو لبش و اونم همراهی میکرد منی که بی تجربه بودم و اولین بارم بود ی حس شوق خاصیم داشتم که بالاخره اولین لب و گرفتم دست زدم به سینه هاش یکم نفس زدنش بیشتر شد منم خوشحالترو مغرور تر دستم و با پررویی تمام تر بردم سمت شلوارش که اول مقاومت کمی کرد و بعددش دستم به کسش رسید اولین بار کس خیس و نرم ی چیز مبهم بود برام به علاوه اینکه اون مذهبی شده بود پس این چ کاریه در همین حد مالش تموم شد و رفت بین این دیدار با دیدار بعدی یه فاصله طولانی افتاد دوباره این دانشگاه قبول شد و رشتش هم حسابداری بود تو این مدت از دوست پسر قبلیش میگفت هی یبار عکسش و داد بهم و از خیانتی که مثلا بهش شده میگفت منم یکم حس بد و خوب و باهم داشتم نسبت بهش گذشت تا دفعه سوم قرار گذاشتیم باهم باز هم توی باغ ایندفعه هماهنگ بودیم کسی نیاد باغ دختره اومد و باز رفتیم تو اتاق اینبار یکم باتجربه تر شده بودم دلمم بیشتر میخواست انجام بدم کارو سریع هم و بغل کردیم و لب گردن و گوش و سینه و تا شلوارش و این سری کامل دراورد بار اولم بود میدیدم کس و با اینکه خوشم نمیومد ولی براش خوردم فکر میکردم حتما باید ارضا شه و ارضاش کنم خوردم و کیرم و گذاشتم جلو کسش ولی تو نمیرفت خیلی خشک بود با این حال تا سرش خورد به کسش ابم داشت میومد که کشیدم عقب و ریخت رو فرش باز خوردم براش که یکی از فامیلا از شانس گه من یا شایدم بگم خوش شانسیه من اومد تو باغ درختش و اب بده و بره سر کار ی چنتا درخت گردو و گیلاس و ازین حرفا بود خلاصه سریع جمع و جور کردیم و اومد فامیلمون شانسم زد پسرش بود وگرنه داستان داشتیم نهارو خوردیم و رفتیم و این قرارم تموم شد بازهم میگم خلا ی جنس مونث خوب باعث میشد فکر خوب راجع بش بکنم میگفتم چون تو باغ بودیم و من شروع کردم حتما اونم وسوسه شده وگرنه ادم خوبیه دیگه چادریه و با این حرفا دلم و خوش کرده بودم ولی یکم ته دلم مشکوکم بودم بهش گذشت و تو رابطه میگفت اره دوست قبلیم زنگ زد حلالیت بطلبه ازم و صحبت کنه بااهام اخه عوضی چه صحبتی چه حلالیتی با این که میدونستم عوضی بازیه ولی گفتم باشه دیگه فهمیدم چیه قضیه همون شکم درست درومده بود گفتم هیچی نمیگم و میذارم خودش بره سخت بود برام ولی گفتم هستم تا خودش بره شروع شده بود دوستم حلالیت طلبید میخواد باهام حرف بزنه ولی میترسم برم و من دیگه خندم گرفته بود واقعا مسخره بود گفتم باشه برو رفت و اومد گفت خوب اون حرفاش و زد منم باید حرفام و بهش بزنم بازهم ی خنده کردم و گفتم برو بعد زنگ زده بود میگفت باهم رفتیم ابعلی حرف زدیم دیگه خنده دارتر ازاین داریم مگه خیانت بعدش برن ابعلی حرف بزنن باهم بازم هیچی نگفتم و رابطم و کم و کمتر کردم تا جایی که گله میکرد که چرا پیام نمیدی و این حرفا اون زمان لاین خیلی طرفدار داشت البته الانم شاید داشته باشه ولی من خودم اون زمان داشتم من و بلاک کرده بود تو لاین به دلیل اینکه میگفت فامیلامون میبینن بعد از اون ولی من بلاکش نکرده بودم زیر یکی از عکسام کامنت گذاشته بود ولی بلاک بودم یادم نیست چجوری ولی زدم رو کامنتش رفتم توصفحش ولی بخاطر بلاک کردن من چیزی تو صفحش نبود فقط ی عکس پروفایلش و دیدم کنده کاری شده روی درخت اول اسم خودش و اون پسر قبلیه پ ن 1 نمیدونم اصلا درست بوده کارم یا نه به هوای کمک کردن به اونجاها کشیده شد ولی خداروشکر اتفاقی نیفتاد شاید مریض بود شاید کلاه بردار و پ ن 2 اصلا سکس با کسی که دوستش نداری نمیچسبه طرف اگه ی دختر سیبیلو هم باشه وقتی دوستش داشته باشی همه چی قشنگ میشه برات پ ن3 به این نتیجه رسیدم که ذات بد نیکو نگردد چون که بنیانش بر است پ ن 4 ازینجور ادما زیان تو جامعه خیلی راحت میان کارشونو میکنن و تموم شد میرن واقعا به نظرم ارزش وقت گذاشتن ندارن نوشته
0 views
Date: April 1, 2019