سلام دوستان این خاطره برای من بهترین تجربه سکس هست ک براتون تعریف میکنم امیدوارم که خوشتون بیاد اگه هم خوشتون نیومد یچی بهش اضافه کنید ک بیاد چون خاطرات سکسی سلیقه ایه هرکی از یجاش خوشش میاد حالا بگذریم و بریم سراغ اصله داستان دوستان من ولیدم مستعار و الان ۱۸ سالمه و چند ماهه دیگه میرم تو ۱۹ چون قده بلندی داشتم و چهارشونه بودم از نظره دخترا جذاب بودم ولی قیافم خداییش تخمیه من از بچگی چون تو فامیل دختر زیاد بود با دخترا خیلی راحت بودم و باهاشون خوب بودم و میدونسم چجوری مخشونو بزنم بگذریم من یه دختر خاله دارم به اسمه سحر مستعار ک اونم تقریبا همسنمه فقط ۴ ماه کوچیکتره سحر یه اندامه فوق العاده و سفید داره و چون والیبال بازی میکنه تقریبا هیکلش کشیدس و ممه های لیمویی داره ک عالین و چشمای آبی رنگش ک فوق العادن حالا بگذریم من و سحر از بچگی باهم بودیم خیلی بهم نزدیک بودیم و رفت و آمده خونوادگی زیاد داشتیم تمامه رازای همو میدونیم و بعده این ماجرا عشقه بینمون زیاد و زیاد تر شد به حدی ک برای هم میمیریم این قضیه برای ۶ ماهه پیشه ک توی بهمن ماه خانوادگی با خانواده خالم رفتیم شمال از همون اول راه من متوجه یه حس خاصی بین خودمو سحر بودم انگار همه چیزش برام جذاب و محرک بود یا یه همچین چیزی بعد از اینکه رسیدیم رشت یه ویلا گرفتیم تا چندروز اونجا بمونیم از اونجایی ک منو سحر همیشه باهمیم بعد رسیدن و استراحت بهش گفتم ک باهام بیاد تو ساحل قدم بزنیم اونم قبول کرد و با یه پیراهن ک سینه هاشو معلوم میکرد و یه دامن و ی کلاه اومد من وقتی تو اون وضعیت سحرو دیدم یه حسه عمیقی بهم میگفت ولید این دختر بخاطره تو این شکلی کرده خودشو بعد که تو ساحل قدم زدیم یکم صحبت کردیم و منم حسمو بهش گفتم اونم بهم گفت ک خواب دیده من توی تصادف مردم منم پشمام ریخت و خایه کردم چون هرچی خواب دیده واقعی شده منم با صدای لرزون گفتم خب ک چی مثلا این خوابت چ ربطی ب این رفتارات داره اونم گفت منم تصمیم گرفتم تا همیشه پیشت باشمو قدرتو بدونم بعد خودشو پرت کرد تو بغل و چشم تو چشم شدیم چون تو ساحل هیچکس نبود لباشو چشیدم شاید تا اون موقع هزار تا دخترو لب گرفتم ولی سحر لباش مزه ی بهشتو میداد خیلی لب بازی نکردیم و منم تو دلم گفتم الان وقته کردنه دستشو گرفتم سریع بردمش جلوی ویلا با هزار زحمت سوییچ ماشینه ددی رو گرفتمو سحر سوارش کردم و با اخرین سرعت میرفتم سمته جایی ک هیچکس نباشه سحر همیشه با من سره این رانندگیه سرعتیم باهام مشکل داشت ولی اونجا میخندید منم شاد بودم هردومون از این کسخول بازیا خوشال بودیم تا دمدمای شب شد رفتیم تو یه بن بست ک هیچ خونه و ادمی نبود بعد لبای سحرو بوسیدم ازشون سیر نمیشدم واقعا مزه فوق العاده ای داشتن منم لبامو بردم سمته گوشش گفتم سحر تو عشقه ابدیمی حاضری اونم صداش لرزید کاملا مطمئن نبود ولی با لبایی ک ازش گرفتم اروم گفت اوهوم منم کم کم لختش کردم اول پیراهنشو بعدش دامنشو شرو کردم ب بوسیدنه گردنه عشقم اونم صدای آه و اوومش کم کم در اومد اخرش لختش کردم و باورم نمیشد چه کسه صورتی منم کیرم که ۲۲سانته خدادادیه در اوردم رو کسش کشیدم اولش خجالت کشید ولی با حرفای حشری کننده حشریش کردم و راضی شد به اینکه بزارم توش یکم از سرشو گذاشتم اشکش در اومد ولی کم کم کردم توش همرو گریه میکرد و جیغ میزد ولید اروم و ازم التماس میکرد تمومش کنم ولی من دره گوشش اروم گفتم عشقم اروم باش بخاطره این حسه فوق العاده اونم لباشو گاز میگرفت و ساکت میشد بعده کلی تلمبه فهمیدم آبم داره میاد سریع اوردمش بیرون و پاشیدم رو شکمش دیدم خیلی خستس و بی حاله پشته ماشین خوابوندمشو خودم جلو نشستمو به این سکسه عالی فکر کردم دوستان باور کنید تا اون روز من ۲۰ بار سکس کردم ولی هیچ کدوم بدونه عشق بود اگه شما لذت واقعی از سکس رو میخوایید تجربه کنید یکم چاشنیه عشقو بهش اضافه کنید قول میدم حستون بهتر باشه و اگه موافقین داستانای دیگه ای از سکس منو سحر رو واستون مینویسم دفعه های بعد از سحر تعریف نمیکنم و میرم سره اصل مطلب ببخشید ک نواقصی تو داستان و تایپینگ بود چون تا حالا تجربه ندارم و این اولین داستانمه نظر هم یادتون نره دوستان نوشته
0 views
Date: November 15, 2018