ساك ماشينی

0 views
0%

با سلام اين اولين باره كه خاطره سكسي مينويسم اگه غلط املايي چيزي داشت ببخشيد اين خاطره من برميگرده به حدود يكي دو ماه پيش هنوز محرم نشده بود من تو بازارام يك روز كه مثل بقيه روزا منتهي با انرژي بيشتر رفته بودم بودم بازار حسابي تيپ زده بودم صورت شيش تيغ با يه پيرهن ساده طوسي و شلوار كرم طوسي يه كفش چرم خوب قهوه ايي رنگم پام بود كلا تيپم شخصيتي بود و بازاري يا به قولي مشتري پسند خلاصه يه يك ساعتي نگذشته بود كه دو تا دختر اومدن پيشم با مادرشون و شروع كردن به قيمت گرفتن من از هر دو تا دختره خوشم اومد منتهي يكشون سنش بالاتر بود اون يكي كوچيكه راحت و سريع پا داد منم بهش كارتمو يواشكي دادم اما ديدم ممكنه نزنگه كارتمو دادم به يكي از دوستام و تل غير بازارمم روش نوشتم و گفتم وقتي رفتن بيرون كارتمو بهش بده اونم همين كارو كرد شبش ديدم تو لاين پيام داده خلاصه شروع كرديم به لاس زدن گرم شديم ديگه كارمون به جايي رسيد شبا بدون شب بخير به رختخواب نميرفتيم صبحا بدون صبح بخير غير ممكن بود بريم سر كار و كلاس خلاصه منتها يه بدي داشت اونا ورامين بودن ما تهران يه خورده فاصله بود ولي بالاخره يه وقتايي قرار ميزاشتيم و ميرفتيم ددر يادم رفت از دختره سحر بگم پوستش سفيد مثل برف موهاش مشكي ممه اش هشتاد قد ١٦٠وزن ٧٥تپل بود اساسي روناش خيلي گنده بود منتهي من از اين هيكلش خيلي راضي نبودم كاري نداريم يه روز كه با ماشين رفتم دنبالش طبق معمول بعد از سلام و احوال پرسي چون يه دو هفته ايي بود همديگرو نديده بوديم و اينكه تو اين مدت ديگه خيلي صميمي شده بوديم شروع كردم به نيشگون گرفتن از سحر اونم هي آخ و اوف ميكرد ميگفت كه عاشق سكس خشنه خلاصه با ماشين همون طرفاي خونشون كه نزديك خونشون باشه رفتيم يه جاي تاريك چون از ظهرش تا عصر بيرون بوديم ديگه دير وقت بود يه جاي خلوت و تاريك پيدا كرديم منم شلوارمو آوردم پايين در هاي ماشينم قفل كردم كه يه وقت اگه كسي اومد نتونه بياد تو كيرمو در آوردم و در اختيار سحر خانوم گذاشتم سحر حالا نخوري كي بخوري ولي بلد نبود خوب بساكه چون دندوناش ميخورد ولي بد نبود منم بعضي وقتا سرشو محكم رو كيرم فشار ميدادم طوري كه كله كيرم ميخورد به لوزه ي سومش و اونم هي اوق اوق ميكرد ولي كيف داشت اما بديش اينجا بود كه يه وقتايي ماشين رد ميشد و مجبور بوديم يه دقيقه ايي رو وقفه بندازيم و اين خيلي بد بود چون ديگه اون حس شهوت نميموند خلاصه يه بار كه اوج گرفتم سرشو محكم گرفتم و شروع كردم به بالا پايين كردن اونم هي اوق ميزد و ميخواست در بره ولي من سرشو محكم چسبيدم يه هوووو وسط كار كه اوج گرفتيم از توآينه ديدم يه ماشين با چراغ گردون قرمز مياد منم از ترسم كم مونده بود سكته كنم سريع حركت كردم و رفتم تو يه پس كوچه وقتي ماشين رد شد ديدم از شانس كيري ما آمبولانسه خلاصه تف كرديم توكون شيطون و برگشتيم سر جامون دوباره شروع كرديم اينبار هيجاني تر ساپورتشو دادم پايين انگشتمو كردم تو كسش اينقدر براش ماليدم كه يه هووو احساس كردم يه آب لزج اومد بيرون و سحر شروع به لرزيدن كرد خلاصه بعد از لرزه داغ شد و يه هوووو بدون توجه به اطراف شروع كرد لبمو خوردن منم دوتا دستم رو ممه اش بود و داشتم بوق ميزدم و لبم رو لباش خلاصه خودمو به زور ازش جدا كردم دوباره با كسش ور رفتم اينبار براي اينكه دستم خيس تر باشه انگشتمو تا ته كردم تو حلقش كه بعدا بهم گفت خيلي با اين حركت حال كرده خلاصه يه خورده ديگه ماليدمش و بعد گفتم ممه تو در بيار اونم در آورد منم شروع كردم به خوردن واي از هر شيريني شيرين تر بود از عشل شيرين تر از پنبه نرم تر از برف سفيد تر خلاصه هر چي ميخوردم سير نميشدم وقتي مكش ميزدم سحر آه ميكشيد با نفس عميق و ميلرزيد منم كه هر چي بيشتر ميخوردم انگار به ازاي هر ميك يه روز به عمرم اضافه ميشد عصاره ي جواني بود بعد بهش گفتم نوبت توئه كه آبمو بياري شروع كرد به خوردن اين بار انگار ياد گرفته بود چون من هي بهش بابت خوردن دندوناش به كيرم بهش تذكر ميدادم اما بازم برخورد ميكرد خلاصه يه چند ميني ساك زد تا بالاخره وقتي خواست آبم بياد سرشو محكم گرفتم رو كيرم و بي توجه به دست و پا زدنش آبمو تا ته تو حلقش ريختم و بهش گفتم يه قطره شم بيرون نريزي اونم همين كارو كرد و خوب ميك زد و بعد از اينكه تمام آبمو خورد بهش گفتم كيرمو ميك بزن واي نميدوني كه اون لحظه چه حسي داشتم خيلي كيف كردم وقتي بعد از اينكه آبتون بياد يكي براتون كيرتون رو ميك بدنه قلقلكتون مياد حالا من كه اينطور بودم شما رو نميدونم بعد از ساك گفت لب بده گفتم نه ممنون كه حوصله به خرج دادين و خوندين اگه خوتون اومد خاطرات بعديمو ميزارم پايان نوشته

Date: March 4, 2021

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *