سالن ژیمناستیک

0 views
0%

سلام من سامان هستم همونطور که شهوانی توصیه کرده اسم هارو من عوض کردم الان 25 سالمه و این خاطره مربوط میشه به 13 سالگی من ینی 12 سال پیش و هنوز که هنوزه اثرات کاری که باهام کردن رو تو تمام جنبه های زندگیم دارم میبینم پیش کلی روانشناس و روانپزشک رفتم و کلی قرص و دارو خوردم اما کمکی بهم نکرده تا اون خاطره تلخم رو فراموش کنم خب بگذریم بریم سراغ اتفاقی که برام افتاده من از سن 5 سالگی به انتخاب پدر و مادرم رفتم ورزش ژیمناستیک سالن ژیمناستیکی که نزدیک خونمون بود و خیلی هم بزرگ و مجهز بود و واقعا باشگاه فوق العاده ای از نظر امکانات بود اون موقع که تازه شروع کرده بودم ژیمناستیک رو اونطوری که مامانم تعریف میکنه من بخاطر اینکه مربی همه رو مجبور میکرد پاهاشون رو 180 بازکنن خیلی ناراحت بودم و همش میپیچوندم تمرینات رو و مربی هم عصبانی میشد و بیشتر بهم فشار میاورد تا پاهام 180 باز بشن میومد میشست رو کمرم پاهام رو به زور باز میکرد منم کلی گریه میکردم تا گذشت و گذشت تا من بدنم انعطاف پذیر و دقیقا عین یک ژیمناست حرفه ای نرم شد هیچوقت گریه هایی ک حین تمرینات سخت و طاقت فرسای ژیمناستیک کردم از یادم نمیره واقعا که ژیمناستیک ورزش خیلی سختیه و کار هرکسی نیست مگه یه بچه 5 ساله چقدر تحمل داره که به زور پاهاش رو مربی 180 باز کنه و بهش بیش از حدش فشار بیاره همش گریه میکردم و مربی هم میگفت که برو خونه و مادرم میبردتم خونه من تمریناتم رو تو همون باشگاه ادامه دادم و خیلی از حرکات رو هم یاد گرفتم پیش همون مربی راستی اسم مربی اون باشگاه علی بود که همه صداش میزدیم آقا علی سالن ژیمناستیک ما یه جایی داشت مخصوص اولیا بود و اولیا از اونجا بچه هاشون رو نگاه میکردن و مراقبشون بودن ما یه مربی داشتیم یه کمک مربی که خدالعنت کنه اون کمک مربی رو 2 ماه مونده بود تا شروع مسابقات بزرگ ژیمناستیک و من باید حسابی آماده میشدم برای مسابقه مادر و پدرم تصمیم گرفتن خصوصی بردارم با اقا علی که روم حسابی کار کنه تا اماده شم و کم نیارم موقع مسابقه که گفتش من یه شاگرد دیگه دارم خصوصی گرفته باهام و گفت که کمک مربی باید باهام کار کنه پدر و مادرم هم گفتن باشه اشکالی نداره من اون موقع فقط یک پسر 13 ساله بودم که حتی نمیدونستم بچه ها چطوری بدنیا میان فکر میکردم از آسمون خدا میفرسته به قرآن راست میگم تو محل به مودبی تو مدرسه به شاگرد اول همه منو میشناختن اون روز شوم مادرم منو رسوند سالن ژیمناستیک و گفتش که باید بره از مامان بزرگ مراقبت کنه حالش بد شده و گفت که زود برمیگرده کاش هیچوقت تنهام نمیزاشت کاش سالن هم خالی خالی بود سانس رو خصوصی گرفته بودیم مخصوص خودم و فقط من و کمک مربی حضور داشتیم تو سالن لباسام رو عوض کردم و لباس ژیمناستیکیم رو پوشیدم و همونطور که میدونین ژیمناست ها با شلوارک های جذب و تنگ تمرین میکنن منم شلوارکم رو پوشیدم و شروع کردم به گرم کردن یه 10 دقیقه دویدم که کمک مربی گفتش کافیه بیا اینجا گفتش بیا یه خورده ماساژت بدم که من واقعا تعجب کردم ولی نمیدونستم چی باید بگم یا چیکار باید بکنم گفت بشین رو زمین خوش اومد از بالای سرم گردن و شونه هام رو ماساژ داد و رسید سینه هام که من خواستم از جام بلند شم چون واقعا ترسیده بودم و اون خدانشناس آشغال نزاشت که بلند شم و رون پاهام رو شروع کرد دست زدن و نوازش کردن بهش گفتم چیکار داری میکنی چون میدونستم یه جای کار میلنگه و گفت دارم ماساژت میدم بدن درد نگیری اروم باش وقتی که داشت رون پاهام رو میمالید آلتم راست شده بود و از زیر اون شلوارک تنگم نمایان بود رو کمک مربی دید و شروع کرد به ور رفتن با دودولم و من هم اون موقع خوشم اومده بود و هم ترسیده بودم نمیدونستم چیکار باید بکنم بعدش بلندم کرد و کلی از باسن باهام نزدیکی کرد البته از رو شلوارکم و کلی مالوند کیر گندش رو بهم و من واقعا ترسیده بودم وفقط منتظر بودم تا تموم کنه کارشو بزاره من برم همونطور که کیرش رو میمالوند به کونم با دستش با دودولم ور میرفت و باهاش بازی میکرد یه لحظه یه صدایی اومد از در که این اشغال ترسید و خودشو از من دور کرد و در گوشم بهم گفت به کسی چیزی بگی خودت میدونی ها و تهدیدم کرد بعد گفت بهم برو ورزشتو کن تا من بیام و رفت دستشویی فک کنم رفت که خودشو ارضا کنه و 5 دقیقه بعد برگشت و بهم تمرین داد و بعد از اون من دیگ نتونستم درست ورزش کنم چون اون اشغال دودولم رو دست زده بود و من یاد گرفته بودم چقدر حال میده و همیشه تو خونه با خودم ور میرفتم و کلی حال میکردم از 13 سالگی شروع شد جلق زدن من از درسم عقب افتادم از ورزشم عقب افتادم و تمام فکرم این خودارضایی کوفتی شده بود خدا ازش نگذره بعد یه مدت هم کلا ژیمناستیک رو ول کردم بیخیالش شدم با اینکه داشتم تا قهرمانی میرسیدم اما ولش کردم ورزش رو الانم که افسردگی گرفتم و نمیتونم حتی غذا بخورم و حالم خیلی خیلی بده و افسوس گذشته و کاری که باهام کرد رو میخورم نوشته

Date: February 2, 2020

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *