ساکت کردن آقا نادر همسایه مون

0 views
0%

سلام دوستان عزیز یه سری خاطرات تو زندگی هست که با مرور کردن آنها انسان احساس خوبی بهش دست میده و از کلمه یادش بخیر استفاده میکنه اسم من کاوه ست این خاطره بر میگرده به سال 79 اون موقع من 14 سالم بود و اوج فضولی و تقریبا بلوغ جنسیه خودم بود تقریبا 2 سال بود که سیگار میکشیدم سیگار کنت پایه بلند که الان متاستفانه دیگه نیست تو بازار ما در یه محیط شرکتی زندگی میکردیم محیطی که همه هم دیگر رو می شناختن در این بین معمولا دعوایی میشد بین ما که ما خودمون با همسن و سالامون که هم همبازی بودیم هم همسایه و هم هم کلاس دعوایی میشد سر فوتبال یا درس یا این وسط پدرامون میانجیگری میکردن و تموم میشد تو همسایه ها ما یه آقا نادر نامی داشتیم که آمارش رو داشتیم عرق خور سفتی بود زن اولش رو طلاق داده بود و از اون 2 تا بچه داشت و از این زن هم 2 تا بچه داشت بچه آخریش هم خواهر و مادر محله رو آورده بود جلوی چشاش بس که فضول بود و متاسفانه مریض هم بود و مادام قرص میخورد راجب محله مون بگم خونه ها لین بندی شده بود 5 تا خونه به هم چسبیده شده و که پشت بام آنها به هم چسبیده شده و دیوار ها خونه ها رو تعیین میکردن یعنی اگه ما میرفتیم روی پشت بوم میتونستیم کل خونه ها چک کنیم پشت تمام خونه یه حیاط خلوت بزرگ داشت که یه توالت داشت و بالای توالت البته گلاب به روتون یه تانکر ذخیره آب داشت یه روز ما بس که از عمو نادر سر کوفت شنیدیم تصمیم گرفتیم که یه طوری یه کاری کنیم که این بشر رو ساکت کنیم ولی راهکاری نداشتیم براش تو لین ما خیلی ها با همکار بودن و با هم رفت وآمد خانوادگی داشتن بعد بعضی از زناشون واقعا خوشکل و خو ش هیکل که جنیفر لوپز و کیم کارداشیان می اومدن جلوشون لنگ می انداختن آقا نادر با آقا مجید که خونشون آخر لین ما بودن رفت و آمد خانوادگی داشت یعنی زن آقا مجید شاه کون زن های جهان بود و خوشکل یه چیزی میگم و شما میخونید اینها با هم همکار بودن بعد ما میدیدیم که اینهاخیلی با هم صمیمی بودن ولی تو نگو خبریه سره هر خیابون یه نگهبان بود که از خوده بچه های اونجا بودن و اونارو استخدام کرده بودند و ما هم قاعدتا اونا رو میشناختیم ما شبا میرفتیم پیش نگهبان و تا صبح سیگار میکشیدیم نگهبان ما پسر همکار بابام بود و با ما پایه بود و ما میرفتیم تا صبح سیگار و ورق بازی میکردیم یه شب من و مصطفی دوستم و علی که آمار گیر لین بود و برادرم رضا و محمد یکی دیگر از دوستان و بهنام نگهبانمون داخل اتاق نگهبانی بودیم و من رفتم یه تابی بخورم و ته لین سوت اعلان حضور نگهبان رو بزنم که دیدیم یه سایه ای بالای پشت بام ها داره میره سمت آخر لین خیلی آروم رفتم بالا اون ته پشت بوم دیدم پرید تو خونه آقا مجید دویدم سمت اتاق گفتم بهنام نگهبانمون بهش گفتم قضیه رو گفتم عباس دزد نیست گفت چطور گفتم خیلی خیالش راحت بود گفت خب بریم ببینیم چیه قضیه اش نحوه چیدمان 2 نفر رفتن تو دیوار تانکی ها ی آقا مجید من و بهنام پریدیم تو حیاط خلوت و دو نفر دیگه هم بالای پشت بوم بهنام گفت تو ببین قضیه چیه منم پشت در با چوب می ایستم ببینم اگه کسی اومد بزنمش یه اتاقی که کل اون منطقه به اسم اتاق کوچیکه میشناختنش و در تمامی خانه ها چسبیده به حیاط خلوت بود رفتم از پنجره دیدم ببینم چه خبره از یه گوشه دیدم وای خدایا چی دیدم زن مجید آقا داشت از آقا نادر لب میگرفت و لخت چه بدنی چه سینه هایی چه کونی و درآخر چه کوسی آقا نادر میدونست دوستش شب کار بوده و زن هم بچه ها رو خوابونده بود آقا نادر بعد کلی لب گرفتن شروع کرد به در آوردن شلوارش شورت رو که کشید پایین موهای بدنم سیخ شد پسر کوس مادر خر واسب خواهر کوسه به خاطر همین بود زنه ازش جدا شده بود فقط بگم یه شاه کیر کامل داشت جلوم رژه میرفت پسر نه توف نه هیچی دیدم مثل یه ندیده فرستادش تو کوس زنه آقا مجید زنه دیگه جایی رو نبود که چنگ بزنه قیافه اش قرمز شده بود نادر هم یه شاه کون زیرش بود و مثل یه ندیده تلمبه میزد ما هم از ترس و هیحان داشتم میدیدم بچه ها هم ساکت کوس کش کمر ش سفت بود ده دقیقه فقط از کوس میکرد زنه دو بار خودشو ول میکرد بهنام هی کوس شعر میگفت منم هی میگفتم با دست هیس آقا نادر کیر در آورد و کردش تو کون دیدم زنه ذوق کرد و کلی کیف کرد بعد از دو دقیقه آقا نادر کیرش رو سمت دیوار گذاشت و دیوار رو با آب منی خیس کرد وحشت ناک آبش پرتاب میشد بعدش تو بغل هم ول شدن الانه که بیان و منم گفتم بریم ولی باید کاری میکردم که این کوسکش رو آروم میکردم کفش هاش رو بردم با خودم و رفتیم یعنی مخم داشت سوت میکشید از چیزهایی که دیدیم زن آقا مجید به خاطر کیره نادر اینقدر کونش گنده شده بود وای بدن لخت زن مجید وای خدا بعد چند دقیقه دیدم یه سایه ای از پشت بوم اومد بالا و منم کاملا نا محسوس اونو تعقیب کردم و پرید تو خونه ی آقا نادر بعد از چند دقیقه شب ساعت 3 دیدم عمو نادر اومد بیرون و هی این ور و اونور نگاه میکرد و ما هم داشتیم خیلی حرفه ای اونو از تو تاریکی اونو نگاه میکردیم گذشت اون روز و کفش آقا نادر پیش من بود الان موقع ی اون بود که کوس کش کوس لیس رو بشونم سر جاش فردا نه پس فردای اون روز عمو نادر همسایه مون صبح کار بود و باید ساعت 7 میرفت سره کارش منم ساعت 6 پریدم تو حیاط خونش و کفش هارو گذاشتم دمه در خونش از تو خونم دیدم که عمو نادر ساعت 7 اومد و هی با اعصابنیت داره بیرون رو نگاه میگنه و کسی تو خیابون نبود و کفش ها هم تو دستش بود هیچی نادر دیگه ساکت شد و فهمید چند نفر میدونن که چه کاری کرده و دیگه همون شد که دیگه نادر ساکت شد تو خیابانمون صدا از دیوار در می اومد از نادر هم در می اومد امید وارم از این خاطره م لذت برده باشین کاوه نوشته

Date: April 9, 2020

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *