قسمت قبل _به من دست نزن حرومزاده شهاب و شدت هول دادم عقب پاشنه ي كفش لعنتيم لغزيد و سكندري خوردم دوباره اومد جلو _من اومدم كنارت باشم امشب لمست كنم كي راز عشق پنهونمونو ميفهمه شترق با پشت دست محكم زدم توي صورتش خون از رد حلقه م روي صورتش شره داد هيچوقت انقدر كثافت نديده بودمش هيچوقت انقدر ازش بدم نيومده بود دستشو گذاشت روي صورتش رگ روي پيشونيش متورم شده بود و حسابي عصباني بود _اينه شش ماه زنش شدي همه چي بينمونو يادت رفت اره اره از صداي دادش لرزيدم تيك شديدي كه از بچگي داشتم اما نه من نميتونستم كوتاه بيام _اره شش ماه زنش شدم اينو نگاه كن خوب نگاش كن عوضي حلقمو نشونش دادم _اين حلقمه من زن يزدانم من باهاش خوابيدم من دختر بودنمونو روي تخت يزدان از دست دادم هرچي كه باشه هر ماجرايي شروع شده باشه من بهش خيانت نميكنم شهاب قاه قاه زد زير خنده صداش شبيه عر عر شده بود _اين تنگ بازيا چيه عشقم ببين عزيزم مهم اينه منو تو زودتر عاشق هم بوديم و كار تو خيانت محسوب نميشه و تو عاشق يزدان نيستي و همه چي زوريه پس خيانتي در كار نيست مچمو اروم گرفته بود چند ثانيه مات به چشماش بودم تا بفهم چي توي اين چشم بود كه من اين حجم از رذل بودنشو هيچوقت نديدم به خودم اومدم محكم مچمو از دستش كشيدم فرياد زدم جيغ زدم غريدم _تنگ بازي اره تنگ بازيه اينطوري منو شناختي كثافت ميدوني چيه شهاب يزدان راست ميگفت تو يه حرومزاده رذلي من يه زن شوهر دارم شايد هنوز عاشق يزدان نباشم اما اون عاشق منه من بدنمو بهش دادم و حالا ميبينم ميتونم روحمو هم بهش بدم چون هرچقدم پست باشه مرده مرد مسئوليت پذيره همين برام كافيه برعكس همه ي مرداي زندگيم از كنارش رد شدم برم استين مرواريد دوزي شده لباسم كشيد و لباسم پاره شد جيغ كشيدم اومد به سمتم كه يهو چراغ اتاق روشن شد يزدان و مامانش توي چار چوب در بودن كت و شلوار عسلي پيرهن سياهش صورتش چشاي سبزش واي نكنه فكر كرده باشه بهش خيانت كردم با بغض بهش خيره شدم از تجاوز اون شبش خيلي ميگذشت هنوز از دستش ناراحت بودم اما تنها تيكه گاه زندگي من بود خجالت زده قسمت لخت سينمو پوشوندم دنيا اونجا ايستاده بود ناليدم _يزدان من دستاش بازش شد جوري كه انگار داد ميزد بيا هيچي نفهميدم هيچي فقط اون لحظه دلم يه تكيه گاه امن براي فرار از شهاب ميخواست بي اختيار با صورتي كه داشت كم كم از گريه منفجر ميشد دويدم و پريدم توي بغلش زار زدم زار زدم زار صداي من هميشه موقع گريه خوب بود هميشه همه اشكمو در ميوردن تا به موسيقي نا مفهومش برسن دستش اروم لاي موهام ميرفت و صداش توي گوشم _هانا عزيزم گريه نكن من همه حرفاتو شنيدم منو نگاه كن صورتمو بالا اورد بهش نگاه كردم چشماش خيلي زود غمگين شد _اين اشكا اينا براي چشاي خوشگلت نيستا اروم باش من پيشتم منو نگاه كن هانيه منو نگاه كن درد شديدي توي سرم حس ميكردم نقطه ي ثقل زمين وسط پيشونيم بود چشمام و به زحمت نگه داشته بودم كه سفيد نشه اروم گردنم داشت مي افتاد كه سيلي ارومش منو به خودم اورد دوباره سرمو پايين انداختم كتشو انداخت روي تنم رو به مامانش با صداي گرفته و خشمگين گفت _مامان هانيه رو ببر من با يسريا كار دارم مامان نوشين بغلم گرفت دستاش گرم بود دستاي مامانمم هميشه گرم بود صداش مهربون بود اما من كلماتش و نميفهميدم بردم به سمت پله ها كه صداي مشت و لگد و فحش از توي اتاق بلند شد خرد شدن وسايل فحش داد نه نه همه چي داشت تكرار ميشد حالم بد شد عين همون موقع ها از دست مامان نوشين در رفتم و نميدونم با چه سرعتي دويدم كه يهو وسط اتاق پيدام شد يزدان داشت شهاب و ميزد محكم محكم اونقدي كه حس ميكردم زمين از اين ضربه ها ميشكافه _مگه نگفتم طرف هانيه نيا هان گفتم يا نه با اون جنده ها ميخوابي كمه زن منم ميخواي من كل خاندان تورو ميگام بي ناموس دنبال زنم افتادي نفسم بالا نميومد و قفسه سينم سنگين شده بود صدايي از توي دهنم در اومد كه هيچ وقت نشنيده بودم _ي يزدان با وحشت بهم نگاه كرد _هانيه _صورتت يزدان اون اون خونه خون تقصير منه حالم بد بود حمله عصبي شديدي كه بعد از مدت ها برام اتفاق افتاده بود گودي زير چشم يزدان خون خشك شده كنار ابرو هاي خوش حالتش داشتم ميمردم كلمات توي گلوم ميپريد _ت ت تقصير منه من نبايد ميومدم تو توام مثه مامان ميشي يزدان بس كن دستمو بردم ميون موهام و مشت مشت ميكندمشون صداي افراد بيشتري ميومد بيرون اتاق مثل اينكه بقيه ي بچه ها فهميدن اينجا خبريه يزدان وحشت زده با قدماي بلند رسيد بهم چپ راست چپ راست محكم ميزدم توي صورت خودم كه دستامو توي دست بزرگ و قدرتمندش فشار و داد و منو ميون بازوهاش كشيد _هيس اروم باش هانيم هيچي نشده تقصير تو نيست ببين من خوبم ببين اينجام اينجا نگام كن به من نگاه كن _توام ميري نه مثل بابام ميخواي منو ول كني بري نه با گفتن اين جمله اشك توي چشماي يزدان نشست اون مرد خشن اون كوه قدرت مرد ها ستودني ترين احساسات رو دارن دستشو توي موهام برد و محكم پيشونيشو به سرم فشار داد _هيچ جا نميرم هانيم همين جام _نرو من بدون بابا ميترسم من بابا ندارم نرو باشه همه اين كلمات و عين يه دختر بچه يتيم ميگفتم لحن كودكانه با درد هاي بزرگ يه زن گرمي اشكاشو روي پيشونيم حس ميكردم مامان نوشين از بغل يزدان كشيدم بيرون صورتش توي دستاش بود انگار دلش نميخواست اشكاشو كسي ببينه _مامان لطفا ببرش بيرون _باشه توام زودتر بيا يزدان ميدوني كه نميمونه سر تكون داد مامان نوشين سفت منو چسبيده بود و آيلين خواهر شوهرم هم اومد كمكش از اتاق رفتيم بيرون همه توي راهرو بهم نگاه ميكردن چشماي حريص مردم فضول صداي موزيك بلند بود رقص نور دود حالم داشت بهم ميخورد يزدان يكم بعد اومد _مامان ولش كن خودم ميبرمش مامان نوشين سري تكون داد و با چشماي نگرانش نگامون كرد اصلا يادم نمياد چي ميگفت يزدان بغلم كرد و رفتيم سمت ماشين روي مبل روبروي پنجره ي بزرگ اپارتمانمون دراز كشيده بودم لباسمو عوض كرده بودم ارايش لعنتيمو شسته بودم اروم تر بودم صداي كفش يزدان روي پاركت ميومد عطر تلخش هنوز تازه و ترسناك بود از شيشه نگاهم چرخيد روش كه نشسته بود لبه ي تخت و بوي سيگارش توي مشامم ميومد هيچي نميگفتم انگار فلج شده بودم تهران زير پام بود و من محو تماشاي اين هرزه ي پير صداش همه افكارمو بهم ريخت _اومدم طبقه بالا كه با تلفن حرف بزنم لاي در باز بود صداي تو و شهاب و شنيدم مطمعن بودم بهم خيانت ميكني وايسادم با چشم خودم ببينم كه بعدش بتونم كشتنتو توجيه كنم اما مكث كرد _تو منو كشتي هانيه حرفات و كه ميشنيدم از خوشحالي ميخواستم بميرم و از خجالت فكرايي كه ميكردم سكوت كرد سكوتي كه دو قرن شايد بيشتر طول كشيد بلند شد از اتاق بره _نه نرو ايستاد نگاهمون با هم تلاقي شد ذهن من از شهاب پاك بود چيزي كه دنيامو سياه كرده بود مبل و دور زدم و با قدماي بلند به يزدان رسيدم و محكم بغلش كردم اونقدر محكم اونقدر محكم انگار اين دختر كوچولو نياز به يه نگهبان داشت _تو اگه امشب نبودي شهاب به زور با من ميخوابيد بعدش نميخواست تو منو بكشي خودم خودمو ميكشتم دستم اروم روي صورت استخونيش ميكشيدم چشماش داشت معصوميتشو از دست ميداد و اتيش ميگرفت اون چشماي وحشي جنگل موسمي بي رحمي كه هيچ ادمي ازش زنده بر نميگشت سرشو انداخت پايين و با خنده تلخي گفت _دوباره رو مخم تاتي تاتي نكن خيلي تشنتم نميتونم خودمو كنترل كنم تولد ايلينم مثل تولد ستاره ميشه ها با شيطنت گفتم _لازم نيست كنترل كني متعجب نگام كرد عاشق معصوميت نگاه متعجبش بودم تا اومد حرفي بزنه محكم هولش دادم سمت تخت نشستم روي شكمش هنوز مات بهم خيره بود اون مرد خشن حالا توي اسارت من بود كه دستمو بردم سمت كراواتش محكم كشيدم در اومد پيرهنشو در اوردم ناخونامو روي سينش ميكشيدم هميشه دختر گرمي بودم بعد از دو سه بار سكس خجالتم ريخته بود هرچند زوري اما اينبار دلم ميخواست همه زندگيمو با اين سكس عوض كنم امشب بايد داستان زندگي جديدم شروع ميشد دلم ميخواست بسوزم تا ميون اتيش شهوت و عشق از حماقتاي گذشتم پاك شم لبامو روي لباي يزدان گذاشته بودم و فشار ميدادم اروم ميمكيدم دست راستمو روي شلوارش اروم تكون ميدادم و بازوي چپش ميون دست چپم چنگ ميزدم سرمو بردم زير گردنش و مشغول خوردن گردن ورزيدش شدم گوششو گاز ميگرفتم يه آه كشيد ديوونه تر شدم با ناخون بلند دست چپم اروم رگ روي گردنش لمس كردم بوسيدم و زمزمه كردم _ديوونه ي اين رگ غيرتتم مشغول باز كردن كمربندش بودم كه نتونست تحمل كنه مثل يه شير وحشي كمرمو گرفت و پرتم كرد زير سفيدي چشاش سرخ بود سبزي چشاش روشن ترين حالتش و داشت فورا شلوارش در اورد و وحشيانه لباس نيمه حرير منو كند يدفعه يادم اومد چقد سينه هام كوچيكه خجالت زده جلوشون با دست گرفت _بردار دستتو ببينم _خجالت ميكشم كوچيكن گردنمو توي دستش اروم فشار داد گوشمو با دندون كشيد و با صداي مست شهوت و خنده گفت راجب ليمو هاي من درست حرف بزن خانوم خنديدم و حرفي نزدم دلم نميخواست با كلمات فرياد هاي نگامون قطع شه كيرش توي دستم بود سينه هامو ميخورد و دست راستش لاي پام بود صداي ناله هام بالا رفته بود هرچند هنوز ازش يكم خجالت ميكشدم سرشو محكم زير گردنم فشار ميدادم _دوست داري اره دوست داري ابتو بيارم لبامو به هم فشار ميدادم و هيچي نميگفتم يزدان سرشو بالا اورد و نگام كرد _برام ميخوريش نگاش كردم _ميدوني كه حرفه اي نيستم _همينشو دوست دارم شونه هاشو گرفتم و خودمو انداختم روش رفتم پايين رون پاهاش لاي كسم بود كير بزرگشو كه متانسب هيكل خيلي درشتش بود و نگاه كردم حس خوبي نداشتم اما نميتونستيم ردش كنم اروم كردمش توي دهنم _آههههه بخورش سرشو اروم كوبيد به تاج تخت نميتونستم كيرشو بفرستم تا ته حلقم عقم ميومد نصفه ميليسيدمش دندون نميگرفتم چون خيلي اروم توي دهنم حركتش ميدادم رونشو ميماليد به كسم حشري تر ميشدم و يكم تند تر ميخوردم براش _اره دوست داري كير شوهرتو بخوري قربون اون بلد نبودنت برم خودم يادت ميدم انقد هر شب بايد ساك بزني برام كه حرفه اي شي جنده خانوم خودم ميشي تخماشو ليس مي زدم و به حرفا و تن صداي يزدان گوش ميدادم صداش بيشتر تحريكم ميكرد فكر اينكه اون مرد قدرتمند اسير منه و تو بغلم ناله ميكنه حالمو بهتر ميكرد ساعدم و كشيد بالا و دوباره اومد روم توي چشمام نگاه كرد كيرشو اروم بالا پايين ميكرد من لبمو گاز ميگرفتم _باز كن اون دهن خوشگلتو عشقم حرف بزن بابا ابمون خشك شد دختر بي اختيار دستمو دور گردن ورزيدش حلقه كردم و توي گوشش اروم ناله كردم _ميخوامش _چيو _اون كه لاي پامه رو اهههه _اسمشو بگو بايد صداش كني محكم لبمو گزيدم برام سخت بود اما يزدان دوست داشت منو اذيت كنه محكمتر گردنشو فشار دادم و خيلي اروم گفتم _كير يزدان و يهو رواني شد و پهلومو فشار داد و گفت _جووووون اونم تورو ميخواد يهو كيرشو فرستاد داخل و نفسم از درد حبس شد درد همراه با لذت ديوانه كننده فكر اينكه بدن منو يزدان يكي شده بهم قدرت جاودانگي ميداد به چشمام نگاه كرد مردمك چشم سبزش تو گشاد ترين حالت ممكنه بود محكم شروع كرد به تلمبه زدن دستامو برده بود بالاي سرم و اين ديوونم ميكرد ميخواستم چنگش بزنم اما نميتونستم و اون از اين حس بي تابي من لذت ميبرد _چيه دلت ميخواد شونه هاي يزدان و تيكه تيكه كني _اوهوم واي يزدان دستامو ول كن _نه اين خبرا نيست بايد گاييده شي اهههه محكم تر تلمبه ميزد و صداي ناله هاي مردونش بيشتر و ديوونه كننده تر شده بود يهو حس كردم همه بدنم لرزيد محكم ناخونامو توي گوش دست يزدان كه حصار دستام بود فرو كردم و ارضا شدم _جونم گربه ي وحشي من انقد زود ابش اومد اما من بات كار دارم هنوز بي جون بودم اما از ضعف الان بدنم زير وزن و فشار سنگين ضربه هاي يزدان لذت ميبردم ضربه هاش خيلي شديد تر شد و يه اه بلند كشيد و ايستاد ابش با فشار و داغي زياد داخل كسم خالي كرد و يكم بعد افتاد كنارم صداي نفس نفسش توي گوشم اكو ميشد به زحمت از لاي چشم نيمه بازم بهش نگاه كردم چشماي سبزش خمار بود هنوز دستمو كشيد و توي بغلش گرفتم _ممنونم عزيزم تو بهترين بدن دنيارو داري توي اغوشش كز كردم اينجا تنها جايي بود كه متعلق به من بود البته شايد هنوز ادامه نوشته
0 views
Date: November 11, 2019