قسمت قبل سینا صحبتای من و آرش حسابی نفس گیر شده بود که مهران زنگ زد و چند تا فحش داد که کجاییم و زودتر بریم بالا وقتی برگشتیم با اینکه قبلش هم میترا زن مهران و هم رویا زن آرش رو تا دلم میخواست دید میزدم و نگاشون میکردم اما ایندفعه نگاهم به رویا عوض شده بود اینقدر از سارا یاد گرفته بودم که چطور همه چی رو مخفی کنم و هیچ کس عمرا اگه میفهمید چی تو سرمه و چه نگاهی به رویا دارم رویا کمی مغرور بود و اهل کلاس گذاشتن بدنش تو پر تر از شیوا بود و خیلی اهل آرایش و تیپ زدن بود و مشخص بود حسابی به ظاهرش وسواس داره اون شب یه بلوز طرح دار که یه سمتش آستینش حلقه ای بود و سمت دیگه آستین داشت پوشیده بود و یه شلوار ست همون بلوز سینه هاش هم که بزرگ تر از شیوا بود حسابی تو اون بلوز مشخص بود و رونای تپلش هم قشنگ تو اون شلوار دیده میشد حالا منم مثل آرش شده بودم و تو ذهنم این بود که چطوری میتونم به رویا برسم فرداش سرکار آرش بهم زنگ زد و گفت باید همو ببینیم یه جا قرار گذاشتیم و ارش گفت خب سینا دیشب فرصت نشد نظرتو درباره حرفای من بگی نظرت چیه بهش گفتم ببین آرش به حرفات خیلی فکر کردم و و متوجه شدم همون حسی که تو به شیوا داری الان منم به رویا دارم و دوست دارم بهش برسم اگه نظرت اینه که این حس رو عملیش کنیم اما هم خودت و هم من خوب میدونیم که نه شیوا و نه رویا هیچ کدومشون پا بده نیستن و عمرا بشه این ریسک و کرد و بریم طرفشون و در کل میشه گفت این غیر ممکنه و هیچ راهی وجود نداره آرش قشنگ به حرفام گوش داد و گفت منم به همه این چیزایی که فکر کردی فکر کردم و حتی به پیشنهاد اون یارو فکر کردم که گفت با زناتون هم درمیون بذارین و اصلا ضربدری با هم باشین اما سینا به نظر منم این امکان نداره و اسم این رابطه رو بیاریم و جفتشون حس کنن که چی تو سر ماست معلوم نیست چه واکنشی نشون میدن و چه رفتاری باهامون میکنن و همینقدر میدونم که به هیچ وجه خوب نیست به جمله آرش درباره رابطه ضربدری فکر کردم و راست میگفت درسته که من هر چی از شیوا میخوام نه نمیگه و انجام میده اما همیشه اهرم فشار من مستقیم و غیر مستقیم اینه که اگه با من همراه نشه از دست میده منو حالا این خواسته مخالف اون اهرم فشارم هستش و عمرا اگه قبول کنه و شاید دیگه اینجور تو مشتم نباشه به آرش گفتم این فکر ضربدری رو کامل از سرت بکن بیرون که آبرو برامون نمیمونه و زندگیمون میره رو هوا آرش یه نفس عمیق کشید و گفت سینا منم باهات موافقم و عمرا بشه این ریسک و کرد اما سینا یه راه حل دیگه که به ذهنم رسیده با تعجب و کنجکاوی پرسیدم چه راه حلی آرش تن صداشو آروم تر کرد و گفت اگه بهت بگم میشه همون ضربدری رو داشته باشیم اما بدون اینکه رویا و شیوا بفهمن چی خندم گرفته بود و گفتم حالت خوبه آرش اینقدر تو کف شیوا هستی که زده به مخ پوکت چی داری میگی دیوونه یعنی چی بدون اینکه خودشون بفهمن آرش بهم گفت اتفاقا برای اینکه به شیوا برسم خیلی هم مخم خوب کار میکنه و یه نقشه حسابی دارم و شروع کرد نقشه شو برام گفتن آرش خیلی دقیق و با جزییات نقشه تو ذهنشو برام گفت و من دهنم باز مونده بود که چجور فکرش به این جا رسیده حرفاش که تموم شد تکیه داد به صندلی و گفت خب سینا نظرت چیه هنوزم فکر میکنی دیوونه ام داشتم به نقشه جالب و شدنی آرش فکر میکردم و نا خواسته به بدن گوشتی و سکسی رویا که این همه مدت جلوم بود و تو خوابم نمیدیدم بهش برسم و حالا لخت لخت تصورش میکردم که میتونست در اختیار من باشه و هر کاری دلم میخواد باهاش بکنم به آرش گفتم اگه اینی که میگی رو بتونی عملیش کنی من پایه ام آرش گفت سینا این تصمیم خیلی بزرگه و باید قول بدی اگه شروع کردیم تا تهش بریم و کم نیاریم و در آینده اگه حتی دشمن خونی هم شدیم به هر دلیلی این و داخل هیچ اختلاف دیگه ای نکنیم و به گور ببریم دستشو دراز کرد و با هم دست دادیم که تا آخرش بریم و مثل یک راز به گور ببریم طبق نقشه آرش باید به توصیه هاش عمل میکردم و سعی میکردم با شیوا گرم تر بشم و مثل اوایل باهاشت هات برخورد کنم و بهش محبت کنم و این حرفا شیوا که تشنه محبت و توجه بود خیلی زود پذیرفت و ابراز عشق و وفاداریش به من چند برابر شد همین کار و آرش میکرد قدم بعدی این بود که شروع کنیم سکسای داغ و پر هیجان کردن با جفتشون و من تو این مورد هم مثل اوایل خیلی گرم با شیوا سکس میکردم و سعی میکردم فقط به اون لذت بدم و حالا فکر میکرد که چه شوهری داره که اینقدر بهش حال میده قدم بعدی این بود که خوردن مشروب و زیاد کنیم و دو تایی مون تو خلوت کردن با زنامون حسابی مشروب بخوریم و به اونا مشروب بدیم و بعدش حسابی بکنیمشون و بهشون حال بدیم و همش بگیم به خاطر این مشروب هستش که اینجوری رابطمون گرم و داغ شده و دارن لذت میبرن همه توصیه های آرش و انجام میدادم و دقیقا طبق پیش بینی آرش همه چی به خوبی پیش میرفت و اون عکس العمایی که انتظار داشتیم از شیوا ببینیم میدیدم و شیوا حسابی سر حال تر و سکس تر و بیشتر مشتاق سکس بود و به گفته آرش خودش هم موفق شده بود همین سیستم رو روی رویا پیاده کنه همه چی اوکی بود و چیزی به قدم آخر نمونده بود و دل تو دلم نبود و کلی هیجان داشتم که دارم بلاخره به رویا میرسم اما متاسفانه یا خوشبختانه یک سوتی احمقانه از آرش باعث شد که روند نقشه کمی تغییر کنه و غیر منتظره بشه یه شب مامان من با کمک سارا و شیوا برام جشن تولد گرفته بود و همه رو دعوت کرده بود از جمله دوستام سارا که داشت تو همون اصفهان برای فوق میخوند و کارش هم عوض کرده بود و تو یه شرکت کار میکرد اومده بود که تو جشن من باشه چند ماهی میشد ندیده بودمش و دلم براش تنگ شده بود یه چیزی رو مطمئن بودم که درسته اون دوران از سکس با سارا سرد شده بودم و جذب شیوا شده بودم اما این سارا بود که فقط تو قلب من وجود داشت و هنوز دوسش داشتم و هیچ زن دیگه ای رو مثل اون نمیتونستم دوست داشته باشم صورتش و اندامش زنونه تر و خوشگل تر شده بود و هنوز اون لبخنداش منو دیوونه میکرد و یاد گذشته ها مینداخت فرصت شد که تو شلوغی بریم تو بالکن و دو تایی مثل قدیما و مثل یک خواهر و برادر با هم کمی خلوت کنیم از شرایط زندگیش و کارش میگفت که مشخص بود چقدر تنهاست و طعنه های خفیف میزد که من عامل یکی از این تنهایی هاش هستم منم خلاصه از زندگیم و کار و بارم و گفتم بهش ازم پرسید رابطه ات با شیوا چطوره نا خواسته یه آهی کشیدم و گفتم هی بد نیست براش جالب شد و گفت هی بد نیست یعنی چی گفتم یعنی خوبیم دیگه به هر حال میگذرونیم یه لبخندی رو لباش نشست و یه سیگار روشن کرد و دیگه چیزی نگفت منم یه سیگار روشن کردم رومو کردم به سمت خیابون و جفتمون تو سکوت بودیم من قسمت در بالکن وایستاده بودم و سارا اونور تر و با اینکه در بالکن باز بود اما اگه کسی تا کامل وارد بالکن نمیشد اصلا سارا رو نمیدید حسابی تو فکر سارا و گذشته های دور افتاده بودم و یاد بچگی هامون که چقدر سارا هوامو داشت و با اینکه آبجیم بود و هم سن خودم اما جای همه بهم محبت میکرد حتی بیشتر از مادرم یاد زندگیش و تنهاییش بودم و اینکه من مقصرم که یه هو آرش وارد اتاق شده بود و من و پیدا کرده بود و فکر کرده بود که من تنهام و اومدم اینجا تو سکوت بالکن سیگار بکشم احمق آرش بدون اینکه یه ذره فکرکنه شاید من تنها نباشم یه کاره از پشتم اومد سمت منو بی مقدمه گفت وای سینا امشب چه جیگری شده این شیوا باورم نمیشه قراره بهش برسم و تا اومدم برگردم و بهش بگم خفه شو دیگه دیر شده بود و وقتی خودش کامل وارد بالکن شد و سارا رو دید هنگ کرد و به پته پته افتاد سارا هم که داشت خیابون و نگاه میکرد چشاش از تعجب گرد شد و با اون پوزخند های مخصوص خودش کمی مکث کرد و رو کرد به ما و گفت خب خب پسرا منتظرم بقیشو بشنوم میدونستم که هیچ راهی برای ماست مالی این جمله آرش نیست و سارا آدمی نیست که از چیزی بگذره و اگه مثل آدم بهش نگیم اون روی سگش بالا میاد و دست به هر کاری میزنه منم مثل آرش حسابی هول شده بودم و به سارا گفتم اوکی سارا اوکی بهت همه چی رو میگم فقط الان وقتش نیست و بذار امشب بگذره اومد سمت منو گفت مطمئن با سر تایید کردم بقیه سیگارش و پرت کرد بیرون بالکن و موقع رفتن گفت خب فردا همون جای همیشگی منتظرم آرش گفت سینا واقعا میخوایی بهش بگی نمیشه یه جور ماست مالیش کنی و مثلا بگی ما تو فانتزی و الکی این حرفا رو مینزیم بهش گفتم نه آرش تو مگه سارا رو نمیشناسی اون عمرا خر بشه باید بهش بگم جریان چیه و خودتم خوب میدونی که سارا آدمی نیست که بخواد آبروی من و ببره و هر بلایی سر هر کسی بیاره با من یکی کاری نمیکنه فرداش همون پارک قدیمی و همیشگی رو به روی هم نشسته بودیم و من همه چی رو برای سارا تعریف کردم و آخرش از نقشمون با آرش بهش گفتم و اینکه تا کجاش پیش رفتیم سارا حسابی با لبخند خاص و مرموز خودش گوش میداد و مشخص بود که چقدر براش جالبه شنیدن این حرفا حرفام که تموم شد رو کرد بهمون و گفت این نقشه کدومتون بوده من سکوت کردم و آرش با تردید گفت نقشه من بود سرش و به حالت تایید تکون داد و گفت خوشم اومد خوشم اومد به شوخی گفت بهت نمیخورد اینقدر مخت کار کنه آرش از رفتار و عکس العمل سارا خوشحال شدم و خیالم راحت شد که فقط برای کنجکاویش مارو کشونده اینجا و داره ازمون حرف میکشه تو همین خیال خوش بودم که سارا قیافش جدی شد و گفت منم هستم نا خواسته با تعجب بهش گفتم یعنی چی هستی کجا هستی پاش و انداخت رو پاش و گفت منم تو این بازیتون هستم پسرا البته فقط اون قسمتیش که قراره آرش جون شیوا جون رو بکنه جفتمون خوب میدونستیم که سارا آدمی نیست که تصمیمشو عوض کنه و چاره ای جز قبول کردنش نداشتیم بلاخره موقع موعود رسید و طبق قرعه کشی که کرده بودیم اول نوبت رویا بود رویا به خواست آرش عصرش رفته بود حموم و حسابی به خودش رسیده بود و حسابی آرایش کرده بود و خودشو آماده یه سکس کامل کرده بود با آرش طبق نقشه آرش یک شیشه وودکا برده بود خونه که با رویا دوتایی بخورن که سکشون داغ تر و هیجانی تر بشه اما رویا خبر نداشت که آرش تو اون شیشه وودکا یک پودر مخصوص ریخته که یه جور مواد مخدره و باعث میشه صد برابر بیشتر مست بشه و نفهمه که کجاست و اصلا خودش کی هست چه برسه که بخواد متوجه بشه که کی باهاشه قسمت آخر نقشه برای محکم کاری بود کاری بود که چند بار با رویا و شیوا انجام داده بودیم برای پیش زمینه شب اصلی که دوباره انجامش بدیم و این بود که آرش باید دستای رویا رو هر کدوم رو به دو طرف بالای تخت میبست و یک چشم بند به چشماش میزد و اینجوری به رویا حسابی حال میداد سر ساعت مقرر آرش در خونه رو باز کرد و من به آرومی وارد شدم بهم گفت همه چی دقیق طبق نقشه و آماده رویا تو اتاق در اختیارت فقط درسته که اگه فردا به خودشون بیان خودشونم یادشون نیست چه برسه چیزای دیگه اما برای احتیاط اصلا حرف نزن سینا دل تو دلم نبود و اینقدر این کار هیجان و لذت داشت که باورم نمیشد بعد سکس با شیوا بتونم بازم سکس بهتری رو تجربه کنم اما هیجان این کار باعث شد کلی هیجان درونم زنده بشه وارد اتاق شدم و فقط چراغ خواب قرمز اتاق روشن بود و اینقدر نور داشت که هیکل گوشتی و لخت شده رویا رو که روی تخت ولو شده و با صدای بی حال داره آرش و صدا میزنه که زودتر بیاد بکنتش رو بتونم ببینم نفسم از لذت دیدن این صحنه داشت بند میومد سریع لباسامو در آوردم و لخت شدم و طبق هماهنگی با آرش جفتمون کل بدنمون و رو کامل کامل شیو کرده بودیم که از این مورد هم خیالمون راحت باشه دستاش باز شده بودن از بالا و بسته شده بودن به دو طرف تخت چه سینه های بزرگی داشت چه هیکل گوشتی و تو پری و چه رونی تپل و دیوونه کننده ای یه ذره شیکم داشت که واقعا دوست داشتنی بود از همه مهم تر چه کس تپلی داشت و تا حالا کس به این تپلی ندیده بودم و بعد ایکه حسابی نگاش کردم و کیرم مدتها بود اینجوری بزرگ نشده بود و رگاش بیرون نزده بود حالاحسابی بی قرار شده بود از ساقای پاش شروع کردم لمس کردن و مالیدن و بوسیدن هر لحظه مجنون تر میشدم و از عطری که به بدنش هم زده بود داشتم دیوونه میشدم این همون رویایی بود که فقط تو لباس دیده بودمش و به فقط عنوان همسر دوستم باهاش حرف میزدم و حالا اینجوری در اختیار من بود آروم آروم رفتم بالا تر به رونای تپل و گوشتی رویا رسیدم چقدرررررررررر نرم بودنننننن با اینکه این رونا رو وقتی تو شلوارای تنگ و ساپورتای تنگی که میپوشید دیده بودم و حدس میزدم که چقدر نرم و گوشی باشن اما بازم لمس کردنش چیز دیگه بود و سعی میکردم رویا رو با اون لباسا و تیپایی که دیده بودم تصور کنم و یادم بیاد که حالا چجوری در اختیار منه دیگه کاملا از شهوت مست و مست شده بودم شروع کردم گاز گرفتن های ریز و آروم از کشاله ران رویا تن صدای آه و ناله هایی که میکرد کاملا جدید بود و برام تنوع داشت مشخص بود که با اینکه به هیچ وجه هوشیاری کامل نداره اما به بدنش و ذهنش صورت غریضی دارن حسابی تحریک میشن و لذت میبرن بعد کلی ور رفتن با روناش و خوردنشون از کس تپلش گذشتم و رفتم سمت سینه هاش چون کس و گذاشته بودم برای مرحله آخر اون سینه های بزرگ که تو مشتام به سختی جا میشد و چنگ میزدم و همش تو دلم خالی میشد از این همه لذت و دیدن و لمس کردن این سینه های بزرگ و نرم سرمو کرده بودم بینشون و مثل وحشیا هر قسمتی از سینه هاشو که میشد میخوردم صدای آه و ناله های رویا هر لحظه بیشتر میشد و منو وحشی تر میکرد رفتم سمت گردنش و بعدش هم لباش همینکه لبام به لباش رسید خودش مثل جارو برقی لبامو کشید سمت دهنش و چنان شروع کرد مکیدن لبای من که حرف نداشت و تو این مورد از سارا و شیوا خیلی بهتر بود و چنان داغ و شهوتی لب میگرفت که باورم نمیشد مثل یک دیوونه و با همه زورش لبامو میمکید و با زبونش هم خوب بلند بود بازی کنه بلند شدم نشستم رو شیکمش تا جایی که البته وزنم رو بدنش نباشه و کیرم و گذاشتم بین سینه هاش و انگار تو بهشت گذاشتم کیرمو با دستم سینه های گندشو به هم میچسبوندم و کیرم و میکردم بینشون و اینقدر بزرگ بودن که کیرم گم میشد توشون کیرم و بردم بالا تر و نزدیک لباش کردم و این بار هم رویا مثل وحشیا سرشو آور بالا تر و کیرمو مثل جارو برقی کشید تو دهنش و از همون اول با فشار شروع کرد ساک زدن و میکدن اینقدر وحشی و محکم ساک میزد که حس درد هم داشتم اما لذتش هزار برابر بیشتر بود کلا تو بازی کردن با دهنش یک استاد به تمام معنا بود و ساک زدنش حرف نداشت با اینکه تاخیری استفاده کرده بودم اما اینقدر حرفه ای و وحشی ساک میزد که نزدیک بود ارضا بشم و کیرمو از دهنش کشیدم بیرون و دیگه وقتش بود برم سر اصل مطلب رفتم پایین تر و پاهاشو از زانو تا کردم و جمع کردم سمت بالا که کسش بیاد بالا تر و بیشتر تو معرض دید من باشه چه کس تپل و گوشتی ای بودددددد منم بی مقدمه و مثل خودش مثل وحشیا و با شدت شروع کردم خوردن کسش ناله هاش تبدیل به فریاد شده بودن و صدای باز شدن در و شنیدم و فهمیدم آرش طاقت نیاورده و اومده ببینه برام مهم نبود و به خوردن کس رویا ادامه دادم اینقدر خوردم که متوجه شدم پاهاش به لرزه افتاد و ارضا شده و صداش بی حال شد آروم زمزمه میکرد آرش آرش آرش خودمو کشیدم کنارش و بغلش کردم و شروع کردم به آرومی مالیدن سینه هاش آرش اومد نزدیک و از چشمای خمارش معلوم بود که چقدر از دیدن این وضع رویا تحریک شده و داره دیوونه میشه سرشو نزدیک صورت رویا کرد و بهش گفت جون آرش عزیزم قربونت برم خوشگل و شروع کرد با صداش قربون صدقه رویا رفتن رویا با همون صدای بی جون میگفت بازم میخوام آرش بازم میخوامممم آرش گفت هر چقدر بخوای هست عزیزم تا صبح هست گلم این و گفت باز رفت عقب تر و وایستاد به تماشای زنش که داشت توسط من کرده میشد بعد ور رفتن مجدد باهاش و دوباره تحریک شدنش طاقت نداشتم و رفتم روش پاهاشو از هم باز کردم و کیرم و گذاشتم دم کسش و بدون مقدمه و وحشیانه کردم تو کس رویا که با صدای دادش همراه شد میگفت آره آرش میخوام میخوام میخوام وحشیانه هم زمان به سینه هاش چنگ میزدم و با همه انرژیم تو کسش که غرق آب بود تلمبه میزدم صدای شالاپ و شلوپ تلمبه زدن من تو کسش دست کمی از ناله های بلند رویا نداشت حدود ده دقیقه تلمبه زدم و لنگاش رو هوا بود و هیکل گوشتی و فوق نرم رویا رو کامل و محکم تو بغل گرفته بودم آرش بهم گفته بود که رویا قرص ضد بارداری استفاده میکنه میتونم راحت بریزم تو کسش و از اونجایی که من با کاندوم با شیوا سکس میکردم مدتها بود آروزی ریختن آب تو کس تو دلم بود اونم این کس تپل و گوشتی که کیرم دیگه توش غرق شده بود با همه قدرتم تلمبه میزدم تو بغلم این هیکل گوشتی رو فشار میدادم و سینه هاش داشت بینمون له میشد اینقدر سرعتم و بیشتر کردم تا آبم با بیشترین فشار ممکن پاشید داخل کسش به خودم اومدم دیگه دارم خفش میکنم و خیلی محکم بغلش کردم و خودمو یکمی شل گرفتم نفسش آزاد شد از دوباره آرش گفتنای بی حالش فهمیدم اونم ارضا شده و دیگه کاملا بی حال بود و سرش یه طرف افتاده بود و حتی جون حرف زدن هم نداشت و همه بدن لختش ولو شده بود رو تخت و آب منی من و اب کسش که مخلوط شده بودن از کس تپلش روونه میشد سمت سوراخ کونش برگشتم سمت آرش و دیدم دستش و از شلوارش درآورد و معلوم بود داشته با کیرش ور میرفته دوست داشتم بازم یه دست دیگه رویا رو بکنم اما دیگه کاملا بی هوش بود و اینجوری هم دلم نیمخواست مثل یک تیکه گوشت بی حرکت و بی صدا بکنمش پاشدم لباسامو پوشیدم و رفتم خونه مامانم و دوش گرفتم و رفتم که بگیرم استراحت کنم سارا جلوم سبز شد و گفت خب خوش گذشت یا نه بلاخره رویا خانوم کردیش حسابی حالشو بردی لحن صداش یکمی گزنده بود و خوشم نیومد بهش گفتم آره کردمش و الان میخوام برم بخوابم اومدم که برم دستمو گرفت و گفت سینا یادت باشه نصفه دوم نقشتون منم باید باشم و با چشمای خودم ببینم اگه منو دور بزنی خودت میدونی چی میشه بهش گفتم باشه بابا ما که قبول کردیم و اینقدر شک نداشته باش رفتم دراز کشیدم و فقط فقط هیکل گوشیتی و لخت رویا تو ذهنم بود مطمئن بودم هنوز ازش سیر نشدم چند روز بعدش نوبت شیوا بود وارد خونه شدم و مثل همیشه خندون و پر انرژی اومد سمت منو لبامو بوسید و مثل همیشه با گفتن عاشقتم ازم استقبال کرد هر بار وارد خونه میشدم مثل پروانه دورم میچرخید و به طرق مختلف ازم پذیرایی میکرد و خسته نباشید میگفت نشسته بودم رو مبل و حسابی تو فکر بودم که دیدم رفته پشتم و دارم شونه هام و ماساژ میده تو آیینه دکوری گوشه هال میتونستم قیافه شو ببینم برای یک لحظه محو تماشای چهره بی نهایت خوشگلش و معصومش شدم آرش راست میگفت و شیوا کلی خوشگل تر شده بود و واقعا هنوز نظیرش هیچ زن دیگه ای نبود در عین حال اینقدر این قیافه معصوم بود و شخصیت خود سارا اینقدر ساده دل و معصوم بود که برای یه لحظه تردید اومد تو دلم از این کاری که قراره باهاش بکنم چشام و بستم که دیگه نگام به صورت معصوم شیوا نیوفته سعی کردم به بدن گوشتی رویا فکر کنم که بازم میخواستم بکنمش و تنها راهش این بود که به قراری که با آرش گذاشته بودیم عمل کنم به شیوا گفتم نظرت چیه امشب یه جشن دو نفره بگیریم کلی ذوق کرد و از ماساژ من دست برداشت و اومد جلوم و گفت عالیهههه من عاشق جشن دو نفری ام بهش گفتم پس اول برو حسابی خودتو تو حموم بشور و تر و تمیز کن و اون لوسیون خوش بو رو بزن به اون بدن خوشگلت و حسابی لباسای سکسی بپوش منم میرم از یکی از دوستام یه شیشه وودکا درجه یک بگیرم و بیاییم یه جشن حسابی دو نفری بگیریم شیوا جلوم نشسته بود چشاش از خوشحالی داشت برق میزد همیشه فرق موهاش یه طرف باز میکرد و نصف صورتش رو اون موهای مشکی و لخت میپوشوند و زیبایی بی نظیرش رو دو چندان میکرد بهم گفت باشه عزیزم تو جون بخواه این که تو میگی از خدامه و چشم الان میرم اینقدر به خودم میرسم که هیچ زنی تو دنیا برای شوهرش اینجوری نشه بلند شد و لبام و بوسید یه آهنگ شاد رو زمزمه میکرد و رفت سمت اتاقش که وسایل حموم برداره عذاب وجدان داشتم و هر کاری میکردم از دست این حس لعنتی خلاص نمیشدم رفتم یه لیوان آب سرد خوردم و از خونه زدم بیرون به آرش زنگ زدم و گفتم همه چی حله و سر ساعت مقرر در خونه باش و قبلش با سارا هماهنگ کن که بری دنبالش شیشه وودکایی که با اون پودر مخصوص قاطی شده بود رو از تو ماشین برداشتم و رفتم بالا شیوا در و برام باز کرد و یک فرشته به تمام معنا جلوم میدیدم یه پیراهن و شلوار تمام حریر صورتی کم رنگ تنش کرده بود و زیرش هم شرت و سوتین صورتی پر رنگ اندام تراشیده و گندمیش قشنگ از روی این لباس سکسی دیده میشد موهاش و مثل همیشه به یه طرف بسته بود و اون فرق همیشگی رو گذاشته بود و یه ارایش ملایم هم صورت و چشماش داشتن که به نظرم شیوا تنها زنی بود که هرگز نیاز به آرایش نداشت تو پذیرایی سنگ تموم گذاشته بود و چند مدل ژله و کیک و بستنی و هر چیزی که از دستش بر میومد و آماده کرده بود اینقدر خوشحال و پر انرژی بود که حد نداشت با این کاراش و عشوه گریاش و ابراز عشق بی نهایتی که بهم داشت منو بیشتر از درون عذاب میداد همش داشتم تو ذهنم تمرکز میکردم که به هر حال من دیگه به شیوا هیچ حسی ندارم و برام یه موجود تکراری شده و تسلیم این چهره معصومش نشم و میدونستم که دیگه راه برگشتی نیست حسابی اون وودکا رو به خوردش دادم و منتظر اثر کردنش شدم و اصلا نفهمید که خودم یه ذره هم نخوردم شیوا کم کم مست شده بود و تعادل نشستن ساده رو مبل هم نداشت شروع کرده بود آواز خوندن و دلقک بازی میدونستم حسابی روحیه خوب و شادی داره که بعد مست شدن داره دلقک بازی در میاره و اگه میخواست روحیه غمگینی داشته باشه بعد مست شدن گریه میکرد ساعت و نگاه کردم و طبق زمان بندی چیزی به رسیدن آرش و سارا نمونده بود شیوا رو بلندش کردم و بردمش به سمت اتاق خواب تو راه با خنده میگفت ای شیطون مستم کردی و گولم زدی و داری کجا میبری منو اثر اون مواد هر لحظه بیشتر میشد و شیوا کاملا از خود بی خود شده بود و دیگه حتی نمیدونست کجا هست و تو چه شرایطیه حتی موقی که داشتم لختش میکردم و لباسش و شرت و سوتین رو در میاوردم متوجه نشد و همچنان داشت فقط میخندید رو تخت صاف خوابوندمش و دستاشو از هم باز کردم و بردم بالا سرش و شروع کردم به بستنشون به تخت اینجا رو حدودا متوجه شده بود و میگفت ای اقا پلیسه نامرد بلاخره دستگیرم کردی بعد بستن دستاش چشم بند رو برداشتم رو چشاش گذاشتم و محکم بستم و شیوا فقط میخندید و البته هر لحظه بی حال تر و وا رفته تر عین همون قراری که با آرش گذاشته بودیم و قرار بود هم رویا و هم شیوا رو لخت مادرزاد کنیم و همینجوری نشون هم بدیم عمل کردم و میدونستم که آرش قراره چه منظره ای رو ببینه و چه لذت بی نهایتی ببره و خودم اینو با دیدن رویا که لخت لخت رو تخت دست بسته جلوم بود تجربه کرده بودم سر ساعت مشخص شده رفتم آیفون رو زدم و بعد چند لحظه در و باز کردم و آرش و سارا جلوم بودن هیچ مکالمه ای بینمون رد و بدل نشد و آرش خودش راه اتاق خواب و بلد بود سارا بدون توجه به من دنبال آرش رفت و منم دنبال سارا آرش صبر نداشت و با عجله لباساشو در آورد انگار میخواد شریجه بزنه تو آب خودشو رسوند کنار شیوا سارا تکیه داده بود به دیوار و با چنان ذوق و شوقی داشت نگاه میکرد که میتونستم برق چشاشو ببینم آرش از سینه های شیوا شروع کرده بود اینقدر تشنه شیوا بود که وحشیانه و با ولع میخوردشون و بدن شیوا رو چنگ میزد اون حس ناراحتی عذاب وجدان جای خودشو به حس خاص لذت بخش دیگه ای داده بود و از اینکه میدیدم یکی دیگه اینجوری به جون شیوا افتاده حس خاص لذت بخشی داشتم شیوا اهل حرف زدن تو سکس نبود و در ضمن خیلی بی حال تر و بی جون تر از رویا شده بود و خیلی خفیف آه و ناله میکرد و مشخص بود مواد خیلی رو بدنش اثر گذاشته حسابی محو تماشای شیوا بودم که آرش همه جوره دستاش و لباش رو سینه هاش و بدنش کار میکرد که دست سارا رو روی کیرم حس کردم با تعجب بهش نگاه کردم و بعد مدتهای خیلی طولانی اون چشای خمار و اون قیافه تحریک شده سارا رو میدیدم هیچی نگفت و فقط با نگاه باهام حرف میزد و شروع کرد کیرمو از روی شلوار مالیدن آرش نشست رو شیوا و کیرشو بین سینه های شیوا عقب و جلو میکرد و بعدش کیرشو برد سمت دهن شیوا و اولش سر کیرشو به لبای شیوا میکشید و بعدش با دستش فک شیوا رو گرفت و دهنش و باز کرد و کیرشو تو دهن شیوا عقب و جلو میکرد سارا جلوم دو زانو نشست و شلوار و شرتم و با هم کشید پایین و شروع کرد ساک زدن آرش هم رفت پایین و بین پاهای شیوا و شروع کرد خوردن کس صاف و بی نقص و بی نظیر شیوا ساک زدن سارا یه طرف و دیدن خورده شدن کس شیوا توسط آرش یه طرف که همون آه و ناله خفیف رو بیشتر کرده بود صدای خورده شدن کس شیوا و ساک زدن سارا برای من تو هم مخلوط شده بود و مثل یک کنسرت موسیقی سکس داشت اتاق و برمیداشت آرش از خوردن کس شیوا دست برداشت و بلند شد کاندوم کشید سر کیرش مچ پاهای شیوا رو با دستاش گرفت و تا جایی که میشد پاهاش و داد بالا و از هم باز کرد که حس کردم الانه که شیوا از هم جر بخوره به حالت نشسته کیرشو نزدیک کس شیوا کرد و به همون حالت که مچ پاهاش و از دو طرف گرفته بود و تا جای ممکن پاهاشو از هم باز کرده بود کس شیوا کامل کامل در معرض نمایشش بود آماده کرده شدن بود کیرشو کرد تو کس شیوا و با قدرت شروع کرد تلمبه زدن سارا بلند شد و مشغول لخت کردن من شد که خودمم کمکش دادم و ازم یه قدم فاصله گرفت و خودش لباساشو در آورد و رفت سمت تخت و لبه تخت به حالت سگی شد باورم نمیشد که سارا روش شده و جلوی آرش داره این کارو میکنه و معلوم بود که میدونه که من همه چی رو به آرش گفتم سر و صورت سارا رو به آرش و شیوا بود و کس و کون قمبل شده اش به سمت من بود و حس جنون شهوت همه وجودمو گرفته بود و نمیدونستم این صحنه بی نهایت سکسی که شیوا از یه طرف داشت کرده میشد و سارا اینجور خودشو آماده دادن کرده بود تحمل کنم و حمله ور شدم به سمت سارا و همونجوری وایستاده کیرمو با دست تنظیم کردم و کردن تو کس سارا آرش مونده بود که شیوا رو موقع کردن ببینه یا سارا رو که داشت به من میداد و رو ببینه میتونستم تصور کنم که سینه های لرزون سارا بعد هر تلمبه ای که میزدم تو معرض نمایش آرش هستش و نگاهش بین اندام شیوا و سارا هی عوض میشد و داشت دیوونه میشد من اکثر نگاهم به پاهای از هم باز شده شیوا بود و کیر آرش بود که اینجور تو کس خیس شیوا داشت جلو و عقب میرفت همین باعث میشد که کیرم و محکم تر تو کس سارا تلمبه بزنم و از پشت موهاش و چنگ زده بودم چند دقیقه همینجوری تلمبه زدم و چون تاخیری استفاده نکرده بودم نتونستم از این همه تحریک و شهوت تحمل کنم و دیدم دارم ارضا میشم و حرکاتم و تند تر کردم و سارا هم متوجه شده بود و خودش از پشت جوری کسش و میداد عقب که بیشتر کیرم بره داخلش و چند ثانیه زود تر از من ارضا شد و منم کیرم و درآوردم آبمو رو کونش ریختم خیلی ارضا عمیق و حسابی ای شده بودم و حسابی بدنم سست شده بود و همونجوری عقب عقب رفتم رو صندلی میز آرایش نشستم سارا هم بلند شد و اومد لباشو گذاشت رو لبام و نشست رو پاهام و بهم فهموند که کامل بغلش کنم آرش خستگی ناپذیر داشت تلمبه میزد و دیگه به ما نگاه میکرد و فقط فکر و ذهنش شیوا بود صدای ناله ای شیوا خیلی بی حال و خفیف بود آرش از تلبمه زدن دست برداشت و پاهای شیوا رو ول کرد رفت سمت دستای شیوا و دیدم داره دستاشو از تخت باز میکنه مونده بودم که میخواد چیکار کنه دستاشو باز کرد و شیوا رو به حالت دمر خوابوند پاهاشو به هم چسبونده بود بلند شد رفت پایین پای شیوا وایستاد همینجوری وایستاده بود داشت نگاه میکرد منظره پاها و رونای به هم چسبیده شیوا و اون کون خوش فرم و گرد شیوا جلوش بود و مشخص بود که چقدر تشنه دیدن این منظره بوده و میخواسته به آرزوش برسه دوباره مثل وحشیا افتاد به جون بدن بی جون و بی حال شیوا و حسابی کونشو لیس زد و بوس کرد بالشت برداشت و گذاشت زیر شیوا و کس و کون شیوا رو قمبل کرد خوابید رو شیوا و کیرشو از پشت کرد تو کس شیوا شروع کرد تلمبه زدن و دستاشو به سختی رسونده بود به سینه های شیوا و با اونا هم ور میرفت سارا تو بغل من آروم گرفته بود و هیچی نمیگفت و فقط نگاه میکرد موهاشو نوازش میکردم و منم داشتم این منظره بی نظیر و نگاه میکردم و کیرم کم کم داشت دوباره بلند میشد با حرکات ارش فهمیدم که ارضا شده و بی حال رو شیوا ولو شده بود بعد چند لحظه پاشد و اولین چیزی که به آرومی گفت این بود که بازم میخوام اون شب آرش یه بار دیگه کیرشو بلند کرد و شیوا رو که دیگه بیهوش و بی حال بود و کرد و من هم یه بار دیگه سارا رو کردم آرش زودتر از ما ارضا شد و ما دیر تر سارا بعد اینکه دید دیگه کار آرش با شیوا تمومه بدون اینکه بره دوش بگیره لباساشو تنش کرد و به آرش گفت حاضر شو بریم جفتشون رفتن و من برگشتم تو اتاق و بدن لخت و بی جون شیوا رو دیدم که رو تخت ولو شده رفتم و چشم بنداش و باز کردم و دیدم حسابی بیهوشه و بی حاله و هنوز هیچی حالیش نیست آرش حسابی تخت و به هم ریخته بود و شیوا رو برش داشتم و گذاشتم زمین و تخت و مرتب کردم و شیوا رو برش گردوندم رو تخت و روش پتو انداختم و خودمم گرفتم کنارش خوابیدم و داشتم صحنه به صحنه امشب رو تو ذهنم تصور میکردم و بازم اون عذاب وجدان و ناراحتی اومد سراغم و سعی کردم اصلا به شیوا نگاه نکنم و پشتمو کردم که بخوابم صبح که از خواب بیدار شدم شیوا هنوز خواب بود و با کلی صدا زدن بیدار شد و سرش حسابی گیج میرفت و سنگین بود و میگفت یادمه که منو میکردی و حتی یادش بود که دستاشو باز کردم و دمر خوابوندمش و کردمش اما از جزییات هیچی یادش نبود و به صورتم خندید و لبامو آروم بوس کرد و ازم بابت جشن دیشب تشکر کرد سارا بدون خدافظی برگشته بود اصفهان و اصلا هیچ حرفی درباره اتفاقی بینمون افتاده زده نشد از اون شب به بعد هر بار رویا رو تو مهمونی یا بیرون رفتنای دور همی میدیدم و از نظر اون من همچنان یک دوست ساده بودم و از نظر من این رویا خانومی که الان با لباس جلوی من هست و مثل یک دوست ساده داره باهام رفتار میکنه همین چند وقت پیش لخت مادر زاد کرده بودمش و همه جاشو لمس کرده بودم و کسشو خورده بودم و کیرمو کرده بودم تو دهنش با نگاه های آرش به شیوا میتونستم حدس بزنم که اونم همین حس و داره و حتی شاید قوی تر رویا زن پر رو و مغرور و بی پروایی بود و شیوا زن معصوم و مظلومی بود و خیلی با حیا تر و مودب تر و با وقار تر قطعا تصور به دست آوردن شیوا صد برابر رویا سخت تر بود و این آرش بود که با مقایسه کردن این شیوای مظلوم و معصوم که داره میبینه و اون شیوایی که اونجوری در اختیارش بود خیلی خیلی بیشتر از من تو دلش خالی میشد و به صحنه های کردن شیوا فکر میکرد در حالی که خیلی عادی داشت باهاش رفتار میکرد حدود هشت یا نه ماهی گذشت و من و آرش چند بار دیگه این کارو تکرار کردیم و هر جور که دلم میخواست رویا رو میکردم و از اون بدن گوشتی و تو پر و اون سینه های گندش لذت میبردم و آرش هم دیگه هر جوری دلش میخواست شیوا رو کرد و همه جوره باهاش حال کرده بود و به قول خودش به بزرگترین آرزوی زندگیش رسیده بود و دیگه هیچی نمیخواست تو تماسای تلفنیم سارا ازم آمار دفعاتی که این کارو تکرار کردیم و میگرفت و ذوق کردنش از پشت گوشی رو میتونستم حس کنم یه سری که با خواست آرش رفته بودیم و رستوران میلاد و داشتیم قلیون میکشیدیم ارش از رفتن میلاد و سر زدن به مشتریا استفاده کرد و بهم گفت سینا به نظرم دیگه وقتشه تمومش کنیم ادامه داد که رویا اصرار به بچه دار شدن داره و دیگه تصمیم گرفتیم بچه دار بشیم و به اندازه کافی از جفتشون لذت بردیم و سیر شدیم و دیگه وقتشه کات کنیم این جریان رو و برگردیم به روال عادی زندگیمون حرفای آرش منطقی بود و مشخص بود این بلاخره یه روز تموم میشه منم قبول کردم و دوباره برای تموم کردشن با هم دست دادیم و گفتیم همه چی تموم و این راز رفت تا به گور با صحبتای آرش و اصرارای مادرم برای بچه منم کم کم به فکر بچه افتادم و با شیوا صحبت کردم و اونم استقبال کرد و قبول کرد و حتی مشخص بود خودش هم حسابی دلش بچه میخواد ما هم جلوگیری رو گذاشتیم کنار و اما هر چی صبر کردیم شیوا حامله نمیشد رویا حامله شده بود و شیوا همچنان هیچی به پیشنهاد مادرم رفتیم دکتر و برامون آزمایش نوشت و تو همون آزمایشات اول مشخص شد که من کاملا سالم هستم و این شیوا هستش که مشکل داره با آزمایشات بیشتر مشخص شد که مشکل شیوا خیلی جدیه و حتی باید تو یک مرکز ناباروری تحت درمان باشه قطع شدن کردن رویا و تکراری شدن شیوا و اینکه دیگه هیچ حسی بهش نداشتم یه طرف و حالا این مشکل بچه دار نشدن یه طرف دیگه کاملا به شیوا و زندگی با شیوا سرد شدم رفته بودم خونه مادرم و اتفاقا سارا هم اومده بود تهران و اونجا بود بهشون جریان مشکل شیوا رو گفتم و مادرم گفت چاره ای نیست و باید بذاری بره درمان و حتی سارا از یکی از دوستاش راهنمایی گرفت و یک مرکز ناباروری پیدا کردیم و شیوا درمان و شروع کرد چند جلسه ای رفتیم و هر بار درمان شکست میخورد و مشخص میشد مشکل شیوا جدی تره و امید کمه چند وقتی گذشت و سارا دوباره اومده بود تهران و بهم اس ام اس داد که امروز عصر همون جای همیگشی رو به روی هم نشسته بودیم و همو نگاه میکردیم سارا بی مقدمه گفت هنوز دوسش داری از این سوال احمقانه که میدونستم خود سارا جوابشو میدونه خندم گرفت و هیچی نگفتم سارا گفت اگه دیگه نمیخواییش چرا اصرار داری بچه دار بشین بهش جواب دادم من اصرار ندارم اون پیله شده و داره خودشو میکشه سارا گفت چرا به همین بهونه طلاقش نمیدی بهش گفتم سارا اینقدرام ساده نیست که میگی این زن نه کسی رو داره که بره پیشش و نه جایی رو داره در ضمن میخوای طلاقش بدم کلی ادم بهم بخندن همین شوهر مامان و اون دو تا بچه عوضیش بهم بخندن و بشم تو فامیل آدم بده به اندازه کافی با گرفتن این دختر داهاتی بهمون نخندیدن فکر میکنی من خودم تا حالا به طلاق فکر نکردم اما شدنی نیست سارا و هر جوری بهش نگاه کنی من ضرر میکنم و من و تو مامان میشیم دلیل خنده و حرف و حدیث عالم و آدم سارا آدمی نبود که اگه جواب داشته باشه سکوت کنه و مشخص بود حرفام براش قانع کننده بود و سکوت کرده بود با اینکه به چشمای من نگاه میکرد حسابی تو فکر بود بهم گفت چند روز بهم وقت بده تا فکر کنم و باهات دوباره اینجا ملاقات میکنم و حرف میزنیم چند روزی گذشت و دوباره همو تو پارک همیشگی دیدیدم سارا شروع کرد حرف زدن و گفت سینا من یک نقشه حسابی برای اینکه شیوا رو بدون دردسر و بدون اینکه ذره ای ماها خراب بشیم و بتونیم از زندگیمون بندازیم بیرون و برای همیشه از شرش خلاص شیم دارم ادامه داد که اما نقشه من و کمک کردن به تو شرط داره که تو بهم قول بدی که شرط منو قبول کنی و انجامش بدی بهش گفتم چه شرطی سارا تو یه کلمه جواب داد و گفت فاطی بهش گفتم حالت خوب نیست سارا فاطی برای همیشه منتفیه چون شوهر داره سارا پوزخندی زد و گفت خیلی از اخبار دوری داداش کوچیکه فاطی چند وقتی هست که طلاق گرفته و در ضمن بچه هم نداره چشام برق زد و از شنیدن این خبر خیلی خوشحال شدم و حالا روزنه امیدی بود که بتونم اشتباهات گذشته و این زندگی راکد و مسخره که همش مشکل مالی داشتم و رو بهش سر و سامون بدم به سارا گفتم نیازی نیست بهت قول بدم تو شر شیوا رو کم کن من از خدامه که با فاطی ازدواج کنم سارا گفت پس اگه این حله یه شرط دیگه اینه که دقیق و دقیق طبق نقشه من بریم جلو و فقط به حرف من گوش بدی سارا ادامه داد که از امروز هر چی سرد تر بی روح تر با شیوا رفتار میکنی و تا جایی که میشه شبا نمیری خونه و دیر به دیر باهاش سکس میکنی و اصلا نمیذاری اون لذت ببره و خودخواهانه باهاش رفتار میکنی و همش بهش غر میزنی و کم کم زندگیشو جهنم میکنی تا جایی که من میگم به همین شیوه ادامه میدی و هر بار که کم آورد و جلمون زانو زد تو باید نقش یک شوهر منگل که عروسک خیمه شب بازی دست آبجیشه رو بازی کنی که علیرغم اینکه عاشق همسرشه اما با نقشه ها و توطئه های آبجیش از همسرش کم کم جدا شده و بازم تاکید میکنم طبق نقشه من میریم جلو و از الان به بعد هر کلمه و صحبتت و رفتارت با شیوا رو من تعیین میکنم سارا بازم ادامه داد یه سری جزییات دیگه در مورد این کار هست که به وقتش باید بهشون فکر کنم و تو رو در جریان میذارم و هماهنگ میشیم قسمتی از حرفای سارا برام حسابی تعجب انگیز بود و بهش گفتم چرا اصرار داری تو ذهن شیوا آخرش همه چی سر تو خراب بشه سارا پاکت سیگارشو برداشت یه نخ سیگار روشن کرد و خنده پیروزمندانه ای تحویلم داد بهش گفتم یعنی اینقدر ازش متنفری که میخوای با دونستن اینکه همش زیر سر تو هستش زجر بکشه قیافه سارا جدی شد و حتی کمی عصبانی بهم گفت سینا حتی فکر نکن که میتونی ذره ای تصور کنی که چقدر ازش متنفرم هیچ کس تو دنیا نمیتونه تصور کنه سارا از عصبانیت دستاش به لرزه افتاده بود و ادامه داد که من فکر میکردم با اشنا کردن تو با این دختر داهاتی یه مدت باهاش لاس میزنی و از اخلاق داهاتی وارش زده میشی و قدر فاطی رو میدونی اما هر چی گذشت این جنده هرزه بیشتر خودشو به تو نزدیک کرد و شد سگ دست آموز تو و همه چی رو خراب کرد همه چی رو ازم گرفت و تنها آدمی که تو زندگیم داشتم رو ازم گرفت و هیچ کس نمیتونه درک کنه که تو تنهایی هایی که این جنده باعثش شد و تو رو از من گرفت چه زجری کشیدم سینا اون شب تولدت که فهمیدم این جنده برای تو هم یه تیکه گوشت بیشتر نیست و دیگه ارزشی نداره فهمیدم که میتونم ذره به ذره تنهایی هام و که باعثش شده بهش برگردونم ازش انتقام بگیرم نجات دادن زندگی تو یه طرف له کردن اون جنده یه طرف حالا هم که عرضه بچه دار شدن نداره و مثل خر داره تو گل دست و پا میزنه بهترین فرصته و فقط کافیه به من اعتماد کنی و دقیق هر چی میگم گوش کنی و هیچ کس نباید بفهمه که تو در جریان این نقشه هستی و اگه یه روز هم بنا به گفتن بود این من هستم که همه کاره ام و تو هیچی نمیدونی و مثل بقیه یک بازیچه ای میفهمی چی میگم سینا یا نه طاقت دیدن این عصبانیت و این لرزش از عصبانیت تو بدن و دستای سارا نداشتم و خوب میدونستم علت اصلی این تنهایی انتخاب من بود با یک لج بازی احمقانه بهش قول دادم که هر چی تو بگی سارا و حاضرم برای جبران اشتباهم هر کاری بکنم و بهت ثابت کنم که تو تنها آدمی تو دنیا هستی که هنوز تو دلمی و تک تک روزای تنهایی و سختت رو جبران میکنم از اون روز به بعد نقشه ها و همه کارایی که تو ذهنمون بود رو روی شیوا شروع کردیم و سارا قصد داشت اینو تبدیل به یک بازی لذت بخش برای خودش بکنه و از زجر کشیدن شیوا نهایت لذت و ببره و همه از جمله شهرام مهره های بازی ما بودن و هیچ کسی خبر نداشت که یکی از بازی گردونا من هستم و قرار بود به ظاهر خودمو جای یکی از مهره های بازی جا بزنم و نهایتا طرف حساب همه سارا بود و تا آخرش هم هیچ کس نمیفهمید که این وسط نقش من چی هستش ادامه نوشته
0 views
Date: November 28, 2019