سرگذشت تلخ ويدا

0 views
0%

سلام اميدوارم حالتون خوب باشه اين قضيه اي ميخوام براتون تعريف كنم اصلا سكسي نيست و فقط چون كس ديگه اي رو نداشتم كه اين موضوع رو درميون بزارم باهاش تصميم گرفتم كه اينجا بنويسم من اسمم ويداس ٢٠ سالمه راستش نميدونم چجوري شروع كنم از اينجا براتون بگم كه بچه بودم من يه برادر دارم كه ٥ سال از خودم بزرگتره مادر و پدرمم شاغل بودن و تقريبا ساعت ٤ عصر مادرم ميومد از سر كار و عصرم بابا تا اومدن مامان ما تو خونه تنها بوديم ٦ ٧ سالم بود كه ماهواره خريديم اون موقع زياد ماهواره مُد نبود و تو هر خونه اي هم نبود مخصوصا خانواده ي ما كه مثلا تا حدي مذهبي هم بودن نه مذهبي افراطي ولي خب عقايد خاص خودشونو داشتن ما زياد اجازه ي ديدن ماهواره نداشتيم من كه زياد دس نميزدم و بيشتر به كارتوناي خودم نگا ميكردم مامانمم يه سريالي داشت كه اونو ميديد و بيشتر رو كانالاي ايراني بود كم كم داداشم ياد گرفته بود كه مسيرارو عوض كنه و وقتي كه ميومدن واسه تنظيم رمز كانالاي سكسي رو هم يواشكي ياد گرفته بود يادمه يه رو كه مامان سركار بودو طبق معمول تنها بوديم گف بيا ميخوام يه چيزي بهت نشون بدم كه ديديم زد كانال سكسي و زن و مرد لخت رو همن راستش واقعا دركي از سكس و اينكه اونا دارن چيكار ميكنن و نداشتم فقط داشتم نگا ميكردم خيلي كنجكاو بودم نميدونستم داره چندشم ميشه يا چي فقط ميدونستم برام تازگي داره كارمون شده بود اينكه تا مامان رفت بيرون كانال سكسي وا كنيمو نگا كنيم خب داداشم ٥ سال ازم بزرگتر بودو كم كم داش وارد سن بلوغ ميشد بهم گفته بود كه به مامان اينا چيزي نگم در اين مورد منم حرفي نميزدم رفته رفته اين فيلم ديدنا بيشتر ميشد و برادرم شروع ميكرد برام توضيح ميداد كه اينا چرا دارن اين كارو ميكنن و خيلي خوبه همه از اين كارا ميكنن يواش يواش دستماليم ميكرد دستشو رو بدنم ميكشيد بين پاهام ميكشيد منم واااقعااا نميفهميدم چي به چيه فقط ميدونسم كه ته دلم يه لذتي دارم ميبرم اونقدر برام حرف زده بود كه فكر ميكردم خيلي عاديه كه اون داره اينكارو ميكنه يواش يواش ميومد لبامو ميبوسيد و همه جامو ميمالوند الان كه بهش فكر ميكنم حس ميكنم كه چقدر بده كه آدم خيلي زودتر از سنش يه سري چيزارو بفهمه منه ٧ ساله واقعا به جزبازي كردن و عروسك و اينجور چيزا نبايد چشمم اينهمه زود وا ميشد رو همه چي نبايد دنياي كودكانم انقدر كثيف ميشد فقط شانس آوردم كه ازم نخواسته بود لخت شم يا مجبورم نكرده بود بهش بدم فقط از رو شلوارش كيرشو ميماليدم يا لبامو ميخورد اين جريان تا ١٣ ١٤ سالگيم ادامه داشت كه بعد از كه به خودم اومدمو ديدم كه داره سو استفاده ميكنه ازم تو هر فرصتي ديگه بهش اجازه ندادم سعي ميكردم ديگه باهاش تنها نباشم وقتيم تنها بوديم واقعا ازش ميترسيدم چنباري اومده بود بازم سمتم ولي وقتي بهش ميگفتم كه ميرم به مامان ميگم تهديدم ميكرد كه اگه به اونا بگي بيشتر اذيتت ميكنمو الان كه بيخيال ميشم ديگه اون موقع بيخيال نميشم الان خيلي وقته باهام كاري نداره حتي انگار فراموش شده اين جريانات و اتفاقا حتي منم ديگه بهش فكر نميكردم اما نميدونم چرا جديدا سرمو كه رو بالش ميزارم ميپرسم چرا خدايا چرا در حاليكه ميديدم دوستام تو دنياي عروسكو خاله بازي غرق شدن من چرا بايد تو يه همچين شرايطي ميبودم خيلي اذيت ميشم وقتي يادم ميوفته كه چقدر دستمالي شدم چقدر احمق بودم كه نميتونستم از خودم دفاع كنم بگم نه بهم دس نزن چن باري خواستم برم پيش مشاور ولي منصرف شدم ترسيدم نميدونم چرا فقط اونقدر ديدم تو ايران همش زن مقصر بوده كه ترسيدم دكتر هم نفهمه كه من بچه بودمو هيچ درك و ذهنيتي نداشتم فقط مو به مو كارايي كه بهم ميگفتو انجام ميدادم حس ميكردم كه حتما مدل خواهر برادري اينجوريه حس حقارت بهم دس ميده وقتي ياد اون سالا ميوفتم و از خودم بدم مياد وقتي ميبينم بازم تنها برادرمو دوس دارمو حاميه خودم ميدونمش نوشته ويدا

Date: April 1, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *