سعید و زن عموی عاشق

0 views
0%

سلام به دوستای خوب شهوانی من خیلی وقته اینجا داستان میخونم اما این اولین داستانیه که میخوام براتون تعریف کنم اسمم سعید سالمه از رشت الانم دانشجوأم اما داستانم واسه سا ل پیشه نمیدونم از کجا شروع کنم آخه اتفاقات زندگیم زیاده من خیلی شوخو مهربونم تو خونواده همه دوسم دارن خدایی مخصوصأ زن عموم من هر سال تابستونا میرم تهران خونه ی فامیل عمه عمو خاله عموم تو یه کارخونه کار میکنه که کارش شیفتیه و ساعت کاریش عوض میشه زن عموم که اسمش پریسا س یه زن لاغر با سینه های موهای قهوه ای روشن اونا یه بچه هم دارن که کلاس اوله داستان ازینجا شروع شد که منو زن عموم همیشه اس بازی میکردیمو اسامون کم کم سکسی شد دیدم پایس و اونم میفرسته خلاصه به سرم زد که رو مخش کار کنم اما همش میترسیدم که به عمو بگه اما با احتیاط جلو میرفتم بهش گفتم دوس دخترم اصلأ پایه نیستو هوا نداره و ازین حرفا خلاصه بهش گفتم دوست دارمو کاش میشد فقط یبار بوس یا بغلت کنم اما اون میگفت نه به عموت خیانت نمیکنم خلاصه اینقد زور زدم تا واسه یه بوس راضی شد اما من هنوز نرفته بودم تهران ماه مونده بود به تابستون تو این مدت بازم رو مخش کار کردم به حدی که بیتابی میکردو میگفت پس کی میای خلاصه این ماه هم گذشتو پام رسید به تهران تو کونم عروسی بود خلاصه رفتم خونشون از شانس کیری من عمو خونه بود اما فهمیدم عمو شب کاره وای خدا داشتم بال در میاوردم شام خوردیم عمو رفت سر کار شاهرخ هم که سالش بود خوابش برد خلاصه زن عمو جامو تو اتاق انداختو خودش کنار شاهرخ تو هال خوابید من که روم نشد برم سمتش داشتم منفجر میشدم ساعت گذشت دیدم نمیشه آروم بلند شدم رفتم دیدم خوابه آروم خوابیدم کنارش خواستم بچسبم بهش یهو تکون خورد جفت کردم پاشدم اومد سر جام قلبم تند تند میزد به زور خوابیدم صبحش پاشدم دیدم عمو اومده سرتونو درد نیارم هیچ غلطی نکردم دوباره شب شد و عمو رفت گفتم دیگه باید کارو یکسره کنم همچین که عمو رفت رفتم نزدیکش گفتم اجازه هست بغلم کرد بوسیدمش تو آسمونا بودم گفت عاشقتم سعید لباشو گذاشت رو لبام بوسیدمشو لباشو خوردم پاهاش شل شده بود داشت میفتاد گفتم بریم تو اتاق گفت شاهرخ بخوابه بعد خلاصه به هر زوری بود بچه رو خوابوند حالا نوبت من بود که بخوابونمش رفتیم تو اتاق بغلش کردم بوسش میکردم همش اونم بوسم میکرد رفتم سمت سینه هاش دیدم صداش داره در میاد بلوزشو در آوردم یه سینه ی کوچولو داشت سوتینشم در آوردم شروع کردم به خوردن با ولع تمام آخه اولین بارم بود شهوت هردوتامونو گرفته بود رفتم پایین تر شکمشو لیس میزدم اومدم شلوارشو در بیارم گفت نه توروخدا نه منم حالیم نبود اصلأ شلوارشو محکم گرفته بود مگه ول میکرد به زور درش آوردم حالا فقط یه شرت پاش بود باز مسخره بازی در آورد و نمیذاشت اما زورش که به من نمیرسید شرتشم به زور کندم دیدم داره گریه میاد دسش رو کسش بود نمیذاشت به کسش دس بزنم سریع لباسامو کندم افتادم روش لباشو خوردم دسشو به زور آوردم کنار همش میگفت نه توروخدا نه کیرمو گذاشتم لای پاش یکم جلو عقب کردم دیدم آروم شده اومدم پاهاشو باز کنم بازم نذاشت لا مصب قفل کرده بود برگردوندمش افتادم روش کیرمو گذاشتم جلو کسش فقط میگفت نه ریده بود به اعصابم منم تا ته کردم تو کسش یه داد زد گفت آخخخخخ سوختم حس عجیبی داشتم کیرم واسه اولین بار رفته بود تو کس داغ بود و لیز خیلی حال میداد از پشت سینه هاشو گرفتم گردنشو میخوردم دیگه آهو ناله میکرد منم داشتم ارضا میشدم تند تند تلمبه میزدم آبم داشت میومد سریع درش آوردم اما احساس کردم در حین بیرون آوردن آبم اومده اما گفتم نه بابا من که درش آوردم همشو خالی کردم رو کمرش عضله های پام گرفته بود عجیب زن عمو هم نتونستم ارضا کنم پاشدم رفتم دسمال کاغذی آوردم کمرشو پاکیدم کیرمم پاک کردمهر تامون بیحال افتاده بودیم کف اتاق یه ربع گذشت جفتمون ناراحت بودیم اما به روی هم نیاوردیم اون شب منو فرستاد حموم اومدم بیرون دیدم لباساشو پوشیده و جامو انداخته اومدم بغلش کردمو بوسیدمش ازش تشکر کردم یادمه بهش گفتم مرسی که منو به آرزوم رسوندی خب اولین سکس بود دیگه بهم دیگه قول دادیم که بین خودمون بمونه او شبم گذشت یه هفته رفتم خونه ی بقیه فامیلا برگشتم رشت زن عمو دیگه واقعأ عاشقم شده بود نمیدونم چرا ولی همش میگفت دیوونتم عاشقتمو ازین حرفا یه روز اس داد گفت سعید پریود نشد روز گذشته از وقتش اما خبری نیست گفت مطمئنی آبتو توش نریختی گفتم نمیدونم بخدا یهو یادم اومد گفتم شک دارم گفت وای بدبختمون کردی سعید من داشتم به گوه خوردن میفتادم گریم داشت در میومد اینقد نذر و نیاز کردم و خدا خدا کردم که حامله نشده باشه بهش گفتم برو آزمایش توروخدا بعد از یه هفته اس داد گفت تبریک میگم داری بابا میشی چشام داشت در میومد از کاسه سریع زنگ زدم گفتم توروخدا راستشو بگو گفت شوخی کردم بابا بخیر گذشت فقط یه نوع مریضیه که تاریخ عادت رو بهم میزنه از خوشحالی اشکم در اومد تا فحش هم بهش دادم گفتم کیرم تو کونت گفت ای جونم گفتم زهر مار گفت دوست دارم و خدافظی کردیم ببخشید سرتونو درد آوردم خدایی ماجرا واقعی بود حالا هرجور راحتین اگه دوس دارید فحش بدید اگرهم خوشتون اومد بگید بقیه خاطراتمو بنویسم با زن عمو یه بار دیگه هم سکس داشتم اما اونا دیگه مث آدم و با ضریب امنیتی بالا بود کاندوم کوچیک شما

Date: July 15, 2018

One thought on “سعید و زن عموی عاشق

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *