سفیدبرفی فامیل مون رو کردم

0 views
0%

سلام خدمت دوستان شهوانی داستانی که میخوام براتون بگم به تابستون سال پیش برمیگرده و حالا بریم سر اصل مطلب دختر دایی قشنگ و خوش اندامم از قیافش هرچی بگم کم گفتم یه دختر 25ساله سفید و با سینه های گرد و خوش فرم کس و کون جمع و جور دختر داییم سه سال هستش که از شوهرش جداشده و با شوهرشم زیاد زندگی نکرد چون پیش شوهرش لو رفته بود که دوست پسر داره و شوهرش طلاقش داد و حسابی حرف پشت سر دختر داییمون در آوردن فامیل دختر داییم با داییم تنهایی زندگی میکنن و زن داییم 2ساله مرد تو تصادف برم سر اصل مطلب که چجور تنوستم این دختر داییمونو بکنم ماجرا از روزی شروع شد که با دوستام رفته بودم بوستان که از شهر دور بود اطراف بوستان میچرخیدیم تا شب بشه چون میخاستیم بریم شهر بازی و شهر بازیش شب از ساعت6شب باز میشد همون جور که داشتم میچرخیدیم یکی از دوستام بهم اشاره کرد و گفت اون پسر و دختره رو ببین حتما دوستن باهم و گفت چه حالی میکنه پسره عجب دوست دختر قشنگی داره منم به اون دوتا نگاه کردم که دیدم بله دوست دختر پسره دختر دایی بندس منم حسابی جا خوردم و همون جور یه دقیقه ای بهشون زل زده بود و تو همون موقع یه فکری به ذهنم افتاد که ازشون یه مدرک بگیرم و ازشون یه فیلم گرفتم کوتاه و از دور که منو نبینه تو فیلم دسته پسره دور گردن دختر داییم بود همش بگو بخند میکردند تو بوستان دورا دور دنبالشون میکردم و چندتا عکس از بستنی خوردنشون گرفتم البته جوری عکس گرفتم که دوستام متوجه نشن بیخیالشون شدم به خوش گذرونیم پرداختم تا چند روزی گذشت از اون ماجرا همش میخاستم برم و ماجرارو بگم به دختر داییم ولی همش خجالت میکشیدم تا یه روز که داییم با پدر و مادرم رفتن ختم یکی از فامیلامون بابام بهم گفت غذا از بیرون یچیزی بخر بخور تا شب نمیایم منم گفتم باشه و دختر داییم موند خونه و نرفت با داییم منم خوش حال شدم از این بابت و رفتم حموم و حسابی صاف و صوف کردم و اومدم و موهامو فشن کردم و یه تیپ زدم و راه افتادم طرف خونه داییم وقتی اونجا رسیدم بازهم اون دوست پسر دختر داییم دیدم و از ماشینش پایین اومد و رفت خونه داییم در خونه داییمم باز بود و فهمیدم که از قبل هماهنگ کرده بوده با دختر داییم و منم سر کوچه داییم همونجور منتظر بودم دیدم خیلی داره طول میکشه 45 دقیقه ای شده بود منم شماره دختر داییمو گرفتم و اون با کمی تاخیر جواب داد و بعد از سلام علیک گفتم دارم میام خونتون دنباله کباب پز میخام جوجه درست کنم اونم کاملا به تته پته افتاده بود میگفت الان کوجایی هنوز راه افتادی منم گفتم آره یه ربع دیگه میرسم اونم گفت خب و زود خدافظی کرد وقطع کرد منم حسابی بعد تلفن خندیدم از سرکار گزاشتنش مطمعن بودم که پسره میاد بیرون باز از بیرون اومدن پسره فیلم گرفتم و بعد پسره سوار ماشین شد و رفت منم بعد از رفتنش رفت زنگ خونه رو زدم و دختر داییم در و باز کرد و بعد از سلام تو خونه رفتم ودیدم که حسابی داشتن خوراکی میخوردن و یه آهنگ ملایم گزاشته بود گفتم مهمون داشتی گفتش نه چطور منم با یه نیش خند معنی دار گفت هیچی همینجوری پرسیدم کباب پز کو اونم گفت اتاق بالاس رفت بیارتش که منم از پشتش رفتم گفتم بیام کمک اونم چیزی نگفت رفتش طرف وسیله ها تا خم شد کباب پز رو برداره من از پشت چسبیدم بهش و اونم زود راست شد و برگشت باعصبانیت گفت چیکار میکنی منم گفتم مگه نمیبینی دارم بغلت میکنم عیب داره مگه اونم منو هل داد و گفت عوضی برو بیرون منم تو جوابش گفتم باشه میرم ولی به دایی میگم که قبل من کی اینجا بوده اونم هیچی نگفت و ساکت شد برگشتم وگفتم چیه چرا ساکتی و بعد زود فیلم رفتنه پسره رو بهش نشون دادم و اونم کاملا ترسیده بود چون میدونست باباش اگه بفهمه حسابی دعواش میکنه چون داییم خیلی مذهبی بود همون جور ساکت بود و چیزی نمیگفت من رفتم دستمو انداختم رو شونش گفتم نترس نمیگم ولی شرط داره وشرطتشم خودت میدونی چیه اونم با یه نگاه غمگین گفت ابوالفضل تو روخدا نشون بابام نده اگه نشون بدی منو میکشه همش التماس میکرد و گریه منم شروع کردم به ناز کردنش و بغلش کردم و بعد در گوشش گفتم اگه تو امروز به من یه حال خوب بدی من دهنمو تا آخر عمرم میبندم و چیزی نمیگم وخیالت راحت ولی چیزی نگفت منم شروع کردم گردنشو لیس زدن و اونم چیزی نمیگفت و بعد ازش یه لب گرفتم و گفتم حاظری اونم گفت بزار یه روز دیگه الان بابام میاد ولی من گفتم بابام گفت تا شب نمیاد خیالت راحت و رفتیم تو اتاق و خوابیدیم رو زمین شروع کردم به در آوردن لباسش بعد از خوردن سینهای سفید و نوک صورتیش رفتم سراغ کسش کسشو حسابی موهاشو زده بود شروع کردم ب خوردنش اونم شروع کرد به آه و اوه کردن بعد خودم لخت شدم و اونم لخت رو ب روم بود نخواستم برام ساک بزنه کمی توف زدم سره کیرمو و فرو کردم تو کسش کیرم تا آخر بردم تو تو کسش خیلی داغ بود و ماهیچه های کسشو حس میکردم با کیرم کمی که عقب جلو کردم اونم شروع کرد به اه و اوه کردن از حقیقت نگذریم کسش خیلی تنگ بود انگار داشتم ازیه دختر بچه رو میکردم بعد از چندتا تلمبه کیرمو در آوردم و گفتم به پشت بخواب اون گفت از عقب نکنی ها من چیزی نگفتم اولش خواستم باز بکنم تو کسش ولی دیدم خیلی کون ناز و سفیدی داره کمی با سوراخ کونش بازی کردم و بازم گفت تو کونم نکنی ها گفتم برگرد هیچی نگو بعد نشستم رو رانش و کیرمو گذاشتم رو سوراخ کونش سر کیرمو کردم تو یه جیغی زد و خودشو جمع کرد گفت درش بیار منم گفتم صبر کن الان جا باز میکنه کیرم با یه فشار تا آخر کردم تو کونش اونم همش پشت سر هم میگفت درش بیار درش بیار تاحالا از عقب ندادم و واقعا راست میگفت چون حسابی تنگ بود من بی توجه به حرفش کیرمو تو کون تنگش حرکت میدادم وقتی کمی ک کونش گشاد شد شروع کردم به تند تند تلمبه زدن اونم دیگه صدا نمیکرد داشت آبم میومد من آخرش جوری تلمبه میزدم که تا آخر کیرم بره کونش وقتی آبم اومد همشو تو کونش خالی کردم و همونجوری خوابیدم روش تا یه دقیقه و بعد بلند شدم بهش گفتم تو ارضا شدی گفت نه منم که با اینکه آبم اومده بود رفتم کسشو حسابی خوردم بعد از ده دقیقه خوردن تقریبا آخرش بود که با دستاش سرمو گرفته بود همش میگفت بخور بخور ایول و همش آه و اوه میکرد که یهو تنش لرزید و آبش اومد من بدم اومد از اینکه ابش اومد و رفت تو دهنم بعد بهش گفتم سکس لذت بخش بود اونم که انگاری روش باز شده بود گفت آره ممنون خیلی حال داد منم گفتم امیدوارم بازم سکس کنیم اونم گفت شاید و بعد خندید و لباساشو پوشید منم لباسمو پوشیدمو و خواستم برم که گفت کباب پز رو نمیبری منم خندیدمو گفتم نه برا کباب نیومدم برا کس تو اومدم خوشگله کمی باهم خندیدیمو گفت فیلم رو پاک کن منم الکی گفتم باشه و بعد خدافظی کردمو و رفتم بعد از اون زیاد بغل و لب گرفتم ازش ولی نشده که بازم بکنمش دفعه بعد میخوام ازش عکس بگیرمو بزارمش تو شهوانی برا شما دوستان ببخشید که زیادی طولانی شد ولی میخواستم کامل بگم چون جاهای خاص داستان از بین میرفت نوشته

Date: August 23, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *