با سلام و خسته نباشيدخدمت كاربران سكسى شهوانى اميدوارم لحظات پر از شهوت و عشق رو با شريك جنسيتون داشته باشيد حالا كارى ندارم چه مرد چه زن چه دوجنسه چه ترنس وستايت و هاى جديد كه واقعا جالبن بنده آرش هستم قبل از همه چي بگم كه ميخوام اين خاطره رو براتون تو چند قسمت بنويسم چون واقعا برام مقدور نيست همشو يكجا بنويسم شرمنده خب بايد بگم من يه سالي ميشه تو شهوانى داستان ميخونم اونايى كه واقعيت رو نوشتن دمشون گرم چون خداييش قابل هضم بود داستاناشون ولى جديدا بعضى ها كه شايد هدفشون جلب توجه باشه ميان كسشعر هايى درباره ي مادراشون خواهراشون خاله و مينويسن كه فقط توهمات ذهن هاى مجلوقشونه كارى به سكس با مراحم ندارم واصلا نظرى هم نميدم چون خيلى از دوستان هم لذت ميبرن ولى ميخوام بگم كه اين كارا داره فرهنگ مارو به فاك ميده و صد البته خواندنشون وقت تلف كردنه شايد بعضى ها بگن كلا گشتن و چت كردن و داستان خواندن تو اين مدل سايت ها فرهنگ غلط استفاده از اينترنته و وقت رو حروم كردنه من به شخصه بهشون ميگم ملت ما با اين رژيم كثيف آخوندى ديگه تفريحى براشون نمونده و اينجور فضا هاي مجازى شده آخرين راه براى ارضاى شخصيشون پس وقتى طرف دنبال پارتنر سكس ميگرده كه زنشو جلوش بگا بده بش حق بديد البته يه سرى ها اسم اين جور كارهارو گذاشتن فانتزى بازم نظرى نميدم چون بعضى دوستان به شدت از ديدن اينجور تاپيك ها لذت ميبرن بگذريم همه ميدونيم تا موقعى كه كشور دسته يك مشت زنا زاده افتاده كار خاصى نميشه براى بهبود نياز هاى جنسى كرد كه البته به اين سادگى ها هم نيست خيلى از ماها هنوز فرهنگشو نداريم كه بازم نميشه گردن شخص انداخت چون از بدر تولد تو گوشش كتابى زمزمه شده كه چيزى جز دروغ محض نيست و اين كثافت ها هم خودشون بهتر ميدونن سرتون رو درد نيارم چون ميدونم اگه بخوام از اين چيزا بگم خيلى بايد بنويسم و البته بسيارى از شما ها اطلاعاتى خيلى قوى تر و دلهايى پر تر از من داريد در مقابل اين كثافت كارى هاى دين و منم خيلى كوچيكتر از حدى ام كه بخوام تو اين چيزا جلو شما نظرى بدم بگذريم قرار خاطره سكسيم رو تعريف كنم از اينكه قسمت اولش سكسى نداره و همش مقدمه چينى هاى من تو هفده سالگيمه معذرت ميخوام الآن كه دارم مينويسم ميفهمم اگه واقعا اگه بخواى طورى بنويسى كه حس واقعيت ادا شه واقعا خسته پس اگه تو توصيف صحنه هاى سكسيم زياد خوب نبودم منو ببخشيد چون اولين بارمه مينويسم و لطفا اگه قابل دونستيد زير خاطره هام ضعف هامو بگيد كه بعدا اگه خواستم بازم بنويسم اصلاح كنم با تشكر خب من آرشم يه پسر بيست ساله كه اين خاطرم برميگرده به سه سال پيش موقعى كه هفده سالم بود من از همون بچگى جثه نسبتا بزرگى نسبت به بقيه هم سن هام داشتم ميشه گفت من تو هفده سالگى آخراى رشدم بود چون تو اين سه سال تا الآن رشد قدى بيشتر از نيم سانت نداشتم الآن قدم تقريبا ١٩٦ هست وزنم ١١٣ بكس دانشگاه ديوثا بهم ميگن يوگى خرسه منم هميشه سرزنششون ميكنم چون خيلى جنبه اين مدل شوخى ها كه توش لقب ميزارن رو ندارم پدرم چون هميشه منو حمايت ميكرد تو همه ى زمينه ها منو سراغ ورزش هاى زيادى ميبرد از بچگى خودشم خيلى دوس داشت من سراغ بسكتبال برم تقريبا پنج ماهى هم بودم به زور بابام ولى خوب زياد با بسكتبال ارتباط برقرار نميكردم اين شد كه ولش كردم و تو ١٢ سالگى با بوكس آشنا شدم اون موقع ها جوجه اى بودم كه ميخواست اين ورزش خشن رو شروع كنه البته واقعا انتخاب خوبى بود بوكس حسابى منو جذب كرد و باعث شد تو نوجوانى برعكس خيلى از دوستام از ورزش دور نباشم و هميشه هم شاكر اين ورزش بودم چون با پركردن وقتم كار بزرگى برام كرده بود فكر كنم وقتى دوم راهنمايى بودم تازه با مسائل جنسى داشتم آشنا ميشدم و كلا حس خوبى بهم ميداد كه به كنار دخترا بودن و پيششون خوابيدن فكر كنم اون موقع ها يادم نيست كسى از جلق حرف بزنه ولى خوب سوم راهنمايى تو يه مدرسه ى ديگه با جلق آشنا شدم تو رو خدا ببين اروپايى ها تو مدارسشون پهباد اختراع ميكنن ما با جلق آشنا ميشيم اون اوايل خيلى حس خوبى داشت ولى چون من درگير بوكس و درس و مشق مدرسه بودم كم و بيش به فكر دختر و دختر بازى و جلق و اينا بودم برعكس بقيه دوستان كه لامگلسا از همون اول پورن استار به دنيا ميان و تو توهماتشون و به ظاهر مثلا الكى اون موقع ها اول دبيرستان ده تا ده بلند ميكردن البته كوسوشعر ميگفتن همشون مجلوق هايى بيش نبودن از قضا من دوتا دختر عمه دارم به اسم هاى ساینا و گلسا كه اون موقع به ترتيب ١٥ و ١٧ سالشون بود اون موقع منظورم وقتيه كه هفده ساله بودم من از گلسا يه بيست روزى كوچيكتر بودم ولى اين ژن خانوادگى ما باعث شده من قشنگ از چيزى كه هستم ده سالى بزرگ تر به نظر بيام اينو واقعا ميگم و هيچكسى باور نميكرد من هفده ساله باشم ريش و پشم كلفت كه براى بقيه فكركنم تو حالت عادى بيست سالگى كامل شه من از شونزده هفده سالگيم داشتم يعنى وقتى تيغ ميزدم كه إصلاح كنم بعد از إصلاح بازم سياهى ته ريش به وضوح ديده ميشد و فقط اين هم نبود و اون موقع ها فرم صورتمم تكميل بود و كاملا مردونه بود خودشم زياد با اين قضيه حال نميكردم از قد و هيكلم و از اينكه تو مدرسه از همه گنده تر بودم چرا لذتى داشت ولى اينكه خيلى ها از دوستام و هم كلاسى هام حتى ريش نازك هم نداشتن زياد حس خوبى نداشت يعنى وقتى همسنشون باشى ولى بيست و هفت ساله به نظر برسى زياد جالب نبود از گلسا و ساینا بگم اونا دختراى عمه وسطيه من بودن از سه خواهر پدرم دوتاشون قد بلند بودن نسبتا خوش قيافه ولى خوب گلسا خواهربزرگه يه چيز ديگه بود ساینا كمى لاغر بود و خب كم سن ولى بازم تيكه ى خوبى بود گلسا دختر تو پر خوش هيكل بود به خودش زياد ميرسيد ورزش و فلان و فلان و فلان برجستگى و خوش تراشى كون و سينه ها واقعا از نظر من خيره كننده بود ولى خواهر كوچيكه به نظر ميرسيد سينه هاش تو دست جا بشن ما يه عمه داشتيم به اسم زهره كه سومين خواهر بابام و البته جوون ترين بود پدر خودم فرزند ارشده و كلا رابطه خيلى صميمانه اى با عمه هام داريم كه جاى شكر داره چون كسايى رو ميشناختم كه عمه هاشونو يا كلا يكى از اقوام درجه يكشونو فوحش ميدادنو و ميگفتن كه چش ندارن ببيننشون به دليل مشكلات خانوادگى كه چهارسالى ميشد شوهرش سامان رو از دسته داده بود يعنى وقتى من سيزده ساله بودم عمم بيوه شد سامان سرطان بيضه داشت كه بنده خدا شيمى درمانى هم زياد كرد ولى جوابگو نبود و فوت كرد عمه زهره يه خانوم بيست و هشت ساله ى واقعا زيبا البته زيبا از نظر من ايشون ماشاءالله سلطان كون بودن و كون قلمبش مرده رو زنده ميكرد به نظر ميرسيد چون بدنساز هم بود روى رون هاى گنده و كونش سلوليت چربى هاى اضافه زير پوستى كه متاسفانه خيلى ها توجهى بهش نميكنن نداشته باشه و صاف و سوف و سكسى باشه زهره جان كه منم هميشه اينطورى صداش ميكنم خيلى با من رفيق بود و با هم سينما تياتر و زياد ميرفتيم و كلا بعد از پدر و مادرم بيشترين آرامش رو بهم ميداد وضع مالى خوبى داشت البته خب پول هاى شوهر خدابيامرزش چند بارى باهاش دوتايى مشهد رفتيم البته تعجب نكنيد سامان مقدارى سهام از اين پروژه شانديز خريده بود كه البته اگه اوضاع نابسامان فروش سهام اين شركت به گوشتون خورده باشه ميفهميد چى ميگم جديدا هم خيلى از پروژه هاشون به دليل درخواست برگشت سهام توسط مردم و البته كمبود بودجه خوابيده زهره هم يكى از اونا بود كه رفت سهام شوهرش رو پول كنه تا يه وقت شركت سازنده با پول هاى مردم فرار نكنه عمه زهره منم صدا كرد كه تنها نباشه بگذريم عمه زهره چون هميشه تنهاس ما سه تا رو تعطيلى ها و پنجشنبه ها و جمعه ها صدا ميكرد بريم خونش خوش بگذرونيم من كلا ميل جنسى نسبت به گلسا و ساینا كه اغلب دوهفته يه بار شبا با هم ميخوابيم يعنى من ساینا و گلسا و عمه زهره نداشتم يعنى انقدر با هم بودن و خوش ميگذشت كه ديگه من اصلا فكر به نزديك كردن خودم براى رابطه جنسى به ذهنم نميرسيد از طرفى هم بوكس و تيم باشگاهيم و درس و مشق مدرسه اونقدر منو خسته ميكرد كه ديگه ساعت خاليى نبود كه من تو تنهاييم فكر و خيال كنم و ذهن منحرفم جايى بره ولى من قلبا گلسا و ساینا رو دوست داشتم و از باهاشون بودن لذت ميبردم چه برسه به اينكه يه زمانى به فكر سكس باهاشون بيفتم من سال سوم دبيرستان چون امتحان نهايى داشتم تصميم گرفتم مدتى از بوكس دور باشم تا حداقل امتحاناى كيرى رو خوب پاس كنم پس ديگه از بعد عيد نوروز ديگه باشگاه نرفتم خب روزاى اول خوب بود چون ديگه مجبور نبودم بعد مدرسه برم باشگاه و خوب اون موقع ها بد از باشگاه كه مى اومدم خونه حس تجزيه شدن داشتم ولى بعد عيد اينطور نبود و راحت بودم اينجا بود كه فهميدم بوكس چيكار برام كرده لاكردار قبلا كه وقتم پر بود هفته اى يه بار دوهفته يه بار جلق ميزدم ولى بعد عيد يه روز در ميون دست به كير ميشدم و كف دستى ميزدم لامصب انگار مى طلبيد وقتى دور هم جمع ميشديم خونه عمه زهره ديگه به يه چشم بهشون نگا ميكردم ديگه راحت بودنشون پيش من برام عادى نبود و كوچك ترين حركتشون منو حشرى ميكرد ديگه اينكه وقتى شرتك بلند و تيشرت يا حتى تاپ جلوم بودن اصلا حسم مثل قبل نبود و سريع كيرم سيخ ميشد مثلا داشتيم منچ بازى ميكرديم من كيرم سيخ ميشد آمپرم ميچسبيد به سقف و مجبور ميشدم تو اولين فرصت خودمو تخيله كنم ميرفتم دست شويى نيم ساعت بعد با كرختى مى اومدم بيرون يه پنجشنبه شب بعد از امتحانات نهايى سوم كه خيلى ازش خسته شده بودم ولى خوب نتيجه آش مطلوب بود دوباره جمع شديم خونه ى عمه زهره مامانم همش سر اين رفت و آمد ها بهم گير ميداد حقم داشت خب ميدونست ميدونست ما پسرا چه جونورايى ميتونيم باشيم ولى بابام اهميتى نميداد و ميگفت برو خوش بگذره خلاصه اون شبو با هم بوديم و تا ساعت سه چهار بيدار بوديم البته منو و گلسا فقط ساینا و زهره جان رفتن رو تخت دونفره هه حدود ساعت دوازده و نيم خوابيدن من موندم و گلسا كه عمه زهره برامون تو يه اتاق نسبتا بزرگ لحاف تشك پهن كرده بودو خودش رفته بود بخوابه من و گلسا تا ساعت ٢ ماهواره فيلم ديديم يه فيلم ترسناك مضحك بود كه البته براى خرس گنده اى مثل من مضحك بود ولى خوب برا گلسا ترسناك اونم گمون كنم از قصد سر هر صحنه فيلم رو كاناپه خودشو مينداخت تو بغل من كه منو واقعا حشرى ميكرد منم دستامو از پشت كمر رو سينه هاى فكر كنم سايز هشتادش قفل ميكردمو از قصد ساعد هامو مينداختمو روشو و هى برميداشتم اصلا دوست نداشتم فيلم تموم شه چون حس ميكردم آب حشرم اومده و الآناس كه منى مقدس ظهور كنه و حسابى ارضا شم حس ميكردم خيلى بايد لذت بخش تر از جلق باشه كه اينجورى ارضا شم اونم كه هى الكى خودشو الكى مينداخت بغلم و منم بيشتر دستامو دورش حلقه كردمو بيشتر فشار دادم مثلا الكى منم تحت تأثير فيلم قرار گرفتمو ترسيدم ولى واقعا حس لذت بخشى بود اينكه كنار يه دختر هفده ساله كوس توپر و با پوست سفيد و مو هاى خرمايى نشسته باشى و موهاش رو شونه ها ريخته باشه و دستاتو دورش حلقه كرده باشى و نزديك سينه هاش باشى من كم كم حس كردم دارم به نقطه ارضا نزديك ميشم پس كمى دستامو اوردم بالاتر و انگشتاى بلندمو روى سينه هاش گذاشتم كه فاصله بين انگشتام و سينه هاى سفيدشو يه سوتين اسفنجى كه از بندش معلوم بود زرده و يه تاپ تنگ نارنجى رنگ كه همون رنگش هم آدمو حشرى ميكرد پر كرده بود يه فشار به ظاهر ملايمى رو سينه هاش اوردم و بدنم رو كاناپه به سمت پايين فشار آورد منقبض شد و آبم زد بيرون كه انگار لامصب تمومى نداشت هى تو شرتم فواره ميزد بعدش به نظر رسيد كه به نظر ميرسيد كه نه مبرهن بود كه فشارم رو سينه هاش ملايم نبوده و با اينكه تو جو فيلم و مسخره بازى بود قشنگ حسش كرده بعدش برگشت و با دستشزد رو شونه ام و گفت اوه اوه آرش چيكار ميكنى دستتو از روم بردار لحنش يه جورى بود نميتونستم بفهمم شاكى حس يا اينكه لحنش داره ميگه كه زيادم بدش نيومده به هر حال من كه لالمونى گرفتمو و نتونستم چيزى بگم و سريع پاشدم رفتم دستشويى خلاصه شلوارمو كشيدم پايين كه نمى آبكيرم رو همون شلوارم هم احساس ميشد واى چه وضعى بود دريايى شده بود بين پشمام با اينكه خيليش هم جذب شرتم شده بود تا حالا آبم تو شرتم نيومده بود حتى جنب هم تاحالا نشده بودم به خاطر همين حال بهم زن بود و نميتونستم تحملش كنم شرت لزج رو تا صبح به همين خاطر درش اوردم و شستمشو و دنبال جايى ميگشتم كه بزارم و كسى نبينه يهو انبارى سقفى دستشويى رو ديدم كه خداروشكر كشويى بود و فقلى نداشت بازش كردم و شرتمو گذاشتم اونجا تا فرداش كه جمعه بود ميخواستم برم خونه برش دارم چراغ دستشويى و هواكشش رو خاموش كردم و برگشتم پيش گلسا كه ديدم تلويزيون خاموشه و رو كاناپه دراز كشيده تا حالا انقدر طاق باز نديده بودمش روي كاناپه به سمتى دراز كشيده بود كه من از پشت سرش از سمت توالت مى اومدم سمتش وقتى نزديك شدم خط سينش از لاي سوتين كه از تاپ چند سانت بيرون تر بود مشخص بود چند لحظه خيره شدم و سينه هاى سفيد تپلش رو تصور كردم گلسا دختر بزرگ اندامى بود و من واقعا از اينش لذت ميبردم بعدش رفتم كنارش رو فرش زانو زدم و گفتم چرا تلويزيون را خاموش كردى همون موقع زير چشمى داشتم سينه هاشو ديد ميزدم كه متوجه شدم نوك ممه هاش شقه و حتى سوتين اسفنجى و تاپ جلوشو نگرفته نميدونم چرا آيا اونم تو ذهنش به من فكر ميكرد اگه اينطور بود كه به هدفم خيلى نزديك شده بودم به هر حال اينا همش برداشت من از سينه هاش و صورت نه چندان خندانش فهميدم گلسا گفت فيلمه كه تموم شد ماهواره هم چيزى نداشت كلا خاموش كردم ديگه گفتم پس چرا اونجا دراز كشيدى خب ميرفتى تو اتاق زهره تشك انداخته با يه لحن تسخرآميزى گفت منتظر بودم جنابعالى بياى گفتم بره چى جواب داد آخه ميدونى اون اتاقه چراغش خاموشه درشم بستش خونه هم تاريكه اتاق لعنتى هم اونور خونس ترسيدم برم يه كم تعجب آور بود برام كه كسى تنهايى نره سمت اتاق تاريكى ولى بعدش فهميدم كه روحيات يه دختر جوون يا يه زن چقدر ميتونه نازك باشه و چقدر راحت تحت تأثير قرار ميگيره و واقعا حس لذت بخشيه كه بدونى حضورت يعنى يه جنس مخالف كنارش بهش آرامش خاطر ميده گفتم باشه عزيزم پاشو بريم بخوابيم بعدش بلند شدم دستاشو گرفتم و رفتيم به سمت اتاق در رو باز كردم چراغشو روشن كردم و ديدم زهره جان تشك هارو قشنگ چشبونده بهم نميدونستم چرا آخه هميشه حداقل با فاصله يكى دو متر از هم مى انداخت البته خيلى مهم نبود چون حالا به غير از شهوت من من با اونا يا اونا با من راحت بودن و جلو من لباسشو عوض كردن البته خوب من خودم اغلب رومو طرفى ديگه ميكردم تا اومديم تو گلسا يه پوزخند زد و گفت زهره فكر ما زن و شوهريم اينجورى انداخته تا قشنگ فيس تو فيس بخوابيم منم يه خنده مصنوعى كردمو گفتم اشكال نداره الآن درستش ميكنم چيزى نگفت منم تشك خودمو رو يك مترى كشيدم كنار تر و دراز كشيديم گلسا شب خوش گفت و خوابيد منم تو فكر فرو رفتم گفتم آرش يه هفده ساله ى جيگر تو فاصله يك مترى ازت خوابيده و تو هيج غلطتى نميتونى بكنى يعنى درواقع جرعت كار خاصى رو تو موقعيت نداشتم برم كنارش دراز بكشم بهش تجاوز كنم برم حداقل به زور لبشو بخورم كس و كونشو ببينم واى تصور اينكه گلسا رو تون اون شب لخت ببينم ديوانم ميكرد كس صورتيش رو ميگرفتم و ليس ميزدمو زبونمو ميكردم توش ولى هيج كدوم از اينا اتفاق نيفتاد و فقط افكار پريشان و حشرى بود ولى بازم يه علامت سوال اومده بود جلو چشم چرا زهره تشك هارو چسبوده بود بهم و روش هم يه ملحفه انداخته بود طورى كه يه تشك بزرگ به نظر بياد و مجبور باشيم به قول گلسا عين زن و شوهرا بهم بچسبيمو بخوابيم آيا واقعا قصدى داشته با اين كارش آخه هيچوقت اين مدلى تشك ننداخته بود به خاطر همين تعجب آور بود آيا اينا فقط برداشت هاى منه و فكر پريشون من داره اين اشتباه ساده رو گنده ميكنه واقعا رابطه منو گلسا و ساینا و عمه زهره ميخواد تا كجا ها بره آيا من ميتونم به روياى هميشگي ام يعنى سكس با ساینا و گلسا همزمان برسم همه اينا رو قسمت هاى بعدى خاطره ام براتون مينويسم شرمنده از اين كه اولين قسمت به سكس نرسيد چون واقعا منم خودمو برا رويام به آب و آتيش زدم و البته اتفاقى كه در ادامه برام ميافته به تاريخ زندگيم ميپونده نوشته
0 views
Date: May 12, 2022