سكس با زندايي جونم هستي خانوم

0 views
0%

با سلام من اسمم احسانه18 ساله هيكل درشتي دارم كيرمم هم18سانته داستاني را كه مي خوام تعريف كنم مربوط ميشه به 1سال پيش من از3 سال پيش يعني15 سالگي تو كف زندايي ام بودم ودوست داشتم با اون سكس داشته باشم تو اين 3 سال هر وقت جلق ميزدم تو كف زنداييم ميزدم زنداييم اسمش هستيه يه خانوم همه چي تموم 23 ساله هيكل بسيار زيبا صورت بسيار ناز وخيلي كردني يعني فقط مي خواهي بخوريش هميشه دوست داشتم براي يكبار هم كه شده بكنمش شده بود برام رويايي و مسمم بودم كه هيچوقت دستم بهش نميرسه چون ما يه خونواده ي مذهبي هستيم وخيلي به اين چيز ها حساس هستيم يعني به رعايت حجاب و داييم هم يه مرد كاملا غيرتي هست وقبل از اينكه زن بگيره خيلي لات بوده وآدم يه لحظه به اينكه داييم بفهمه كسي با زنش رابطه داره فكر ميكنه كلا شهوت از سرش ميپره خيلي حساس بود اگر يه لحظه به هستي نگاه ميكردم ميفهميد و صدام ميكرد و يه سوال الكي ميپرسيد ما وداييم اينا تو اصفهان زندگي ميكنيم وبقيه ي دايي وخاله هام ومادربزرگ وپدر بزرگم هم توي شهرستان زندگي ميكنن به خاطر همين حساسيت داييم اونا خيلي كم ميومدن خونه ما ولي به جاش عيد ها همه ي13روزش ميرفتيم شهرستان خونه يدر بزرگم واونا هم اونجا بودن واين 13روزهمش پيش هم بوديم من چون اونجا كسي را نميشناختم بيشتر تو خونه بودم وداييم هم بيشتر مي رفت بيرون توي اين13روز خيلي به من خوش ميگذشت وهمش داشتم زير چشمي هستي را نگاش ميكردم وتقريبا روزي 2بار جلق ميزدم عيد كه تموم ميشد چون از هم جدا ميشديم من تا يك هفته افسردگي ميگرفتم خيلي بهش وابسته مي شدم هستي يه پسر داره كه الآن 2سال و سه ماهشه وروز اول عيد تولدشه تولد يك سالگي پسرش يعني عيد پارسال برايش جشن گرفتيم اون روز مادرش يعني هستي آرايش غليظي كرده بود كه نگو چند بار بهش خيره شدم كه هر بارش را هستي فهميد وفكر كنم از اون روز بود كه فهميد من بهش نظر دارم قبل ازاون روز رابطه ي ما فقط در حد سلام وخدافظي بود ولي از اون روز به بعد يعني بقيه ي عيد را احساس ميكردم بيشتر بهم نگاه ميكرد چندبار چشم تو چشم شديم ولي من سريع نگاهم را قطع ميكردم چون ميترسيدم هستي بدش بياد وبه داييم بگه اون عيد به من خيلي خوش گذشت ازاون روز به بعد كمتر پيش من به حجابش اهميت ميداد البته وقت هايي كه داييم خونه نبود اون عيد بود كه من براي اولين بار موهاش رو ديدم موهاي مشكي و خيلي زيبا چند بار شد كه با مانتو از جلوم رد شد من پسرش محسن را خيلي دوست داشتم خيلي شيرين وناز بود هميشه وقتي ميومدن خونه ي ما ويا ما مي رفتيم اونجا از اول تا آخر محسن دست من بود وباهاش بازي ميكردم هر وقت كه محسن بغل مامانش بود وگريه ميكرد من ميرفتم وبچه را از هستي مي گرفتم ولي خيلييي دقت ميكرديم كه هنگامي كه مي خواهيم بچه را رد وبدل كنيم دستمون به هم ديگه نخوره عيد اون سال كه تموم شد وقتي برگشتيم اصفهان يه روز اومدن خونمون وقتي اومدن من تو اتاقم بودم وقتي اومدم تو پذيرايي ديدم مادرم رفته توي آشپزخونه چايي بياره و داييم هم رفته بود سر يخچال و هستي تنها توي پذيرايي وايساده بود وداشت به قاب عكس رو ديوارنگاه ميكرد ومحسنم بغلش بود وقتي وارد شدم بهش سلام كردم واونم با خنده ي معنا داري جواب سلامم را داد منم سريع رفتم محسن را كه بغل مامانش بود را بگيرم كه وقتي رسيدم جلوش چشم تو چشم شديم ديدم يه خنده ي كوچيكي كرد منم گفتم كه فرصت مناسبه دلو زدم به دريا ووقتي بچه را آورد جلو من محكم دستم را به دست هستي كشيدم با خودم گفتم كه كسي كه نيست هستي هم كه نمياد بره بگه به داييم كه احسان دستش خورد به دستم خلاصه دستم را كشيدم به دستش و وقتي به هم خورد با خنده بهش گفتم اخ ببخشيد اونم كه فهميده بود از عمد دستم را به دستش زدم با خنده ي شيريني گفت خواهش ميكنم همين كه اينو گفت دلم ريخت پايين ديگه اطمينان پيدا كردم كه هستي هم به من نظري داره چند دقيقه بعدش كه داشتم با محسن بازي ميكردم نگاش كردم اونم داشت به من نگاه ميكرد و وقتي من نگاش كردم يه لبخند كوچيكي بهم زد اينقدر خوشحال بودم كه نگو با خودم ميگفتم احسان هستي را ديگه كردي وقتي رفتن منم رفتم از توي گوشي مادرم شمارشو برداشتم يه پيام عاشقانه با كلي ترس ولرز براي هستي فرستادم ديدم سي ثانيه بعد جواب داد شما منم نوشتم احسان اون لحظه ديگه داشتم سكته ميكردم با خودم گفتم يا الآن داييم مياد منو ميگيره زير كتك يا هستي جون يه پيام عاشقونه ميده ديدم چند لحظه بعد هستي يه پيام عاشقونه داد اون لحظه داشتم ديوونه ميشدم با خودم ميگفتم كه نكنه دارم خواب ميبينم باورم نمي شد كه هستي به اين خوشگلي داره با من پيام بازي ميكنه توي روياهام هم نميديدم تا چند روز بعد هي به هم پيام عاشقونه ميداديم تا كه يه روزبه خودم گفتم كه من كه تا اينجا پيش اومدم اونم چراغ سبز نشون داده پس بذار يه جوك سكسي بفرستم پيام را با كلي ترس فرستادم ديدم چند دقيقه بعد اونم يه جوك سكسي فرستاد من دوباره فرستادم اينبار اون نوشت مثل اينكه تو هم بدت نميادا من جواب دادم معلومه كيه كه بدش بياد بعد ديگه جواب نداد من دوباره بهش پيام دادم كه هستي مي خوام يه چيزي بهت بگم قول بده بي جنبه نشي جواب داد بگو پيامش دادم هستي جون از ته دل دوست دارم دل تو دلم نبود با خودم مي گفتم يعني چي ميشه ديدم پيام داد پيام را با كلي ترس باز كردم ديدم نوشته خوب منم دوست دارم اگه نداشتم كه جوابتو نمي دادم يعني اينو كه خوندم داشتم از خوشحالي سكته ميكردم اتفاقا اون روز پنجشنبه بود ومدرسه نرفته بودم وداييم هم رفته بود سركار داييم كاشي كاره و هروقت كه دلش مي خواست نميرفت سركار چون شغلش آزاد بود اون روز داييم رفته بود سر كار ولي هستي پيام داد كه احسان بيا اينجا محسن خيلي بهونه ميگيره وگريه ميكنه داييت هم خونس بيا اينجا باهاش بازي كن شايد آروم شه من اون روز نميدونستم كه داييم خونه نيست وسركاره فكر ميكردم هستي راست ميگه و داييم خونس بعدش فهميدم گفتم باشه الآن ميام رفتم با اطمينان در خونشون را زدم هستي آيفونا برداشت درو باز كرد ديدم ماشين داييم نه تو حياطه نه تو كوچه شك كردم رفتم جلوتر يه يالا گفتم ودر پذيرايي را باز كردم همين كه درو باز كردم يه لحظه جا خوردم ديدم هستي با تاپ وشلوارك توآشپزخونه داره چايي دم ميكنه چون اشپزخونه اپن بود درا كه باز ميكردي توي آشپزخونه پيدا بود تا كه هستي را اينجوري ديدم كيرم بلند شد سريع خودم را كشيدم عقب وبرگشتم بيرون ودوباره گفتم يالا ديدم هستي گفت بفرماييد تو اون موقع تازه فهميدم چي شده فهميدم كه داييم نيست و هستي جون هوس كير كرده رفتم تو با خنده سلام كردم اونم با خنده جوابمو داد از اون روزي كه با هم پيام بازي كرديم واين حرفا را بهم زديم اين اولين باري بود كه زنداييم را مي ديدم خجالت ميكشيدم كه نگاش كنم رفتم تو ديدم بله از محسنم خبري نيست گفتم دايي نيس محسن كجاس گفت كه داييت الآن كاري واسش پيش اومد رفت بيرون محسن هم كه خيلي گريه كرده بود خسته شده بود و خوابش كردم حالا از وقتي كه پيام داد كه بيا و من رسيدم شايد شش هفت دقيقه شده بود منم گفتم پس ببخشيد من ديگه برم كه مزاحم نباشم هستي گفت نه نه حالا اينقدر راه اومدي بشين يه چايي بخور ديگه كيرم داشت مي پكيد خيلي از روي شلوار ضايع بود نشستم روي مبل ديدم هستي چايي آورد واي باورم نميشد فكر ميكردم دارم خواب ميبينم كون هستي از شلوارش زده بود بيرون وداشت شلوارو جر ميداد موهاي مشكيش را بسته بود واي واي سينه هاي بزرگش زده بود بيرون وقتي كه خم شد چايي را تعارف كرد نگاش به من بود ومن يه لحظه نگام افتاد به چاك سينه اش ديگه نمي تونستم نگاهم را ازشون بردارم يه دفعه هستي گفت حواست به چاييت باشه نريزه روت بسوزي بعد هردومون خنديدم بعدش نشست كنار من روي مبل دو نفره دستش را گذاشت رو دستم گرماي دستش را حس كردم دستش را محكم گرفتم تو دستم يه نگاهي به هم كرديم بهش گفتم هستي دوست دارم گفت من بيشتر احسان بعدش گفت كه احسان ميدوني چرا گفتم بياي اينجا مي خواستم باهات درد ودل كنم خيلي دلش پر بود شروع كرد احسان تو ديگه بزرگ شدي وميفهمي اين چيزارو دوست دارم دركم كني من آدم داغي هستم وخيلي گرم مزاجم ولي داييت سرده سرده نمي تونه منو سير كنه من واقعا داره بهم فشار مياد تحملش برام خيلي سخته هنوز حرفاش را كلمه به كلمه يادمه انگار همين ديروز بود گفت من ديگه نتونستم تحمل كنم وبه رابطه با تو دست زدم تو را انتخاب كردم چون فهميدم كه تو هم به من نظر داري وتو هم به سكس احتياج داري منم ديدم كه الآن به حمايت نياز داره گفتم آره هستي جون دركت ميكنم ميفهمم چي ميگي غصه نخور من كامل در اختيار تو هستم درست فهميدي من 3ساله كه به رابطه به تو فكر ميكردم و دوست داشتم با تو رابطه داشته باشم دوست دارم در همين حين پاهام را در پاهش گره زدم به هم نزديكتر شديم وشروع كرديم آروم از هم لب گرفتيم واي چه لحظه اي بود بهش گفتم كه دايي نياد يه موقع گفت كه نه رفته سركار ميخواستم تو بياي دروغ گفتم كه نرفته خيلي بدنش داغ بود واي چه لبايي داشت اومدم پايين تر گردنشا ليسيدم سرشا داده بود عقب وچشماشا بسته بود همين جور كه گردنش را ميخوردم سينه هاش را از روي تاب مي مالوندم بعدش تاپش را در آوردم واي چي ميديدم سوتين مشكيش آدمو ديوونه ميكرد سوتينش را باز كردم خوابوندمش روي مبل ومثل نديده ها شروع كردم به خوردنشون تمامش را ميخوردم يه دفعه هستي گفت صبر كن احسان بلند شد رفت يه شيشه از اسپره هاي بي حس كننده ي دندون را آورد و گفت بشين دكمه شلوارمو باز كرد و گفت پاشو وايسادم شلوارمو كشيد پايين و كامل در آورد در همين حين منم پيراهنم را درآوردم شرتمو كه كشيد پايين جا خورد گفت واي باورم نميشه كه تو توي اين سن اين كيرت باشه كيرت تقريبا اندازه ي داييته اصلا انتظار نداشتم كيرت اينقدر بزرگ باشه بعد كيرمو گرفت تو دستش و يخورده باهاش بازي كرد وچون من 3سال تو كف هستي جلق زده بودم تا يكم باهش بازي كرد آبم پاشيد تو صورت وسينه هاش رفت دستمال كاغذي آورد وپاك كرد آبروم رفت اون لحظه بعد كيرم را گرفت واسپره را قشنگ به همه جاش زد بعد خوابوندمش تا اسپره اثر كنه قشنگ كل بدنش را ليسيدم از سينه هاش شروع كردم داشت بدنش ميلرزيد خيلي داغ بود اومدم پايين وتمام شكمش را ليس زدم زبونم را فرو مي كردم تو نافش واي چه حالي ميداد بعدش شلوارشو كشيدم پايين واي پاهاي سفيد هستي آدمو ديوونه مي كنه شرتش مشكي بود درش آوردم واي كس سفيد هستي با آدم حرف ميزد كسش خيس شده بود كسش را گذاشتم تو دهنم واي كه چه قدر خوشمزه بود زبونم را فرو ميكردم اون تو ليسش ميزدم داشت تنش ميلرزيد آه واوه هستي داشت ديوونم ميكرد وباعث ميشد بيشتر كسشو بخورم بعدش نشستم رو مبل وگفتم ساك بزن كيرم را تا نصفه ميخورد كيرم بي حس شده بود ولي بازم احساس ميكردم كه لب هاي هستي رو كيرم ليز ميخوره دو سه دقيقه خورد خيلي حس خوبي داشتم حال ميكردم ولي آبم نميومد هستي هر چي ميخورد سير نميشد خيلي قشنگ ساك ميزد خيلي حرفه اي بود مثل اينكه داييم از ساك زدن براش خيلي خوشش ميومده كه زنشو اينطور حرفه اي كرده بعدش گفتم بسه به پشت خوابوندمش واي كه چه كوني داشت بزرگ وسفيد تمام كونش را ليسيدم برش گردوندم ديگه طاقت نداشتم مي خواستم طعم كس كردن را براي اولين بار تجربه كنم اونم كس هستي زندايي خوشگلمو كيرمو گذاشتم دم كسش ويك دفعه فرو كردم تا نصف كيرم رفت اون تو ويه دفعه هستي يه جيغ كشيد گفتمش آروم بچه بيدار ميشه خنديد كيرمو فشار دادم تا دسته رفت تو واي چقدر ليز وداغ بود چه حس خوبي بود كيرمو همون تو نگه داشته بودم وتكون نمي خوردم و داشتم لذت مي بردم وبه خودم مي گفتم خوشبحال داييم كه اين كسا ميكنه تو حس وحال بودم كه هستي گفت بجنب احسان مي خوام منو جر بدي تورو خدا زود باش شروع كردم به تلنبه زدن وهر دفعه كه كيرم ميومد بيرون وميرفت تو هستي يه جيغ آروم ميزد وآه و اوه ميكرد چون اسپره زده بودم كمرم خيلي سفت شده بود هرچي تلنبه ميزدم آبم نميومد در حين كردن بودم كه ديدم نفس هاي هستي جون تند شده ويه دفعه يه جيغ كشيد وبدنش لرزيد ديگه ارضا شده بود ولي بازم ميگفت بكن مي خواستم از كون بكنمش ولي گفتم بي خيال دفعه ي اول از خيرش ميگذرم كه يه وقت ازم زده نشه و حسابي بهش حال بدم كه دفعه هاي بعد هم بگه بيام حتي ازش درخواست هم نكردم داشتم تلنبه هاي محكم ميزدم كه فهميدم داره آبم مياد بهش گفتم سينه هاتو بهم بچسبون گفت چرا گفتم سريع باش چسبوند به هم و كيرمو گذاشتم لاي پستوناي بزرگش وكمي عقب جلو كردم كه يهو آبم پاشيد به صورت وگردنش ديگه شل شده بودم جونم داشت از توي كيرم ميومد بيرون افتادم روش حال بلندشدن نداشتن بالاخره بلند شدم وبا دستمال هستي را پاك كردم خيلي حال كرده بود معلوم ميشد و بعد سكس همش قربون صدقم ميرفت بلند شديم ولباس هامونو پوشيديم بعد هستي خانوم استكان چايي كه قبل سكس آورده بود ويخ كرده بود را برداشت و رفت دوباره چايي ريخت چايي را خورديم بهم گفت احسان جون ازت مي خوام هفته اي 3بار بياي خونمون از مدرسه كه تعطيل شدي تا داييت مياد سه چهار ساعت وقته بيا منم با كمال ميل قبول كردم بعد از اون روز ما5بار ديگه توي دو هفته باهم سكس داشتيم بعد دو هفته يه شب اومدن خونه ما پريروزش من با هستي سكس كردمو قصد داشتم كه فردا هم برم با هستي جون حال كنم كه آمد خونه ما وقتي وارد شدن هستي زوركي جواب سلاممو داد اصلا بهم نگاه نميكرد تو خودش بود دليلش را نميدونستم كه يه دفعه داييم گفت كه امروز داشتن اساس هاي خونشونو جمع ميكردن كه برن به همون شهرستاني كه پدربزرگم واينا زندگي ميكنند زندگي كنند اينو كه گفت اشك تو چشام جمع شد هستي سرشو آورده بود پايين نمي تونستم چهره ي هستي را ناراحت ببينم ما دو تا واقعا عاشق هم بوديم داشت گريم ميگرفت كه بلند شدم ورفتم تو اتاقمو زدم زير گريه داييم تصميمشو گرفته بود ومي گفت اين جا تنها هستيم و من ميخوام برم شهر خودمون فرداش هم نرفت سر كارو شبش هم اساس كشي كردن ورفتن بعد از اون من تا يه هفته همش عصبي بودم دلم گرفته بود بعدش جويا شدم كه هستي هم افسردگي گرفته بود وبردنش پيش روانپزشك وخوب شده بود بعد از او من هر وقت هستي را ديدم اصلا بهم نگاه نميكرد وسلامش هم ميكردم سرش را مينداخت پايين وجواب زوري ميداد شايد به خاطر اين بود كه عيد امسال هم رفتيم شهرستان روز اول كه رفتيم خونه ي داييم و هستي اصلا نگام نكرد منم ديگه نرفتم خونه داييم روزچهارم عيد بود كه همه خونه پدر بزرگم دعوت بوديم وقتي سر سفره نشستيم تا چشمش به من افتاد منم داشتم نگاش ميكردم سرش را انداخت پايين وبه زور جلوي گريشو گرفت والكي گفت كه من سرم درد ميكنه و اشتها ندارم و رفت تو اتاق خوابيد من و هستي دوتا عاشق واقعي بوديم از اون روز ديگه من هستيو

Date: October 20, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *