من يك زن عمو دارم كه خيلي مظلومه الان نزديك 2ساله عموم بخاطر حمل مواد مخدر زندانه؛ ما خونواده مذهبي هستيم؛ خونه عموم اينها نزديك خونه ماست؛ همه ما از جمله بابام از وقتيكه داداش عزيزش افتاده زندان خيلي هواي زن عمو و بجه اش رو داريم؛
خلاصه 1روز خواهرم حالش بد شده بود و شوهرشم نبود رفته بود ماموريت؛بخاطرهمين بابا و مامان مجبورشدن برن شهرستان نزديك شهرمون كه خونه خواهرم اونجا بود؛داشتم از بيرون بسمت خونه ميومد كه مادرم زنك زد به موبايلم و جريان رو كفت و امر فرمودن كه برم دنبال زن عمو و بجه اش و شب خونه خودمون بمونن تا هم من تنها نباشم و هم اونها؛من هم رفتم دنبال زن عمو كه ديدم آمادست؛آخه مادرم بهش زنك زده بود؛شب شد و شام و خورديم و بجه عمو 6 سالشه و رفت توي اتاق من با كامبيوتر بازي كنه؛ زن عمو هم رفت ظرفها رو بشوره.
خيلي خسته بودم نفهميدم كي خوابم برد. يكدفعه از خواب بيدارشدم ديدم ساعت1نيمه شبه. به اطرافم نكاهي انداختم ديدم بنده خدا زن عمو كنار حال خوابش برده؛بلند شدم رفتم دستشويي و بركشتم كه برم توي اتاق خودم بخوابم؛ جراغ خواب توي حال رو روشن كردم؛ آخه تاريك بود. يكدفعه جشمم افتاد به لباس زن عموم كه تا روي سينهاش بالا رفته بود؛تعجب كردم؛بيخيال از كنارش رد شدم و رفتم توي اتاقم؛درازكشيدم اما خوابم كه نميبرد بماند همش صحنه سينه هاي زن عمو جلو جشمام بود؛از جام بلند شدم و رفتم توي حال؛ يكم خم شدم طرف زن عمو ببينم خوابه يا بيداره؟ظاهرا خواب بود؛يه نگاهي بهش انداختم و كيرم داشت كم كم راست ميشد؛نشستم كنارش و باخودم كفتم جريان جيه؟ چرا زن عمو اينطوري خوابيده؟يعني از قصد اينكارو كرده؟من تا حالا يكذره از موهاي سرشم نديده بودم اما الان سينه هاشم مشخصه؟دل رو زدم به دريا و دستمو بردم سمت سينه هاش؛ آروم سينه هاشو شروع كردم از روي لباس مالوندن؛كم كم دكمه هاي لباسشو كامل بازكردم و 2تاسينه بزرك افتاد بيرون؛دوباره شروع كردم به ماليدن سينه هاش؛جالب بودكه زن عموم اصلا تكوني نميخورد؛يكم كه بيشتر سينه هاشو ماليدم صداي نفسهاش تندتر شده بود اما بازهم تكون نميخورد؛بافشار دستم به كمرش خواستم به روي شكم بخوابونم اما تكوني خورد وخودش همكاري كرد؛ با اينكارش مطمئن شدم بيداره و دوست داره سكس كنه؛وقتي برگشت دامنشو كامل دادم بالا و شورتشو خواستم دربيارم كه خودشو كمي ازروي زمين بلندكرد تامن راحت تر بتونم شورتشودربيارم؛ وقتي كوس و كون سفيدشو ديدم بي اختيار دستمو بردم روي كونش و شروع كردم به بازي با سوراخ كونش و كوسش؛زن عمو باصداي خيلي آروم و شهوتي يه ناله كرد كه كيرم داشت منفجرميشد؛
دوباره به بشت برش گردوندم. اونم پاهاشو كامل از هم بازكرد و منم بي معطلي سرمو بردم لاي باهاش وشروع كردم بخوردن كوسش؛ وقتي با زبونم كوسشو ليس ميزدم ناله هاش بلندشد اما جشمهاش هنوز بسته بود؛سريع شلوار و شورت خودمو درآوردم و سركيرمو آروم ماليدم به اطراف كوسش كه آبش راه افتاده بود؛يكم كه اينكارو ادامه دادم زن عمو با صداي شهوتي گفت زودباش بكن توش مردم؛اما من توجه نكردم و بكارم ادامه دادم آخه نميدونستم سوراخ كوس كجاست تابحال كوس نكرده بودم؛ آب بودكه از كوسش سرازير شده بود؛خوابيدم روش وكيرم لاي باهاش بود؛شروع كردم به خوردن سينهاش؛انقدرخوردم كه كبودشده بود؛يكدفعه بادستش كيرمو كرفت و برد بطرف كوسش و سركيرمو كذاشت جلوي سوراخ كسش؛با اينكارش بمن فهموند. فشاربدم كيرمو تابره توش؛هنوزم جشمهاش بسته بود؛منم نامردي نكردم و تاجايئكه زور داشتم بخودم فشار آوردم و كيرم تا ته رفت توكوس زن عموم؛ اونم يك داد بلندي زد كه داشتم كر ميشدم؛دستشو برد جلو دهنش تا صداش درنياد؛شروع كردم تلمبه زدن؛زن عموهم اشكش دراومده بود؛هي ميگفت تندتر تندتر اما من توجه نميكردم؛يكبار كيرم از كوسش دراومد؛سركيرمو بردم سمت كوسش اما نميدونستم سوراخش كجاست؛زن عموم فهميد و بادستش كيرمو برد جلو سوراخ كوسش و منم فشاردادم تا دوباره رفت توش؛خيلي لذت داشت؛ شروع كردم تند تند تلمبه زدن؛زن عموم كه از شدت خوشي آه آه ميكرد و ميكفت جوووون بكن بيشتر بكن خايه هاتم جاكن؛ فشاربده؛ كوسم كيرتو ميخواد؛بكن بكن؛ا ما جشمهاش همانطور بسته بود؛داشت آبم ميومد حس عجيبي داشتم؛زن عموم هم ظاهرا فهميدكه آبم داره مياد و باهاشو دور كمرم حلقه كرد و فشارم ميداد بسمت خودش؛منم آبمو توكوسش با شدت خالي كردمو خوابيدم روش؛خواستم كيرمو از كوسش دربيارم كه نزاشت؛كيرم كم كم كوجيك شد وآروم خودش دراومد؛زن عموم آهي كشيد و ساكت شد با همون چشمهاي بسته؛سرمو بردم طرف كوسش و بهش كفتم مرسي زن عموي نازم؛اون حرفي نزد؛بلندشدم كه برم سمت حمام كه زن عموم آروم كفت خيلي بهم حال دادي ممنونم؛بركشتم به سمتش و ديدم هنوز همانطور جشمهاش بسته است؛لبخندي زدم و رفتم حمام؛بعداز اين جريان هر هفته باهم سكس داريم اما با چشمهاي باز زن عموم؛ اميدوارم خوشتون اومده باشه.
من ر هستم 16ساله من،یه دوست سمیمی دارم که خونشون کنار ماست .این دوستم مادر خوشگل داره از این،مهم،تر که بیوه،هست،حدود،7سالی میشه،بیوه،شده من،رفت امد زیادی با اون دارم،اون،هم همین طور دوستم،تا یک روز گفت بیا میخوایم از این جا بریم،کمک کن،وسایل ها رو برداریم،ماهم رفتیم چند روزی گذشت
پیش خودم،گفتم،برم بهش سری بزنم،رفتم،انجا خونشون،اپارتمانی بود رفتم،در زدم،مادرش در رو باز کرد گفتم ر خونست،گفت،نه،نیست،رفته،خونه،یکی از فامیل،ها،تاشب نمیاد،گفت،بیاتو خلاصه،با چند،اسرار رفتم،داخل،شروع،کرد،گفت منو،هیلی دوست،داره،دوست،خوبی برای پسرش هستم یک دهه،بهم،گفت،میخوام،یه،چیزی درمیون بزارم باهات،میخوام،باهات،سکس داشته،باشم،نگونه،شوهر ندارم،بهم برس درمیان،حرف ها لخت شد خیلی حشری بودمن،هم از خ شحالی داشتم،بال،در می،اوردم،قبول،کردم، شروع،کردم،به،لب گرفتن،خوردن،لب همدیگر،کرم اورد زد،به،کونش بردمش بالای تخت پاهاشو بردم،بالا،و،اهسته کیرمو،بردم،تو،کونش خیلی اه،اه وناله میکرد،چون،اول،بار بود،کون میداد،من هم براش بازش کردم دوباره لبگیری کردیم بادست کوسشو مالیدم،بعد،کیر،اهسته،فرو بردم،تلمبه،زدم،چند،بار ابم،امد،همشو،ریختم تو کسش خلاصه،حال کردیم بعد،بلند،شدم،برم حمام گفت باهم بریم رفتیم،ساعتحدو 5بود،دیگه،موقع،رفتن،بود،ازم،ابراز دوست،داشتن،کرد،بهم گفت،باز هم،سر بزن ازاون،وقت هفته ای 2الی4بار با،هم،سکس داریم.کاملاکاملا واقعه ای