این خاطره برای شهوت نیست برای سبک شدن بغض تو گلومه برای دونستن زندگی این جنازه هوشیار ولی فکر میکردم باسن ی ادم در قبال زندگی شخص دیگ ی چیز بی ارزشه ولی الان میفهمم من مرده متحرکی هستم ک شرف ومردونگی ازدست دادم ومرگ سر بالا بهتر زندگی خمیدس اول ازخودم بگم من سامان پسر خیییلی قشنگی هستم اینوبفیه میگن چشام سبزه وپوست سفید بدنی بدون مو واقعأموندارم حتی الان ک 24سالمه ریش درنیاوردم بگذریم قضیه ازجای شروع شد ک داداش بزرگم با یکی دعواش شد و اونوکشت وقتی ک من16سالم بود خب پدر مقتول ک اسمش حجت بودرضایت نمیدادوهرچه خانوادمون التماس میکردن فایده نداشت تااین ک فهمیدم خواهرم ب منزل حجت رفت وامد داره حجت زنشوطلاق داده بود وبادودخترش رفته بودن خارج وی پسری ک باش زندگی میکرد کشته شده بود ی روز ظهرخواهرم گفت بروپیشش گفتم براچی گف نمیدونم هرچی میگ بگوباشه تا داداش رواعدام نکنن گفتم باشه هرکاری داشت انجام میدم عین خرکارمیکنم اجیم اشکاش توچشاش اومدورفت عصررفتم خونشون در روبازکردوباناراحتی گف گمشوبروداخل رفتم توهال شروع کردبه داد زدن ک داداشت زندگیموخراب کردو اقاحجت شده دیگ من چی کنم یهو گفت لباستو در بیار باتعجب لباسمو دراوردم ولی بو بردم قضیه چیه دستام میلرزید و یخ زده بود گف نه شلوارت کمی موندم گف کثافت یعنی جون داداشت اینقدر نیست که لخت شی گفتم چرا اگ میخوایدکاری کنیدبیایدخودتون میدونستم قراره بکندم خندید تاشرتمو اورد زیردستشو برد وسط طاق هام گفتمش قول بدید داداشمودربیارید گف بایدبم حال بدی وبه کسی نگی نشست طاقمودیدو بوسید گف از خواهرت خوشکل تره اشک هام توچشام اومد اون لحظه مردم دیگه هیچی برام مهم نبودحتی اگ تمام شهربراکردنم صف میکشیدن گفتمش ازت بدم میاد زودباش گف غلط میکنی بدت بیاد شکمو گذاشت رومبل وپاهام زیر سوراخمو زبون میزد گفت صورتیه وخوشکل عاشق بوعرق لاپاتم سوراخ اجیت قهوه ای ی باردیگ ازاجیم گفتی میرم باشه دیگ نمیگم برگشتم شلوارشوزیراورد کیرش چاق بود وبی رگ سرش پهن بود وموشکی نبود خیلی کلفت بود وگرفتمش دوانگشتم بهم نمیرسید من بدن قلمی دارم وزن60 قد175 موهاموگرفت دهنموبازکردوسرشو بسختی فروکردتودهنم وفکم دردگرفت و یه اه کشید کثافت دندون نزن از اجیت یاد بگیر رفتم اونور زدم زیرگریه بوسیدم گفت یادم نبود دیگه نمیگم دوس داشتم کابوس تموم شه دوباره قمبل شدم وبابدبختی وگریه من ودادزدنم بازور کرم و تف و سرشوبرد تو وفقط سرشومیبردومیاورد اماخیلی طول کشید طوری ک داشتم لذت میبردم وتوپشتم ارضاشدورفتم گف پس فردا بیای نیومدی داداشت اعدام میش ب کسی هم نگی رفتم خونه اجیم تادیدم گریه فرداعصراجیم رفت بیرون تعقیبش کردم رفت اونجا ازلوله گازرفتم بالا ی لحظه دیدم روپله داره وفرارکردم واولین بارسیگارخریدم وزورکشیدم فرداعصرش سه باربام نزدیکی کرد بااینه سوراخ پشتمونشونم داد ازبس بازشده بود وحشت کردم یک ماه گذشت وازش خواهش کردم بجاخواهرم بیام وقبول کرد دیگ برام عادی شده بود ن نمیگفتم ن تنهابراسکس براهرچی براش مشروب میگرفتم میریختم شراب تودهنم میریخت وازدهنم میخوردوبلافاصله میکرد اجیم گف بذارمن برم زن ها برا این کارن گفتم دیگ دیره منم ی زنم ن مرد دیگ بهش وابسته شده بودم و بهم علاقه پیداکرده بودیم وقتی میکردارضامیشدم بعدازمدتی رضایت داد وداداشم تارسیدخونه گف شماهیچ برام نکردیدوگرن اینقد زندون نمیموندم حجتم رفت خارج حالامنمو ی اسم کونی ک راننده تاکسی میگ پسر هم خوشکلی هم خوشتیپ منم میگمش اگ میخوای بکنیم حرفی ندارم فقط ی جاخلوت بزن کنار ن پول میخوام ن شکایت هرطوربکنی فقط بهم فوش نده وب اجیم چیزی نگو چون قبلأ مجبور بودم بدم وحالامجبورم بدم نوشته جنازه
0 views
Date: April 15, 2020