اسم مستعارم یلداست و سه خواهر هستیم که با پدر و مادرم تویه یه سوئیت زندگی میکنیم که اونم به لطف پدربزرگم اونجا رو بهمون داد داستان از اونجا شروع میکنم که همه کار هم میخوابیدیم و شبا که پدر و مادرم فکر میکردن ما خوابیم با هم سکس میکردن منم که خوابم سبک بود همیشه از صدایه اونا بیدار میشدم و کامل همه چی رو میدیدم از زیر پتوم نگاه میکردم اولین سکسی که یادم میاد شش سالم بود خیلی تو فکر رفتم و بیشتر به کیر بابام نگاه میکردم که تو کوس مامانم میرفت و میومد هیچی دیگه روزگار میگذشت تا من به سن بلوغ رسیدم و پریود می شدم و شهوتم روز به روز بیشتر میشد یه روز تو حموم آب رو با فشار رو کوسم میریختم که خیلی بهم حال داد و یه جورایه دیگه میشدم دیگه خیلی شهوتی بودم تا یه روز دوتا خواهر بزرگترم رو دیدم باهم حموم رفتن و مامان و بابام خونه نبودن تو حموم خیلی سر و صدا میومد رفتم ببینم چه خبره که صدای نالشون تو کل حموم میپیچید در حموم دستگیره نداشت و من سرزده رفتم داخل که دیدم آجی بزرگم داره کوس اونیکی آجیم رو داره میخوره و چوچولاش تو دهنش میک میزد خیلی تعجب کردم و یهو متوجه من شدن و دوتاشون مث برق زده ها منو نگاه کردن دیگه هیچی گفتن تو هم بیا حموم تا تو بازی تو هم شریک کنیم منم لباسامو کندمو رفتم بغل دوتاشون یکیشون لبامو می خورد و اون یکی کوسمو لیس میزد داشتم میترکیدم از حشر و با شدت زیاد آب از کوسم می پاشید بیرون اول فک کردم جیشم اومده ولی بعدا فهمیدم که ارضا شدم دیگه کار همیشگیمون شد و ما سه تا خواهر کارمون شده بود سکس با هم دیگه و هروقت بابا و مامانمون نبود حال کردن با همدیگه تا آجی بزرگم دوست پسر گرفت و هروقت باهاش سکس میکرد برا ما هم تعریف میکرد ما هم خیلی دوست داشتیم یه کیر هم ما رو بکنه که آبجیم ما رو هم به دوستای دوست پسرش معرفی کرد و من هم با یه پسره دوست شدم به اسم سعید که ده سال از خودم بزرگتر بود من آخه دوازده سالم بود و سعید بیست و دوسالش پسر خوبی به نظر رسید ولی توی برخورد اول خیلی بهم توجه میکرد و بدنمو لمس میکرد بعد از برخورد اول یه روز منو برد تو یه خونه بغلم هم خوابیدیم روی تخت و مانتو و شلوار و شرتمو درآورد و منم فقط نیگاه میکردم فقط منتظر بودم کیرشو ببینم که اونم لباساشو درآورد بعد وقتی کیرشو دیدم خیلی ترسیدم آخه خیلی بزرگ بود بدجوری استرس داشتم که اومد سریع شروع کرد به خوردن و بوسید لبام بعد کم کم سینه های کوچیکمو میخورد بعد دستشو رو کوسم میکشید و آروم دست به کیرش زدم عین سنگ سفت بود همش میگفتم اینو تو سوراخ کونم یا کوسم بکنه پاره میشدم و همیشه از آجی بزرگم میشنیدم وقتی کیر میره تو کونش خیلی درد داره و ای کاش میتونست از کوس بده سعید رفت یه کرم آورد و منو دمر خوابوند و انگشتشو لیز کرد و تو سوراخ کونم میکرد منم خیلی دردم گرفت و گفتم نمیخواد بکنه کونم اونم گفت عادت میکنی و اولش درد داره بعدش حال میکنی من الاغ گفتم بیا از کوس منو بکنه که گفت تو دختری و گفتم برام مهم نیست من میخوام مال تو باشم من زنتم و اونم هی میگفت نمیشه ولی من خیلی اصرار کردم تا اونم گفت باشه و سر کیرشو کرم زد و آروم به سوراخ کوسم میمالید بعد اول سرشو داخل کوسم کرد که دیدم دردش خیلی بدتر از کونمه اول میخواستم بگم غلط کردم ولی جلوی خودمو گرفتم تا ادامه بده بعد یهو دیدم کیرشو بیشتر فشار داد که درد خیلی زیادی احساس کردم و بخودم میپیچیدم از درد زیاد جیغ میزدم که با دستش جلو دهنمو گرفت منم فقط دست و پا میزدم ولی اون کیرشو تو کوسم عقب جلو میکرد باور کنید انگار با چاقو کوسمو داشتن پاره میکردن داشتم خفه میشدم و اون کیرشو تو کوسم تکون میداد احساس کردم کیرش به نافم رسیده که بعد از چند دقیقه کیریشو درآورد و آبشو رو کوسم و شکمم ریخت تمام کیرش خونی شده بود و بعد دیدم با دستاش رو سرش میزنه و گفت چه گوهی خوردم و من با بدبختی تونستم بشینم که دیدم کلی خون رو تخت و وسط پام ریخته با کلی زحمت و تلوتلو خوردن با کمک سعید بلند شدمو رفتیم حموم و منو شست لخته خون کلی از کوسم میریخت بیرون و خلاصه همشو شستیم و لباسامو پوشیدم و باکمک سعید منو سوار ماشین کردش و رسوند در خونه با کمک آجی لیلام رفتم خونه زیر پتو خوابیدم تا وقتی بابا و مامانم متوجه حال بدم نشن اون روزا گذشت و منم حالم خوب شد و خیلی با سعید تو سکسامون حال میکردیم بعد مدتی سعید منو بخاطر اعتیادش به این و اون میفروخت و از پول کوس دادن من موادشو فراهم میکرد بعد که خواهرام فهمیدن منو از سعید با هزار تهدید جدا کردن و الان سه تایی برا خودمون کار میکنیم و سه تا خواهر جنده هستیم که از پولی که در میاریم یه خونه خریدیم من بخاطر سن کمم کارخونه دارها و رئیس شرکتها میپریدم و ازم لذت میبردن الان بیست سالمه که بخاطر یه اتفاق که حالم بد شد بردن بیمارستان اونجا بود که فهمیدم ایدز دارم و آجیامم ایدز دارن کلی بخاطر زندگی فلاکت بارمون زجر کشیدیم ولی یه مدت بخاطر انتقام از مردایه شهوت ران نمیزاشتیم کاندوم بزارن و با هزار مکر و حیله کاندوم رو از کیرشون در میاوردیم که خودمم بعدها پشیمون شدم چون بدتر از همه زجرایی که کشیدم الان حامله شدم و از یه طرف بخاطر احساس مادرونه دوست ندارم بچه رو سقط کنم ولی از یه طرف به خاطر انتقال ایدز به بچم میترسم و الان تو زمین و آسمون موندم چیکار کنم دوستای خوبم خیلیا مثل ما سه تا خواهر عقده ای دوست دارن مردمو مبتلا به این مصیبت کنن ولی از شما میخوام خودتون رو بدبخت نکنید و اگه هرچقدر هم شهوت وجودتون رو گرفت خیلی مواظب باشید چون ایدز یعنی نابودی تموم زندگیتون نوشته
0 views
Date: August 23, 2018