سلام خدمت همه دوستان توجه داستان بلند است من رامینم ۱۹ساله از ایلام قدم ۱۹۱و وزنم ۸۷ در کل بدن خوبی دارم نمیگم سیکس پکم یا هر چرت و پرت دیگه ولی چون قدم بلنده و زیاد هم لاغر نیستم چش زیاد دنبالمه از کودکی ادم ساده پوشی بودم و زیاد دنبال مد و اینجور چیزا ندارم حتی اذان و قران این جور چیزها رو هم تو مسجد میخونم نماز میخونم و حتی روزه هم میگیرم ولی خیلی اب زیر کاهم و از این موضوع ناراحتم به عقیده خیلیا چهره نورانی دارم خب بریم سر اصل داستان ششم ماه رمضان همین امسال بود و من هم مثل همیشه روزه بودم و به عقیده خودم برا ریا روزه بودم با این که روزه بودم ولی دوست داشتم جلق بزنم از طرفی دیگه از جلق زدن هم خسته شده بودم یه دفعه یه فکری به سرم زد گفتم اسما باید مخش رو بزنم ولی من شماره اش رو نداشتم و روم نمیشد بهش بگم شماره ات رو بده گذشت تا دو روز بعد وقتی که من و پسر عموم نشسته بودیم در خونه عموم دیدم اسما با پسر ۲سالش اومد اسما حدود شش ماه از من بزرگتره و حدود سه سال و نیمه ازدواج کرده اون روز از همیشه خوشگل تر بود با اینکه مثل همیشه چادر داشت رفت بچه اش رو گذاشت تو خونه که خواب بود برگشت و نشست پیش ما گرم صحبت شده بودیم که چنتا از دوستام اومدن گفتن بیا بریم سر کوچه بشینیم اخه دختر عموم اونجا بود و روشون نمیشد پیش ما بشینن منم رفتم وخیلی حالم گرفته بود ولی چند دقیقه نگذشته بود که صدا زد رامین بیا من رفتم گفتم بله گفتش که این گوشیم حالم رو گرفته ببین میتونی درستش کنی حالا اون نشسته و من سرپا ایستادم جلوش گفتم بده ببینم مشکلش چیه _نمیدونم والا هرکی زنگ میزنه گزارشش نمیوفته _گفتم هه این که کاری نداره حتما تاریخش خرابه همینجوری که گرم حرف زدن بودیم یه زنگ به گوشی خودم زدم که اتفاقا خوشبختانه باهام نبود و سریع شماره ام رو پاک کردم چند روز گذشت یادمه هفدم رمضان شد گفتم وقتشه اس دادم نوشتم سلام من رامینم میشه بگید این خط مال کیه بعد از ده دقیقه اس داد منم اسما هستم گفتم کدوم اسما گفتش که دختر عموت خلاصه بعداز احوال پرسی گفتم ببخشید دنبال شماره یکی از دوستام بودم فکر کردم شاید این باشه که اون هم گفت اشکال نداره یه دو ساعت بد اس دادم نوشتمیه چیزی بگم ناراحت نمیشی _نه چرا ناراحت بشم _گفتم سعی کن منطقی برخورد کنی _هرررررچی دوس داری بگو من چون میدونستم خیلی دوسم داره از این موضوع سو استفاده کردم و چنتا دروغ سر هم کردم و خلاصه اونم راض دلش رو به زبون اورد و اون روز گذشت دیگه اس های عاشقانه شروع شد تا حدود یک ماه همینجوری اس بازی میکردیم که بعد از یه ماه نوشتم _سکس چت میکنی که دیدم پایه است اولاش بلد نبود ولی کم کم راه افتاد یه بار که بهش گفتم کیرم۲۱سانتره شاخ در اورد ولی گفت عاشقشه اس ام اس بازیها تا جایی پیش رفت که چپ و راست میگفت کیرت تو کوسم دیگه وقتش شده بود چون شوهرش بیشتر وقتا کارگریه همیشه تنها بود یه شب گفتم که میخوام بیام پیشت گفت من حاضرم منم هرکاری رو که باید میکرد رو بهش گفتم خب اون راضی شده بود حالا خانواده رو چیکار میکردم یه فکری به سرم زد رفتم داروخانه یه بسته قرص دیازپام گرفتم برگشتم شب که میخواستم چای تو فلاسک بریزم ۵تا از قرصا رو انداختم تو چای خوشبختانه همه چای خوردن پدرمومادرم و برادرم همه به خواب عمیق رفتن دیگه ساعت دو شده بود یواش از خونه زدم بیرون هیشکی بلند نشد یه زیر شلواری ورزشی پام بود با سرعت رفتم به سمت خونشون که تو یه روستای دیگه بود و حدود دو کیلو متر با ما فاصله داشت خونشون حیاط نداره و بهش گفته بودم لامپ تو ایوانشون رو خاموش کنه نکنه یه نفر وقتی میرم تو ببینتم در باز بود چون مرداد ماه بود و هیشکی شک نمیکرد با هزار بدبختی رفتم تو وقتی رفتم تو دیدم اسما با موهای بلند وبلوند با چشمای بادمی و قدی حدودا ۱۶۰با یه لباس خواب صورتی ساتن که حدود بیست سانتر از کمرش پایین تر بود منتظرمه گفتم چه ماهی گفت چشات قشنگ میبینه عزیزم و سریع پرید تو بغلم و دست و پاش رو دوگردنم و کمرم قفل کرد و لب قرمز خوش رنگش رو لبم فشار میداد یه پنج دو دقیقه تو همین حالت بودیم که سرپا وایساد و من لباسش رو در اوردم دیدم یه شورت و سوتین ابی کم رنگ داره دیگه کیرم داشت میترکید سوتینش رو با یه فشار پاره کردم گفت چته حشری همش مال خودته گفتم میخوام بگامت یه احترام نظامی گذاشت گفت در خدمتم قربان این رو که گفت دیگه نفهمیدم چی شد شلوارم رو در اوردم گفتم بخور با این که قبلا گفته بود بدش میاد ولی چون واقعا عاشقم بود و دوسم داشت شروع کرد به خوردن چند دقیقه ای که خورد گفتم بخواب خوابید به پشت شورتش رو در اوردم دیدم یه کوس به زیبایی گل خیس خیس جلومه بی وقفه شروع کردم به خوردن چنان موک میزدم که دادش رفته بود اسمون میگفت رامین کیررررر کیر میخوام کیرم رو میمالوندم به کوسش که دیگه داشت گریه میکرد میگفت بکن تووووو منم گفتم به شرطی که نزاشت حرفم تموم بشه گفت هرچی که میخوایی قبوله فقط بکن تو رو خدا بکن کیرم رو با یه فشار فرستادم تا دسته تو کوسش که فورا جیغ بلندی زد و شل شد چون خیلی تحریک شده بود فورا ارضا شد من چنتا تلنبه زدم گفتم برگرد با ناز گفت رامیییین درد داره گفتم شرطم این بود گفت کون که سهله واسه تو جونمم میدم برگشت کیرم رو با تف لیز لیزش کرد گفت رامین یوااش گفتم کاریت نباشه خوشگلم کیرم رو گذاشتم دم کونش فشار دادم خییییلی تنگ بود گفتم کونت هنوز دس نخورده که گفت اون شوهر خاک بر سر من که عرضه کوس کردن رو نداره بهش کون هم بدم یه کرم از تو کشو اورد گفت با این اول با انگشت بکنم بعد کیرم رو بوسید و گفت بعد این عشق رو منم همون اول کیرم رو کرم زدم و گذاشتم دم کونش چون داد زدن دختر هارو خیلی دوس دارم یه کم که فرستادم تو جیغ بلندی زد گفت اول با انگ که نزاشتم حرفشتموم بشه تا دسته فرستادم تو یه جیغ دیگه زد و شروع کرد به گریه کردن یه سه دقیقه ای کردمش که دیگه داشت حال میکرد میگفت اها بزن بزن کیرت رو بفرس تو کونم بززززن چون یه کم از شیره کشیده بودم قبلا میدونستم حداقل ده پونده دقیقه دیگه کار دارم من تند تند میزدم تو کونش و داد میزد رامین عاشششقتم که یه لحظه رونم داغ شد دیدم انقدر از کون کردمش که ارضا شده دیگه نای وایسادن نداشت و منم تند تند داشتم میزدم که بعد حدود یه ربع همه ی ابم رو خالی کردم تو کونش که خیلی خوشش اومد و گفت جووووون دیگه حدود ساعت چهار بود که یه لب ابدار ازش گرفتم و اون هم لپم رو گرفت گفت باز هم همدیگه رو میبینیم بچه خوشگل که اتفاقا در شرفشیم منم برگشتم سمت خونه و خوابیدم و خوشبختانه هیشکی متوجه نشده بود میدونم خییییییییلی طولانی شد و ایشالا خوشتون اومده باشه چاکر شما نوشته
0 views
Date: March 19, 2019