احمد هستم 26 سالمه الان از یکی از شهرهای دور افتاده افغانستان حدود چهار ساله که ایرانم قدم حدود یک متر و هشتاد سانته قیافم زیاد خوشگل نیست معلومه که افغانیم قبل از اینکه بیام ایران زن داشتم بنا به دلایلی ازش جدا شدم توی یه خانواده متوسط و یه منطقه محروم از افغانستان بزرگ شدم مجبور شدم بیام ایران برای کار کردن زمانی که اومدم ایران میرفتم میدون کارگرا کار میکردم یکی ماهی گذشت به همین روال یه روز یه مرد حدودا پنجا شصت ساله اومد گفت بیا بریم یه کلبه قدیمی توی باغمه توی شهریار اونو خراب کن و آشغالشم بریز تو خاور سوار ماشین شدم و رفتیم کاری رو که کارگرای دیگه بهش گفته بودن دو روز طول میکشه من تو نصف روز انجامش دادم آخرش که آقای کمالی اومد اسمش کمالی بود مرده حال میکرد گفت دمت گرم چجوری انجامش دادی ب خیلی ازم خوشش اومد هم پیشنهاد گفت میتونی اینجا کارگر باغ من بشی باغ بزرگی داشت دور با یه ویلا و خونه مخصوص کارگر که بهم گفت این اتاقم میدم بهت منم از خداخواسته قبلش تو خونه کارگریی که پسرعموم توش کار میکرد میخوابیدم قبول کردم دیگه تا ساعت پنج وشش اونجا کار میکردم غروبا هم خیلی وقتا میرفتم تو خیابون برا خرید و اینکه هوایی عوض کنم دیدن دخترای خوشگل با آرایش غلیظ خیلی جدید بود برام چون تو کشور خودم زیاد ندیده بودم خیلی حشریم میکردن واقعا ما افغانها عشقمون سکس با دخترای ایرانی چون خیلی خوشگلن سه ما بود که گذشته بود از کارگریم تو باغ یه روز سر مسیر منتظر ماشین بودم یه دفعه یه دویست وشیش سفید کنار زد دیدم یه دختر خیلی خوشگله سوار شدم ولی از بس خوشگل بود داشتم از خجالت آب میشدم گفت کجا میری گفتم مستقیم چند دقه گذشت هر دومون ساکت بودیم پرسید معلومه افغانیی گفتم آره گفت اینجا چیکار میکنی گفتم نگهبان باغم دیگه پیاده شدم تشکر کردم کرایه هم نگرفت معلوم بود دلش برام سوخته بود خخخخ گذشت یه روز دیگه گفتم برم کافی نت یکم کار داشتم تو همون شهریار نزدیک باغ دیدم همون دختر دویست و شیشه کارمند کافی نته سریع منو شناخت حال و احوال کردیم بعد من دیگه هر روز میرفتم تا اونو ببینم یه روز آدرس دقیق باغو ازم پرسید حدودی بهش گفتم دقیقا فهمید باغ آقای کمالیه اونجا هم خیلی خیلی بزرگ بود گفت راستش صاحب باغ که اونجا زیاد نمیاد گفتم نه ماهی یکی دوبار پیش خودم گفتم حتما عاشقم شده خخخخخ گفت میشه من و رفیقام یه شب بیام اونجا میخوایم یکم بزنیم و برقصیم فهمیده باغ به این بزرگی دسته یه کارگره گفتم راستش میترسم بیاد برام گند میشه گفت شب جمعه دوساعت اونجاییم کلا گفتم باشه شماره بده اگه اوکی شد زنگ میزنم شماره داد و گفت ذخیره کن مهسا یه جورایی هم میترسیدم کمالی بیاد هم دلم میخواست که بیاد واقعا پنجشنبه رسید منم همش فکرم شده بود این پیش خودم گفتم چندتا دختر خوشگل میان اینجا میرقصن منم شاید به نون و نوایی رسیدم زنگ زدم گفتم بیاید امشب ساعت 10 تابستون بود تشکر کرد و گفت باشه میایم ولی تو پیش اونا بگو این باغ مال ماست تو هم کارگرمی جبران میکنم همش میگفتم خدایا چجور میخواد جبران کنه دل تو دلم نبود من رفتم حموم و تیپ زدم البته اولشم گفتم اصلا خوشگل نیستم ساعت 10 و ربع شد که زنگ زد گفت پشت دریم در رو وا کن باغ رو کاملا بلد بود چون باغ دایش هم همون نزدیکیا بود درو وا کردم دیدم دوتا ماشین آدم اومد پنجتا پسر پنج تا دختر در رو وا کردم یه جورایی حالم گرفته شد دیدم دخترا و پسرا دست تو گردن هم میگفتن و میخندیدن دیدم حتی مهسا هم با یکی میگفت و میخندید کلی مشروب خوردن و رقصیدن دخترا با تاپ و شلورک بودن همش من از دور وسط درختا میدیم و حسرت میخوردم با دخترای افغانی مقایسه میکردم همشون خوشگل بودن ساعت دو بود که رفتن دیگه منم درو بستم نیم ساعت گذشت تو تلگرام بودم دیدم مهسا هم آنلاینه سلام کردم اونم سلام کرد گفتم خوش گذشت گفت آره واقعا ممنون دست درد نکنه گفتم دوست پسرت بود اون یارو گفت نه رفیق دوست پسر رفیقم بود اون چهارتا دوست پسر دارن من ندارم برا اینکه منم تنها نباشم اونم اومد با من رقصد یکم گفتم چجور میخوای جبران کنی حالا چند تا ایموجی خنده هم گذاشتم گفت احساسی جلوش ایموجی خجالت کشیدن رو گذاشت گفتم مثلا چجوری گفت این هفته هم میایم ایشالا بهت میگم بعدا تموم شد ولی اون شب یه جق ردیف زدم براش خخخخ چهارشنبه شد دیدم پی ام داده فرداشب بیایم گفتم بیاید ولی من نفهمیدم میخوای چجور جبران کنی گفت مهمونا که رفتن خودم وایمیستم پیشت یه ساعت تا تهش خوندم نزدیک بود از خوشحال سکته کنم اصلا باور نمیکردم گفتم اصلا امکان نداره دوباره اومدن همون اکیپ منم نقش کارگر مهسا بودم همون برنامه های شب قبل رو دوباره اجرا کردن باغ رضای وسطش یه سکوی بزرگ داشت کاملا روشن و رفتن ولی مهسا هم باهاشون رفت بعد بیست دقه زنگ زدم رد تماس داد دوباره گرفتم خاموش کرد فردا پی ام دادم چرا وایسادی پس جواب برو گم شو افغانی بد بخت آخه من با تو میخوابم خیلی ناراحت شدم بهم بر خورد گفتم باشه منم میرم پی ام هاتو که نوشتی بیایم باغ اینها رو هم نشون دایت میدم هم آقای کمالی یهو ترسید گفت نه تو رو خدا شوخی کردم با هزار قسم و قرآن گفت هفته آینده به خدا به قولم عمل میکنم بهش گفتم باشه پنجشنبه رسید خیلی هیجان زده بودم ولی نیومدن پیام دادم کجایید گفتم این هفته نمیایم ناامید خوابیدم دیگه کلا نا امید شده بودم گفتم این سرکارم گذاشت دیگه نمیاد پنجشنبه رسید دیدم پیام داد گفت امشب خبری نیست گفتم نه دیروز اینجا بوده آقای کمالی آقای کمالی کارخونه داشت خیلی سرش شلوغ بود چندتا باغ دیگه داشت خیلی کم میومد گفت امشب میایم خیلی خوشحال بودم تا نزدیکای یازده و نیم شب نیومدن باز نا امید بودم همینجوری گوشی دستم میخواستم پیام بدم یهو زنگ زد گفت باز کن در رو درو وا کردم همون اکیپ همیشگی ساعت دو و نیم بود که رفتن ولی بازم مهسا رفت باهاشون همینجور داشتم آشغالاشون جمع میکردم زنگ زد گفت پشت درم قلبم داشت از جا کنده میشد درو وا کردم با ماشین اومد تو یه ساپورت تنگ و مشکی پوشیده بود با یه مانتو جلو باز خیلی خوش هیکل بود دانشجوی تربیت بدنی بود اروم پیاده شد گفت اتاقت کجاست گفتم اون پایینتره یکم رفتیم تو اتاق دوتای گفت من عجله دارم بیا زودتر میخواست یه لب بده و بره سر و تهش رو هم بیاره منم دیگه خجالت و کنار گذاشتم و دل به دریا زدم گفتم نه من سکس میخوام گفت نه گفتم باشه به دایت میگم یهو ترسید گفت خب باشه هر چی تو میگی فقط سریعتر اومدم دست بکار شم گفت یه حموم برو سریع رفتم و اومدم دیدم مهسا سر تخت نشسته یه پاشم رد کرده از رو اون یکی رفتم روبروش گفتم خوبه دیگه کثیف نیستم گفت نه دیگه و خندید بوی عطرش اتاق پر کرده بود دستشو گرفتم بلندش کردم رو بروم وایساد شروع کردم لب خوردن من فیلم سوپر زیاد میدیدم وارد بودم همینجور که لبشو میخوردم روسریشم کندم و با یه دست شروع کردم باز کردن دکمه هاشو باز کردم مانتوشو باز کردم یه تاپ و یه ساپورت تنگ تنش بود خیلی خوش هیکل بود تاپشم کندم ممه هاشو از زیر سوتین درآورم و شروع کردم لیس زدن از پشت هم یه دست گذاشته بودم رو باسنش و میمالیدم یکم آخ و اوخ کوچیکی میکرد هلش دادم رو تخت و خودمم سریع لخت شدم با یه شورت ساپورتشو درآوردم چقد تنگ بود درنمیومد وای چه رونهای سفید و خشگلی داشت افتادم روش لب خوردن و گردن خوردن با دو انگشتمم کوسشو میمالوندم آخ و اوف میکشد معلوم بود حشری شده بود اونم از رو شورت شورتشو کندم و خودمم شورتمو کندم چشمم به کوسش خورد چقد تمیز بدون مو بود و سفید معلوم بود تازه اصلاح کرده بود اصلا پاهاش و کوسش یه ذره مو نداشت یاد زنم تو افغانستان افتادم که چقد مو داشت و چقد سیاه منم شورتمو کندم کله کیرم خیس کردم خواستم بزارمش در کوسش گفت که نه من دخترم از وسط پاهام ردش کن گفتم نمیکنم تو یه کم با چوچولت بازی کنم قبول نمیکرد میگفت نه پردمو میزنی با هزار التماس گفتم نه فقط باهاش بازی کنم قبول کرد کیر من حدود 19 سانته میگفت وای چقد کیرت کلفته میترسم نفسش تند تند میزد کله کیرم گذاشتم در کوسش یه سانت کردم تو تکونی خورد گفت همینقد بسه ولی داشت آروم آروم داشتم بازی میکردم روش دراز شدم از تو پاهاش ردش کردم و لب میخورم و گردن ولی معلوم بود خوشش میومد گفتم از عقب گفت نه کیرت کلفت و بزرگه میترسم رو مخش کار کردم قبول کرد گفتم اروم میکنم بلند شدیم چهار دست و پا وایساد و پشتشو کرد رفتم پشت سرش دیدم واقعا که عجب کونی داره سفید و تمیز کونش خیلی خوشگل بود منم رو زانوام وایسادم کیرمو خیس کردم اونم کونشو خیس کرد یاد حرفهای هموطنام که دختر ایرانی کرده بودن میگفتن فقط کون کون دختر ایرانی افتادم کله کیر کلفتمو گذاشتم در سوراخ تنگ و سفید کونش یکم زدم تو دیدم جیغش دراومد هوار میکشید درش بیار منم محکم کمرشو گرفته بودم تا ولش نمیکردم اونم التماس میکرد که درش بیار یه دفعه با تمام وجود کیرمو تا دسته کردم تو کونش تا جایی که خایه هام فقط بیرون بود داشت هوار میکرد پاره شدم درش بیار وای چقد داغ بود کونش داشتم لذت دنیا رو میبردم از پشت محکم دستمو دور کمرش حلقه کرده بودمو بهش چسبیده بودم برای اولین بار بود که کیرم تا خایه رفته بود تو کون یه دختر ایرانی همینجوری تا بیست ثانیه کیرم تا دسته تو کونش بود و محکم گرفته بودمش اونم دیگه گریه میکرد یکم درش اوردم و دوباره کردمش تو آروم آروم تلنبه میزدم و حال میکردم اونم یه کم آرومتر شده بود دیگه گریه نمیکرد آخ و اوخ میکرد گوشیش و برداشت زد رو فیلمبرداری از زیر کیرمو که تا ته کرده بودم تو کونش رو فیلم میگرفت منم یه احساس غرور داشتم که تو فیلم کیرمو داره میگیره که میکنمش محکم کمرشو گرفتم بودم کیرمم تا خایه تو کونش بود با خودم گفتم وقتی کیر یه افغانی انقد حال میده به یه دختر ایرانی چرا انقد دخترای ایرانی بدشون از ما میاد تلنبه میزدم براش با دستمم کوسشو میمالیدم در گوشی آروم بهش گفتم مهسا گفت جون گفتم کیر یه افغانی تا ته کونته حال میکنی گفت آخ آره افغانی چقد خوب میکنن معلوم بود خیلی داشت حال میکرد یاد زنم تو افغانستان افتادم که چقد زشت بود کثیف با اینکه کلا یک ماه زنم بود دوبار کردمش حالم بهم میخورد دخترای ایرانی خیلی خوب حال میدن و تر و تمیزه کوس و کونشون داشتم بخودم افتخار میکردم که یه جورایی جواب نژادپرستی ایرانی ها رو هم داده بودم آروم در گوشش گفتم یادته پی ام داده بودی یبار برو گم شو افغانی آخه من با تو میخوابم حالا اینجوری تا آخ و اوختو درمیارم گفت ای شیطون خب بکن منو تا دلت آروم شه داشت کیرم داغ میشد تند تند تلنبه میزدم سریع فهمید میخواد آبم بیاد گفت نریزی تو و با یه حرکت پایانی تمام کیرمو ریختم تو کونش و همینجوری نگهش داشتم تا چند لحظه که عین دوتا جنازه افتادیم رو تخت البته من اینم بگم یه ترامادول خورده بودم نزدیک نیم ساعت کردمش نفس نفس میزد ساعت سه و نیم صبح بود با دستمال کاغذی کونشو پاک کرد و گفت وای پارم کردی منم خندیدم لباسامونو پوشیدیم یه بار دیگه ساعت چهار بود کردمش دیگه اونم خوابید اونجا تا فردا ظهر خواب بودیم هردومون بغل هم بعد از اون شب دیگه هر هفته اون میومد سراغم خخخخ نزدیک یکسال از کون کردمش خاصیت دخترای ایرانی اینه که هر چقد هم بکنیشون گشاد نمیشن همونجوری تنگ میمونن بعد بار توافق کردیم که دو سه میلیون بهش بدم که پردشو بزنم اونم با اون پول بعدا بره بدوزه وای از شبی که پرده شو زدم بهترین شب عمرم بود کی فکرشو میکرد من تو دهاتای دور افتاده و بدون آب افغانستان تو بغل یه دختر ایرانی خوشگل و لیسانسه و بدنساز اصلا فکرشو نمیکردم که یه دختر ایرانی توسط کیر من دختر بشه حدود یکسال هم از جلو میکردمش تا اینکه مامورا گرفتنم و فرستادنم افغانستان و باز هم آن دخترای زشت و زندگی یک ماه افغانستان بودم دوباره اومدم ایران سیمکارت جدید گرفتم و زنگ زدم ولی خاموش بود رفتم تو کافی نت اونجا هم نبود الان یک سال هست که دیگه خبری ازش ندارم ولی جدیدا شنیدم ازدواج کرده انگار نوشته احمد
0 views
Date: October 30, 2018