سکسی که قصد انجامش رو نداشتم ۱

0 views
0%

این داستان ادامه داستان قبلیمه یعنی 8 3 9 8 3 8 8 8 7 9 85 8 1 8 9 85 8 8 7 9 86 8 3 8 7 9 84 8 8 0 8 7 8 8 داستان سکس با مرد جذاب میانسال اول از هر چیز از همتون عذر خواهی میکنم بابت نوع نگارش داستان اولم و بعد بابت نوع فانتزیی که به داستانم مُتَمِم کردم همه چیزایی که نوشتم صحت داشت غیر از خیالپردازی جیش کردن که فکر نمیکردم بازتاب بدی داشته باشه این داستان واقعیه و دیگه فانتزی یا خیالپردازی توش بکار نرفته ۴ماهی از رفتن اردلان میگذشت و من هر روز بیشتر افسرده تر میشدم اصلا اون شیوای شیطون قبل نبودم بشدت عصبی و منزوی شده بودم اردلان بدون خدافظی از من رفت آلمان پیش خانوادش یه روز عصر یه تماس نا اَشنا داشتم وقتی جواب دادم صدای یه پسر رو شنیدم خیلی سرد جواب دادم ولی وقتی خودش رو معرفی کرد باهاش به گرمی گپ زدم اسمش مهرداد بود پسر همکارم بود که تو سرکت قبلی با مادرش یه جا کار میکردیم گهگاهی باهاش چت میکروم و یکی دوبارم درد دل میکرد باهام قرار کوه گذاشتیم چند باری باهم کوه میرفتیم و گپ میزدیم کم کم اردلان فراموشم شد روزا بیشتر وقتمون باهم سپری میشدن بعد از دوماه گفت موافقی بریم مسافرت منم از خدا خواسته گفتم اره با یه ذوق لوس و مسخره ای یکی نبود بگه آخه دختره ی خنگ بپرس کجا و با کی و چجوری گفت بریم شمال ویلا داریم اونجا اخه مامان بابا نیستن و اونجام فعلا خالیه منم سری تکون دادم و گفتم باشه اما به خونه باید بگم اگه قبول نکردن شرمنده شب به مامانم گفتم بیچاره کلی ذوق کرد اما شیطنت کردم و گفتم با دوستم میرم البته نگفتم مهرداد بلکه گفتم پریسا که مادر مهرداد بود اخر شب جواب مثبتم رو به مهرداد رسوندم با یه پیامک و خوابیدم البته بعد از کلی چت و چرت و پرت گفتن تو تلگرام دو روز بعد قرار شد بریم شمال دو شنبه عصر بود حوالی ساعت ۵عصر چندتا خیابون اونطرفتر با چمدون منتظرش بودم تا بیاد چند دقیقه بعد یه پرادوی دو در سفید جولوی پام ترمز زد خندیدم و سوار شدم دست دراز کرد سمتم بی کلاسی بود رد میکردم ست دادم و اونم دستن رو به گرمی فشرد و یه بوس کوچولو زد و ازاد کرد دستمو ازاد کرد ولی خبر نداشت چه قفسی ساخت با اون بوسش و چه اتیشی رو تو وجودم شعله ور ساخت یه ربع بیشتر نرفته بودیم که من چشمام سنگین شد و خوابم برد دستی به پیشونیم خورد چشمام رو باز کردم دیدم وسط یه جنگل سبز روبروی یه ساختمون شیک با نمای چوب و سنگ و کامپوزیت ظاهر شدیم مهرداد نگام میکرد و با دست به پیاده شدن از اون ماشین خوشگل با صندلی راحتش میکرد یعی کردم از ماشین پیاده بشم که کمکم کرد و دستم رو گرفت از رکاب پایین اومدم یه جیغ بلند مستانه ای زدم و چند دوری دور مهرداد و خودم دویدم مهردادم چمدونا رو برداشت و رفت سمت ویلا منم یکم تو حیاط چرخ زدم و بعدش رفتم تو ساختمون باورم نمیشد یه ویلا نبود یه قصر بود با تمام امکانات عین فیلمای خارجی یه ویلای دوبلکس که طبقه دوم و سومش از طریق راه پله های چوبی قوس دار به هم مرتبط میشدن و سنگ سفید کف سالنش چشم نوازی میکرد یه اشپزخونه با تمام امکاناتم خودنمایی خاصی میکرد با چشم ادم چند دست مبل استیل با تراشه هخامنشی هم گوشه سالن چشمک میزدن گوشه دیگه سالن میز سرو مشروب بود وااااااااو اینجا واقعا رویاییه مهرداد هم لَم داده بود به ستون ورودی درب اشپزخونه و منو با تبسم میدید با خنده گفت تا یه دوش بگیری منم سفارش شام میدم تو دلم گفتم آی گفتی چقدرم میچسبه حموم رفتم و یه دوش گرفتم و چیزی نمیگم از اون حمام زیبا و مجلل ۴۰ دقیقه ای توش بودم با تقه ای به در حمام فهمیدم صدا میزنه مهرداد_نمیای بیرون من_وا تازه اومدم الان میام مهرداد_ نزدیک یه ساعتی تویی دختر من_ واقعا وقتی بیرون اومدم چشمام گرد شد از تعجب ساعت ۱۰ بود که رفتم تو حمام اما الان ۵ دقیقه به ۱۱ شب بود عذر خواهی کردم و نشستم خندید و گفت نه جونم راحت باش فقط ترسیدم بمیری از گرسنگی بوی کباب و دورچینش مشام رو قلقلک میداد جاتون خالی نشستیم و دلی از غذا در اوردیم غذامون تموم شده بود ولی نشسته بودیم و گپ میزدیم پا شد و رفت سمت میز مشروب با دوتا جام مشروب برگشت ازش گفتم و خوردم واقعا چسبید نگام کردو گفت پایه ای ببرمت رو پشت بام و یه دودی بگیریم خواب از سرم پریده بود با اون دوش گرفتن و غذای معرکه و اون پیک مشروب فوق العادش گفتم چرا که نه بریم دستمو گرفت و رفتیم بالا وای خدای من چه نمایی نور مهتاب رو تمام جنگل زیر پامون میتابید و نمایی جادویی پیش رومون میدیدم چند باری بالا پایین پریدم و بعد یهو به خودم اومدم و اروم شدم مهرداد میخندید و میگفت چه خروش و هیجان خوبی داری انرژی میده کارات بهم شیوا اشاره کرد برم بشینم کنارش رو یه نیمکت چوبی نشستم و پاهامونو هردو گذاشتیم روی حفاظ پشت بام از تو جیبش یه سیگار برگ در اورد روشنش کرد و یه پُک زد من تا حالا نکشیده بودم به دستم داد و گفت بکش حال کن بلد نبودم یه پک زدم و سرفه پشت سرفه قاه قاه میخندید و منم از شدت سرفه اشک از چشمام راه افتاده بود گرفت و خودش چندتا پک زد و دودش زیر نور مهتاب یه تلئلوئه خاصی داشت من نگاش میکردم یاد بوسش رو دستم در بَدوِ ورودم به ماشینش افتادم حس گُر گرفتگی گرفتم عجیب دلم میخواست بوسش کنم ولی خودم رو کنترل میکردم به خودم اومدم و دیدم داره به یه نقطه نگا میکنه و سیگار میکشه رد نگاهش به سمت پاهام بود پاهام رو از لب حفاظ برداشتم و جمع کردم زیر باسنم و کج نشستم رو نیمکت و بهش تکیه زدم و دستمو گذاشتم رو پاش با دستش تمام حجم کتف و شونمو گرفت و کشید به سمتش و در آغوشم گرفت بهم گفت پاهای ناز و تحریک کننده ای داری بند دلم لرزید مهرداد_ناخنات کشیدن و لاک قشنگی زدی و دامن جینتم به تاپت میاد یه تاپ صورتی کوتاه بی استین یقه اسلیپ پشت باز تا گودی کمر و یه دامن جین ابی نفتی کوتاه تا بالای زانو و یه جفت صندل لا انگشتی سفید تیپ اون شب من بود ارایش ملیح با رژ صورتی تیره عطر خنک دیور لاک دست صورتی مات و ناخنای پامم سفید مات که واقعا دل هر پسری رو به اتیش میکشید یکم بازومو ناز کرد و گفت از سر میز تو نختم الانم کلی وقته پاهات داره دلم رو تیکه تیکه میکنه شیوا جولوم داشت دل دل میزد و خیس بودنش رو حس میکردم فقط گوش میکردم بهش و اصلا فکر نمیکردم با پسری که ۷سال ازم کوچیکتره الان نشستم و داره تحریکم میکنه به سکس برگشتم به سمت صورتش و بی مقدمه ازش لب گرفتم اصلا مقاومت نکرد و اروم باهام همراهی کرد بند بند بدنم خواستن بود کامل برگشتم و نشستم روی پاهاش زل زدم تو چشماش و گفتم نمیدونم چه مرگمه اما میدونم دلم حریص تتته و لبی نبود که از هم نگیریم اونقدر ماهرانه ازم لب میگرفت و بهم لب میداد که وقتی دستاشو روی گره تاپم روی کمرم حس کردم گقاومتی نتونستم بکنم تا تاپم رو از تنم در نیاره و باهاش همراهی کردم وقتی داشت تاپ رو از سرم میکشید بالا ومنم داشتن موهامو ازاد میکردم اسارت سینه هامو تو دستاش حس کردم و چشمامو بستم نمیتونستم تو چشمای پر از شیطنتش نگاه کنم با هر مالشی که دستاش به سینه هام میدادن تنم بیشتر گُر میگرفت و تسلیم حرکاتش میشدم چند باری هم سینمو با دهنش شکار کرد و منو تو وجود پر از خواستنش درگیر کرد سر سینه هام بشدت سفت شده بودن و با هر لمسی از طرف زبونش بیشتر تو وجودش ذوب میشدم صدای اه و نالم از فرط شهوت و تحریک بلند شده بود تو چشماش زل زده بودم پر از شهوت و تحریک باورم نمیشد اسیر شهوت یه پسر کوچیکتر از خودم شدم اونم منی که هیچوقت مایل به سکس با پسرا نبودم اما تنم خواسته شهوت و لمس مهرداد بود قدرت عمل از من سلب شده بود با هدایتش هر لحظه بیشتر بهش تن میدادم تو لذت لمس سینه هام با دستاش و اون دهن جادوییش بودم که گفت اووه دختر چه خبره زیر پات از بس ازم ترشحات خارج شده بود که پای برهنه مهردادم خیس شده بود همونحالت پا شدم و ایستادم و اونم بی درنگ ا دامن و شورتم رو باهم کشید پایین زانوهام سست شدن و یه بندی تو دلم پاره شد انگاری دستشو برد لای پام و چند باری تکون داد حس لمس دستش واقعا تنم رو به اتیش کشید و نتونستم تحمل کنم و دستامو گذاشتم روی شونش و خم شدم سمتش یه گارد گرفت و منو انداخت رو شونش و بلندم کرد چند باری باسنم رو ناز کرد و در حین اون کار به عقب برگشت و رفتیم تو ساختمان اصلا نمیگفتم ولم کنه چون بهرین جای دنیا بود و امنترین جا رسید و توی سالن رفت سمت میز مشروب منو از باسن گرفت و اروم نشوند روی میز نگام تو نگاش بود یه بطری مشروب برداشت و اروم اروم ریخت روی شونه هام من فقط مست نگاش بودم مشروبی که از سینه هام که الان نوکشون بزرگ و بیرون زده بود میچکید و مهرداد با لذت و ارامش خاصی سر سینه هامو میلیسید دستم رو شونش بود و چنگ میزدم روی شونه مردونش و ناله پر از شهوت میزدم یهویی بطری رو انداخت زمین و نشست رو زانوهاش و فقط مکیده شدن چوچوله داغ و متورمم رو با لب و زبونش میدیدم و حس میکردم دیگه اه و اوهم به ای و اوخ تبدیل شده بود صدای جیغ زدنام تو سالن بزرگ و مجلل ویلا میپیچید و اون با ولع و شهوت تنم رو تو آتیشش میسوزوند ولی سوختنش دلنشین و خواستنی بود کف پاهام از شدت عرقی که کرده بود روی شونش لیز میخورد با کف هر کدوم از دستاش زیر یکی از زانوهای منو گرفت و از هم باز کرد و باز مشغول خوردن کُس من شد با هر میکی که به چوچولم میزد تنم میخواست ازهم متلاشی بشه ولی اون خوب کارش رو بلد بود ول کن نبود و خوب میدونست کِی قطع کنه تا خواستن من بیشتر بشه نبض زدن کُسَم زیاد شده بو جوری که با سختی میتونست چوجوله و تویِ کُسَم رو بِمَکه نفسام با لزره و جیغای بریده بریده بیرون میومد لعنتی استاد بود تو کارش دقیقا این موقع هر دختری دوست داره پارتنرش دست از تحریک چوچولش برداره چون دردناک میشه ادامه اونکار و مهرداد دقیقا خوش موقع ولم کرد تو چشماش زل زده بودم و نفس نفس میزدم ایستاد و پاهام رو گرفت و از نوک شصت پام میک میزد و میلیسید تا روی زانوهام وای چقدر حال میداد ادامه داستان در تایپ بعدی لطفا از نظرات خودتون منو مطلع کنین مرسی ازتون نوشته

Date: April 2, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *