سکسی که منجربه حاملگی شد

0 views
0%

اسمم سامانه 27سال یه خاطره وحشتناکی دارم ازدوسال پیش توزمستون من تااون موقع یه دوست دختربه نام نگین داشتم نگین قدکوتاه وسبزه بود باهم زیاد تو قلیون سرا قرار میذاشتیم و سکس روی لباس انجام میدادیم اون کیرمو از رو شلوارنوازش میکرد من سینه هاشو ازداخل مانتوولی هیچوقت اجازه نمیدادکه باهم داخل یه خونه خالی قراربزاریم یه روز با هم توقلیون سرا قرار ملاقات داشتیم که یه نفر به نام یلدا رو همراه خودش آورد یلدا 19ساله قدکوتاه بودسفیدرووکمی توپرباسینه های درشت بودولی کونش کوچیک بود تادیدمش کیرم راست شدومیخواستم همونجابگائمش من قیافه ی خوبی دارم وهیکلیم من بانگاه یلدا فهمیدم که ازم خوشش اومد وقتی داشتیم ازقلیون سرا بیرون میرفتیم اول نگین و پیشی دادم بعد شمارمو به یلدا دادم یلدا هم خوشحال وخجالت شب یلدا برام تک انداخت و فهمیدم خودشه براش اس دادم میخوام بغلت کنم اونم برخلاف تصورم اس داد میخوام بوست کنم شروع کردیم به کس شعرگفتن وسکسی حرفیدن باهم قرارگذاشتیموتو یه کافیشاپ همودیدیم هیچکاری نکردیم فقط حرف زدیم یه روزبرام اس دادگفت که توخونه تنهاست وبابامامانش وداداش کوچیکش نیستن تامن برم اونجامنم باذوق فراوون راهی خونشون شدم سرکوچشون که رسیم دیدم اس داده که نیاهمسایمون تلفنشون خراب بوداومدخونمون تازنگ بزنه منم هی صبرکردم هی صبرکردم دیدم این خانم همسایه دست بردارنیست تودلم گفتم الان میام میگائمت خانم همسایه رفت خونشون ومن رفتم داخل خونه ومنتظرسکس یلدا با چایی ازم پذیرائی کردومن هی منتظربودم تلفنشون زنگ خورد مامانش بودکه به یلدا میگفت آماده شو بابات داره میاددنبالت تابیاردت خونه ی آقاجون من شده بودم سگ هار عصبانی عصبانی قبل ازاینکه برم خونه رفتم بغلش کردم ولبش ویه گازگرفتم اومدم خونه فردای اون روزیلدا اس داده گفته که الان تو یه روستاست ومامان باباوآقاجونش رفتن یه جامهمونی و حالاحالاهانمیان آدرس روستاروهم بهم داد خواستم نرم ولی نتونستم برحشرم غلبه کنم بهش اس دادم اونجاهمسایه ای ندارین که تلفنش خراب باشه اس داد نه خوشبختانه نیم ساعت بعدرسیدم خونه آقاجونش چه حیاط بزرگی چقدردرخت یه طویله بادوتاگاوگنده رفتم داخل خونه وبایلدا روبوسی کردم رفت آشپزخونه تاازم پذیرایی کنه من مانعش شدم وگفتم بهتره تانیومدن کارمونوانجام بدیم قبول کردوگفت که داخل خونه نه بریم داخل انبارچون مطمئن تره رفتیم انباررودیدیم جابرای سوزن انداختن نبود رفتیم توطویله وهمنشین گاوهاشدیم همونجابلافاصله ژاکتودرآوردم شروع کردم به خوردن سینه هاش اونم شلوارموکشیدپائین تاساک بزنه بلدنبودچون تجربه اولش بود ساک زدوبعدازسینه خوردن ولب گرفتن شورتشوکشیدم پائین جیغ زدوگفت که به کسم کاری نداشته باش من پرده دارم من فقط کسشوبدون دخول مالوندم واون حسابی حشرش زدبالا گلوولب وگوششولیسیدم واون داغ داغ شده بودوشل شدونقش زمین شدمن کیرمویه کم فروکردم توکسش اون یه آه بلندکشدوگفت یه کم دیگه فروبده ولی زیادنه تاپردم آسیب نبینه منم یه کم دیگه فرودادم که جیغش بلندشدوخون کیرموپرکرد پردش پاره شد تاکسشودیدگریه کردومن برای اینکه بهش حال بدم چاخان گفتم خودم باهات ازدواج میکنم و گردنشوخوردم دیدم هیچیش نمیشه کیرموداخل کسش کردم وآروم آروم تلمبه میزدم اونم ارضاشدوباهمون گریه اش لبخندزدوغش رفت منم ازفرصت استفاده کردم ورفتم سراغ کونش کونش درشت نبودولی می ارزید تایه میلی متر کیرموفرودادم دادزدوگفت نکن دردم میاد منم نکردم کیرموگذاشتم دهنش گفت نمیخورم دوست نداشت به سکس ادامه بده من مجبورش کردم گذاشتم نوک دهنش ولی فروش ندادم اونم ساک زدوآبم اومدوخوابوندمش وپاشیدم توکسش وکسشوخوردم اونم ارضاشدبغلش کردم لب بازی کردیم لباس پوشیدیم وکارمون تموم شد رفتم خونه بهم اس دادکی میای خواستگاریم من گفتم نمیخوام ازدواج کنم اون گفت بیشعورتوبکارتم روازمن گرفتی من گفتم خودت گفتی فشاربده هی اون میگفت هی من میگفتم تااینکه رابطمون قطع شد چندماه بعداس دادوگفت که میخوادمن وببینه قرارگذاشتیم توقلیون سرا کنارم اومدباچندنفردیگه باباش ودوتاعموش افتادن به جونم کتک کاری و امون حرف زدن نمیدادن تااینکه خودشون خسته شدن وولم کردن تازه فهمیدم یلدا حامله شدشروع کردن به کلی تهدیدوسوال کردن ازمن یلدا هم گریه میکرد عموی یلدا هی میگفت چرارفتی خونه ی پدربزرگ یلدا وبدون اجازه ازدیواربالارفتی ویلدا روگیرانداختی یلدا به دروغ به اوناگفته بودکه من اونوموردتجاوزقراردادم منم کوتاه نیومدم و به اون سه قلدرگفتم که من ویلدا دوست شدیم وخودش آدرس دادتابرم پیشش یلدا هم این حرفموتاییدکردوبه دروغ گفت که من آدرس روبه سامان دادم که همدیگه روببینیم تاباهم حرف بزنیم ولی اون دیگه ادامه ندادمن به باباوعموش گفتم که پس چطوردخترتون میدونه که من اینجام پدره باسوال یلدا رونگاه میکردیلدا هم به دروغ گفت که من خودم شماره روبهش دادم تایه باردیگه هم رابطه داشته باشیم اون لحظه میخواستم یه مشت بخوابونم توصورتش ولی صورتش جای کتک زدن نداشت دست باباش دردنکنه که صورتشو پرکرد من حقیقت ومیگفتم و یلدا انکارمیکردبهش حق هم میدادم چون دختربودوآبروداشت اونقده کتک زدن که نمیدونستم کج اهستم چندروزبعدش تااومدم به خودم دیدم سرسفره عقد نشستم یلدا هم پیشم مجبورمون کردن تامحرم شیم یه عقد تو محضر بدون حضورمیهمان فقط خانواده من و پدر دختره اومده بود برای رضایت دوسال از زندگیمون میگذره ولی هیچوقت طعم داشتن یه زندگی خوب روندارم پدرومادروعموهای یلدا که من رو مثل یه خیانتکار میبینن یلدا هم که ازاین زندگی چندان ناراحت نیست ولی من این دوسال زندگی راحت نداشتم چون مجبوربودم با کسی زندگی کنم که قبلاباهاش سکس داشتم وممکن بودباهرکس دیگه ای راحت سکس کنه بچمون هم دختره که چندماه بزرگتز از محرم شدن پدرومادرشه این بودسرنوشتم که به خاطریه هوس بربادرفت نوشته

Date: October 26, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *