باسلام داستان واقعی سکسم که شاید برا اکثر شما اتفاق افتاده باشه داستان از اونجایی شروع شد که یه کارگر داشتم که چند سالی پیشم کار میکرد همین باعث شده بود باهم شوخی میکردیم تا رسید به شوخی های خانوادگی یه روز علی گفت اینقدر خندیدم به جکی که در مورد مادر زن گفتی که اخرش زنم متوجه شده گفته مگه نبینمش راستش یه هو دلم ریخت احساس کردم طرف نخ داده من تا حالا ندیده بودمش بله همین باعث شد تا رفت وامد کنم به خونشون برای بار اول که رفتم زن علی رو دیدم اسمش فاطمه قد ۱۷۰لاغر با سینه های بزرگ که فراتر از اندامش بود که بعدا فهمیدم کرم میزنه بهشون و قرص میخوره بگذریم شوخی های ما تمومی نداشت دیگه همون شب اول فاطمه روهم وارد شوخی هامون کردم اینقدر خندیدیم که فاطمه عاشقم شده بود که بعدا بهم گفت اون شب اصلا به سکس با من فکر نمیکرده و فقط براش جالب بودم بله دل تودلم نبود همش فکر میکردم که میشه باهاش بود دنبال راهش میگشتم گوشی علی رو براتماس ازش گرفتم وشمارشو برداشتم منتظر شدم یه روز که علی دیر کرد بهش زنگ زدم که علی کجاست اول گفت که شماره رو از کجا اوردم که منم راستش رو بهش گفتم بعد خواستم تستش کنم گفتم میشه به علی نگی چون یه موقع بد فکر میکنه بله قبول کرد دیگه شروع شد دوستی ما تا روز سکس مدت چهارماه روی مخش کار کردم میگفت فقط دوست باشیم سکس نه استرس داشت میترسید ولی من جز سکس به چیزی فکر نمیکردم دیگه همه چیزش برام غیر قابل تحمل بود از لباش تا فرم کونش داشتم دیوونه میشدم باور کنید روز سکس جوری کردمش انگار وحشی شده بودم اول که وارد خونم شد بدون مقدمه بغلش کردم سریع دستم رو از رو شلوار گذاشتم رو کسش چنگش زدم با یه دست به سینم فشارش میدادم اولش ترسید گفت ولم کن چون بار اولش بود میخواست به غریبه بده دیگه نمیتونست مقاومت کنه چون مالش هام حشریش کرده بود شروع کردم تو همون پذیرایی به کندن لباساش وای بدن سفیدش رو دیدم دیوونه شدم لختش کردم سوتینش رو در اوردم کلی سینه هاش رو خوردم شورتش رو کندم افتادم سراغ کسش اینقدر خوردم که ناله میکرد بکن شاید باورتون نشه هنوز لباس من تنم بود لباسام رو در اوردم نمیخواستم فرصت رو از دست بدم سریع گذاشتم به اون کس بی موی تمیز لاغرش تو سه دقیقه اول ارگاسم شد ولی من کمرم رو ساخته بودم ناله های شهوتیش هنوزم دیوونم میکنه نیم ساعت سکس خستم کرده بود ولی باز نمیخواستم تموم بشه مدام به بهم نگاه میکرد و نفس میزد وای لحظه ای که میخواست ابم بیاد انگار روحم جدا میشد داشتم پر میزدم همش رو ریختم تو کسش معتاد سکسم شده بود تا جایی که میگفت وقتی شوهرم بهم دست میزنه از اون وخودم بدم میاد ازش فرا ر میکنم ده باری سکس کردیم همین اندیشش باعث شد که زندگیش رو به من ترجیح بشه منم شهوتم نسبت بهش فروکش کرده بود دیگه باهم سنگین رفتار میکنیم ولی هر دومون دلمون میخواد دیگه نمیشه مشو زد چون تصمیمش رو گرفته احساس خطر کرده نوشته
0 views
Date: June 11, 2019