سکس اتفاقی با دختر همسایه قدیمی

0 views
0%

سلام اسم من کیانه 28 سالمه این داستان مربوط به چهار سال پیشه داستان از اونجا شروع شد که اوایل تابستون روز جمعه بود از یه نفر طلب داشتم زنگ زد گفت بیا طلبتو بگیر ساعت یازده صبح بود رفتم در خونشون پولمو گرفتم داشتم میومدم رفتم سوپری یه رانی خریدم اون روز خیلی خوشتیپ بودم یه دفعه دختر همسایه قدیمونو دیدم البته پنج سالی میشد که ما از اون محل رفته بودیم اسمش هانیه بود هانیه خانوم با دختر داییش بود اسم دختره ندا بود هانیه بهم سلام کرد منم باهاش کلی سلام تعارف کردم هانیه ۱۸سالش بود خیلی باحال و ناز بود رانی تو دستم بود گفتم میخای براتون بگیرم یدفعه ندا گفت نیکی و پرسش ولی هانیه گفت زحمت نکشید منم دو تا رانی براشون گرفتم ازم تشکر کردند هانیه یه لبخند بهم زد یه جوری شدم بهشون گفتم جایی میرید برسونمتون ندا گفت ممنون میشیم با هم راه افتادیم هانیه حال خواهرمو پرسید گفتم ازدواج کرده بعد گفت خودت چی ازدواج کردی گفتم نه هنوز زوده بعد گفت اینورا چه کار میکردی گفتم از یه نفر پول میخاستم اومدم ازش گرفتم یه دفعه ندا گفت هانیه بدجور پول لازمه منم دویست هزار تومن پول داشتم به هانیه ف گفتم چقدر میخای بگو بهت بدم اونم خجالت میکشید گفت ندا شوخی میکنه گفتم اگه خاستی بگو تعارف نکن چند تا کوچه رفتیم هانیه گفت همه مردای خانواده ما و داییم اینا رفتند روستا گندم درو کنند زنا هم جمع شدند خونه مادربزگم منو ندا داریم میریم خونشونو زود برگردیم بعد بهم گفت دوست دختر داری گفتم نه ندارم بعدش ندا گفت یه دونه رو داره گفتم نه بخدا ندارم رسیده بودیم سر کوچه شون شمارمو گرفت گفت وایسا تا بیایم بعد از دو دقیقه ندا زنگ زد گفت هانیه بدجور ازت خوشش اومده منم گفتم منم ازش خوشم اومده گوشیو داد به هانیه گفت کیان منو دوست داری گفتم آره عزیزم دوست دارم گفت بیا خونه منم از خدا خاسته رفتم خونه پشت در ویساده بودم در که باز شد رفتم تو گفتم کسی نیاد بازومو گرفت گفت نه عزیزم بیا تو رفتم داخل نشستم رو مبل هانیه گفت قرار بود پول بهم قرض بدی گفتم چقدر میخای گفت بیست هزار تومن منم بهش دادم ندا هم گفت منم میخام به اونم بیست هزار تومن دادم بعدش ندا به هانیه گفت باید زود برگردیم برید تو اتاق حرفاتونو بزنید تا بریم ماهم رفتیم تو اتاق هانیه جلو آینه بود رفتم پشتش بهش گفتم فرم بدنت خیلی باحاله کیرم بد جور بلند شده بود از عقب گرفتمش بغل دستمو انداختم دور شکمش اونم خیلی دلش میخاست برگشت از جلو گرفتمش بغل لبامو گذاشتم رو لباش شروع کردیم به خوردن روسریش افتاد گفتم مانتوتو دربیار مانتوشو در اورد چشماش خمار شده بود دوباره ازش لب گرفتم و به پشت خوابوندمش رو تخت دستامو گذاشتم رو سینه هاش آروم آروم مالوندم داشت آه و ناله میکرد تیشرتشو دراوردم رفتم برا خوردن سینه هاش و از رو شلوار کسشو میمالیدم با صدای شهوت آلود گفت کیان جون گفتم بگو عزیزم گفت میخای منو بکنی گفتم آره عزیزم از کون میکنمت گفت درد م نگیره گفتم اون با من گفت زودتر بکن تا بریم برگشت شلوارو شرتشو دراوردم خودمم لخت شدم رفتم برا خوردن کونش بهش گفتم این کون کردن داره یه کرم جلوی آینه بود یه کم مالیدم به کیرم یه کم مالیدم به سوراخ کونش انگشتمو کردم تو سوراخ کونش آخ و اوخ هانیه بلند شد لای کونشو باز کردم کیرمو گذاشتم لای کونش یه کم بالا پایین کردم بعد یه متکا گذاشتم زیر کمرش تا کونش بیاد بالا سر کیرمو یواش فشار دادم تو سرش رفت تو صداش در اومد گفت کیان تو رو خدا درش بیار گفتم صبر کن جا باز کنه آروم سرشو جلو عقب کردم تا نصفه رفت تو دستشو اورد کمرمو فشار بده بالا زورش نرسید تا ته کیرمو فشار دادم تو یکدفعه جیغ زد منم شروع کردم تلمبه زدن دوباره تا ته فشار دادم و آبم اومد ریختمش توی کونش همون حالت خوابیدم روش هانیه گفت خیلی دردم اومد یه خورده بوسش کردم گفتم ببخشید گفت اشکال نداره ولی سوراخ کونم میسوزه لباسامونو پوشیدیم رفتیم بیرون بعد ندا به من هانیه گفت خوش گذشت هانیه گفت به کیان خوش گذشت من که جر خوردم بعد از اون ماجرا هم چند بار دیگه هانیه رو کردم نوشته

Date: September 12, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *