سلام من بِریوان هستم ۱۸ سالمه قدم ۱۷۲ و وزن۵۸ خوشگل هم نیستم صورت و بدنم هم تقریبا سبزه هستش این قضیه ای که میخوام تعریفش کنم برمیگرده به دو سال پیش وقتی من ۱۶ سالم بود و اون موقع با یه پسر به اسم آرش چت میکردمو کلا با هم صمیمی بودیم آرش از خانواده ی مرفهی بود برعکس من دوستی یک سال طول کشیده بود تا اینکه مادرم که مشکل قلبی داشت بیماریش حاد تر شده بود و توی بیمارستان بود منم هیچکاری ازم برنمیومد بابام وقتی ۹ سالم بود فوت شد و خواهر و برادری ندارم منم تنها تکیه گاهم شده بود آرش یه روز از همون روزا وقتی باهاش درد و دل میکردمو ازش کمک خواستم گفت من کمکت میکنم ولی تو هم باید بهم کمک کنی منم از بس که خوشحال بودم و نگران برام مهم نبود آرش گفت همین امشب بیا خونمون منم بچه بودم اونموقع کلی هم دعاش کردمو گفتم باشه میامو خدا خیرت بده و ازین حرفا ساعتای ۸ بود که آدرس خونشونو فرستاد مامانم تو بیمارستان بود منم از بیمارستان با یه سری دوز و کلکی که خدا بگم چیکارم کنه از بیمارستان رفتم خونه آرش در زدم درو خودش وا کردو راهنمایی کرد که برم تو و گفت که سریع برمیگرده وقتی برگشت لباسشو عوض کرده بود یه رکابی مشکی و یه شلوارک پاش بود نشست رو به روم یکمی بهم نگاه کرد گفت خب اول تو باید بهم کمک کنی منم که احمق گفتم هر چی تو بگی گفت اینقدر زود حرف نزن منم که کم کم داشتم میفهمیدم با ترس بهش نگاه میکردم تا اینکه بهم گفت تو امشبو با من باش منم قول میدم پول عمل مامانتو بهت بدم مو به تنم سیخ شده بود آخه آرش ۱۰سال از من بزرگتر بود و یه جورایی آدم محترمی بود منم خیلی به اون پول نیاز داشتم واسه همین با بی زبونی قبول کردم چشاش برق میزد منو بغل کرد و برد طبقه بالا انداخت رو تخت بخاطر پول نمیتونستم چیزی بهش بگم در اتاقو قفل کرد رکابیشو در آورد نشست رو پاهام دکمه هامو باز کرد و مانتومو در آورد منم تو شوک بودمو گریه میکردم ولی بخاطر پول لعنتی نمیتونستم برم چشامو بوسید و گفت نترس بچه درد نداره از چشام اومد رو گوشام صدای نفساشو میشنیدم گوشمو گاز گرفت و با یه دستش از روی شلوار کوسمو میمالید منم فقط گریه میکردمو ازش میخواستم سریعتر تمومش کنه هر دفعه که میخواستم حرف بزنم لبمو میخورد و گاز میگرفت و مهلت نمیداد شلوارکشو در آورد و منم با ترس به کیرش که راست شده بود و ی حالت رگ رگی داشت نگاه میکردمو بیشتر جیغ داد میکردم یهو آرش گفت عزیزم درد نداره هیسس مگه پول نمیخوای پس دهنتو ببند بزار حالمو بکنم بعدشم لبامو میخورد شورت و شلوارمو با هم درآورد کیرش خیلی داغ بود گذاشتش لای پام منم ناله میکردم و شروع میکردم به گریه کردن سرشو برد لای پاهام و زبون میزد منم آه آه میکردمو اون بیشتر سرشو فشار میداد ریشش میخورد به کوسمو میسوخت اونم عین خیالش نبود هر دفعه که نال میکردم فقط آف و اوفش اتاقمو میگرفت کیرشو آروم لای پاهام بالا پایین میکرد تا خواستم بهش بگم نکن توش زبونشو کرد تو دهنم با یه دست لبای کوسمو گرفت و کیرشو فشار داد توی کوسم دردش اونقدر زیاد بود که زبونشو گاز گرفتم اونم عصبانی شد سینه هامو فشار داد کیرشو که آورد بیرون خونی شده بود فکر کردم تموم شده داشتم سعی میکردم پاشم که یهو هلم داد و چسبوندم به تخت گفت هنوز تموم نشده خانوم کوچولو دوباره کیرشو کرد تو ولی اینبار دردکش کمتر بود یه حس قلقلکی داشتم چشامو بستمو ریز ریز آه میکشیدم یکمی که گذشت کیرشو در آورد شلوارکشو برداشتو آبشو ریخت روش لباسامو تن کرد به زور میتونستم پا شم ازش متنفر شده بودم ولی بدون کمکش نمیشد تکون بخورم گفتم منو ببر پیش مامانم گفت نه ضایست قیافت شبو اینجا بمون بگو خونه دوستت خوابت برد نترس جوجه زشت من پایین میخوابم شبو اونجا موندم پس فردای اون شب پول عمل مادرمو داد و به مامانم گفته بودن یه خیّر پول عملتو حساب کرده منم هنوز که هنوزه عذاب وجدان ولم نمیکنه ولی جز مامانم کس و کاری نداشتم و نمیتونستم بزارم از دست بره امیدوارم قضاوتی نشه آرش هم بعد اون قضیه تهدید کرد ولی یه سال بعدش ازدواج کرد و رفت فقط میتونم بگم نه میشه پشیمون بود و نه خوشحال نوشته
0 views
Date: May 24, 2019