سلام من کارم رانندگیه 25 سالمه و مجرد این قضیه که میخوام تعریف کنم برای 3 ساله پیشه اون موقع تازه ماشین خریده بودم واسه خرج خودمو ماشین مجبور بودم کار کنم خلاصه کنم تو آژانس مشغول کار شدم همیشه تا ساعتای 11 11 نیم کار میکردم یه شب که خیلی ام خسته بودم یه پسره با یه موتوره پالس مشکی و یه دختر که ترکش سوار بود اومدن دمه آژانس پسره قیافش خیلی خلاف میزد رو دستاش جای چاقو خالکوبی بود ولی دختره بر عکس خیلی خوشگل بود با کلاس پسره اومد تو با رزوشن صحبت کرد نوبت منم بود من گوشامو تیز کردم ببینم کجا میره اولش رزوشن گفت ماشین نداریم چون حضوری بود نمیخواست خطر کنه پسره گفت خودم نمیخوام برم میخوام دوست دخترمو برسونه تا کرج تا اینو گفت از جام پریدمو گفتم مشکلی نداره محمد جون من میبرمش خلاصه دختره اومد سواره ماشین شد پسره ام تا دمه ماشین اومدو الکی بهش گفت که پول داری دختره هم از رو حیا و خجالت گفت آره تا که حرکت کردم شروع کرد به فحش دادن اولش تعجب کردم که نه به اون کلاسش نه به این بی ادبیش ولی بعد که با هم هم کلام شدیم بهش حق دادم چون تو مسیر گفت منو از کرج آورده اینجا یه دله سیر عشق و حال کرده بعدش یه 1000 تومنی هم که بهم نداده تازه میگه پول داری واسه کرایه خلاصه ازش خوشم اومد فکر کردم پولیه کم کم سعی کردم خودمو بهش از طریق صحبت کردن نزدیک کنم به من گفت تو پسره خوبی هستی گفتم چرا گفتش آخه این دوست پسرم به من گفت اگه پسره بهت نگاه چپ کرد سریع اس ام اس بده یا زنگ بزن گفتم خب چرا اینو میگی مگه من همچین کاریو کردم گفتش من از نگاهت میفهمم چی تو دلته گفتم خب چی تو دلمه گفتش دوست داری مخه منو بزنی ولی انقدر که با شعوری حتی به من نگاهم نمیکنی اولش خندم گرفت ولی بعدش خشکم زد پیشه خودم گفتم چطوری اینو فهمید بعدش با خودم گفتم شاید همینجوری یه چیزی گفته تا ببینه من چی میگم منم گفتم تو که دوست پسر داری نمیشه خب ولی خیلی دوست داشتم همون جا برم عقب و لباشو بخورم آخه اون روزا داشتم از شهوت میمردم ولی واقعیتش از پسره ترسیده بودم چون خیلی خلاف میزد پیشه خودم فکر کردم نکنه من با این بریزم رو هم بفهمه شر بشه ما هم که سرمون تو لاکه خودمونه نه تو خطه دعواییمو نه تو خطه درد سرد یه دستی زدم گفتم بدم که نیماد با تو دوست بشم اما اون پسره اون حرفی ام که تو زدی منو میترسونه یهو دختره گفت تو دوست داری با من باشی ببین اون پسره خره کیه منو سالی یه بارم نمیبینه اینسری ام گول خوردم که اومدم و الا من از خلاف بودنش خوشم نمیاد از تو خوشم میاد که تا این موقع شب سرت تو لاکه خودته و داری کار میکنی حال کردم اینو گفت منم کم کم شل شدم بهش گفتم من خیلی وقته سکس میخوام تو اگه اهلش هستی با هم رفاقت کنیم بهم گفت من بیوه ام بیشتر از تو احتیاج دارم تا اینو گفت کیرم راست شد عقب نشسته بود گفتم دوست داری بیای جلو یه کم خجالت کشید ولی یه برقی ام تو نگاش موج میزد انگار بدش نمیومد بیاد جلو نگه داشتم اومد کناره من نشست رونای پاش زیره ساپورته مشکیش وای دیونه تر شدم حرکت که کردم دستشو آروم گرفتم حرارت بدنش داشت دیوونم میکرد اتوبان خیلی شلوغ بود دوست نداشتم باهاش تو اون موقعیت که داشتم از شهوت میمردم تو شلوغی باشم دلم یه جای خلوت میخواست بهش گفتم بزنم کنار یه جای خلوت لبات داره منو صدا میزنه خندید منم که داشتم از شق درد میمیرم اما یهو گفت اینقد سریع گفتم آره دیگه تو نمیدونی که به خاطره گرفتاریه کاری خیلی وقته با کسی نبودم اینارو که بهش گفتم بهم نگاه امید وارانه ای کرد انگار اونم عینه من با کسی لذت واقعیو نچشیده بود بهم گفت از اینجا میترسه دوست نداره تو خیابون این کارو با استرس انجام بده اینارو که گفت بهش گفتم خب من مجردم مکان ندارم بهم گفت بزا برسیم میبرمت یه جایی که هم به تو خوش بگذره هم به من حقیقتش یه کم ترسیده بودم که کجا هرچی ام ازش میپرسیدم که مریم کجا هست این جایی که میخواد بهمون خوش بگذره چیزی نمیگفت تا اینکه بعد یه ربع 20 دقیقه ای رسیدیم دمه یه آپارتمانه چهار طبقه شیک سمت 45متری گلشهر بهش گفتم اینجا دیگه کجاس اونجا بود که بهم یه نیش خند زد گفت ترسیده بودی میدونم اما بهت نگفتم که سورپرایز بشی منظورشو بازم نفهمیدم دوباره گفت خنگیا خونمه دیگه گفتم تو تنهایی زندگی میکنی مریم گفتش آره دیگه پس فکر میکنی واسه چی با اون پسره بودم واسه اینکه دنباله یه همدم بودم بیا زود بریم بالا اول خودش رفت به من گفت درو باز میزارم 5 دیقه دیگه توام آروم از پله ها بیا کسی متوجه نشه آخه اینجا میدونن من تنها زندگی میکنم خلاصه با تمام استرس رفتم بالا دره طبقه چارم باز بود کفشامو در آوردم رفتم تو صداش کردم مریم مریم عزیزم جواب نداد اونجا یه خونه 80 متریه دو خوابه بود باحال تزیینش کرده بود یه کم سر گرمه وسایل شدم یه دفعه دیدم دره یکی از خوابا باز شد مریم با یه تاپ آبی و یه شلوارک اومد اونجا تازه به خودم گفتم خدایا یعنی واقعیه زیاد تابلو بازی در نیاوردم که حیجان زده شدم طبیعیش کردم رفتم رو راحتی نشستم اونم رفت شربت بیاره بهش گفتم بیا بشین نمیخواد زحمت بکشی ولی چون اولین بار بود که رفته بودم خونش از رو احترام گفت چه زحمتیو کاره خودشو کرد شربت آورد میخواست بره اونور بشینه که به شوخی دستشو گرفتم گفتم نرو من بدونه تو میمیرم جفتمون خندیدم بغله من رو راحتی نشست هیکله قشنگی داشت خدایی باسن خوش فرمش داشت منو مست میکرد که هی خودمو به صحبت مشغول میکردم تا نفهمه دارم به اندامش توجه میکنم بلاخره شربتمون تموم شد زول زدیم به هم دوبازه دستشو گرفتم اینبار فقط به حرارت بدنش فکر میکردم خیلی داغ بود فهمیده بودم که داره از حرارت شهوت میسوزه کشوندمش جلوتر یکم خجالت تو صورتش اومد من آروم سرمو نزدیکه صورتش بردم چشاشو بست فهمیدم که حسش حسه خوبیه واسه اولین بار لباشو خوردم دیوونه شد دستمو بردم رو سینه هاش حالش دگرگون شد بلند شد منو پشت خودش به اتاق خواب برد برقو خاموش کرد رفت رو تخت منم پریدم تو بغلش اونم خجالتو گذاشت کنار دستشو گذاشت رو کیرمو آروم آروم باهاش بازی کرد تا منم دیوونه شدم لباساشو در آوردم عطر بدنش داشت میزد تو صورتم تا به حال همچنین هیکله قشنگی ندیده بودم تابشو که در آوردم اولش به خاطره تاریکی متوجه تتو رو کمرش نشدم یه پروانه خوشگل زده بود روی گودیه کمرش منم کم کم شروع کردم سینه هاشو خوردم اونم لباسای منو در آورد کیرمو که دید حال کرد چیزی نگفت ولی چنان ساک میزد که کیرم میخواست از جا کنده بشه خلاصه منم شلوارکشو در آوردم کون گندش افتاد بیرون یه شرت طوری بنفش که روش یه گل کوچیکه مشکی داشت رو پوشیده بود ولی من اصلا به اینا نمیتونستم توجهی کنم سریع شرتشو در آوردم کیرمو گذاشتم رو کوسش یه کم بازی دادم بیهوش شد آروم آروم کردم سرشو تو یه داد زد رنگ از رخسارم پرید بهش گفتم جونم مریم هی میگفت بکن بکن تو بهزاد اینارو که میگفت انگاری انرژیم زیاد میشد منم تا زور داشتم کردم یهو کیرمو در آوردم بیرون آخه کونشو دلم میخواست برگردوندمش به پشت گفتم از پشت اولش ناز و نه از پشت نه و فلان ولی چون حالش زیاد مساعد نبود و ارضا شده بود قبول کرد کونش خیلی خوب بود یه کم تف زدم سره کلاهکو آرو دادم رفت تو اولش هی میگفت یواش آروم اون لحظه هیچ وقت یادم نمیره که کونشو برد جلو سه یا چهار بار تلمبه زد شلاقی آبم داشت میومد کیرمو در آوردم تا برگردوندمش پاشید تو سرو صورتش هی میگفت جون ام اما من دیگه نه گوشم میشنید نه چشام میدید افتادم رو تخت رفت سریع خودشو تمیز کرد تا اومد پیشه من گفت تو که هنوز افتادی پاشو برو یه دوش بگیر امشب اینجا بخواب خسته ای نمیخواد بری این ماجرا بهترین خاطره ی سکسی من بود که دیگه فکر نکنم مشابه هش اتفاق بیافته واسم تقدیم به شما قسمت همتون بشه همین مدلی نوشته
0 views
Date: October 3, 2018