سلام من سامان هستم 21 ساله این داستان بر میگرده به 1 سال پیش من یه خاله دارم حدود 32-33 سالی میشه خیلی باحاله با اندام درشت و کون بزرگ و سینه های توپ . از بچگی چشمم دنبال اندام نازنین خالم بود شبها به فکرش خوابیدم و روزها رو با یادش سپری کردم . چند باری کنارش خوابیده بودم اما از ترس نتونیتم هیچ کاری بکنم یه روز صبح بود رفتم خونشون برای کمک به کارهاش ساعت 9 میشد که گفت سامان صبحونه خوردی منم گفتم نه سر میز سفره رو چید و صبحونه رو خوردیم یه تیشرت نازک و یه شلوار تنش بود جلو من تو خونه راحت میگشت ازاین بابت مشکلی جلو من نداشت بعد صبحونه داشت ظرفهارو میشست از کنارش رد شدم و اتفاقی دستم به کونش خورد منو نیگاه کرد و هیچی نگفت منم خجالت کشیدم خدایی خالم چند بار یه چند تا چراغ سبزی بهم نشون داده بود منه خنگ بخاطر ترس نمیتونستم از اینی که هست جلوتر برم بهد 2.3 روز بازم صبح رفتم خونشون چون خالم بچه نداشت من کارای خونشو خرید هاشو میکردم شوهرشم از صبح تا شب سر کار بود صبح ساعت 9.10 بود که رفتم خونشون زنگ در رو زدم در رو باز کرد و رفتم بالا دیدم رو تخت دراز کشیده گفتم پاشو دیگه باید زود برم گفت بیا یکم دراز بکش و بخواب من که خیلی خوابم میاد منم از خدا خواسته رفتم دراز کشیدمرو تخت . یهو چشمم به سینش افتاد داشتم میمردم یکم خودمو بهش نزدیک کردم انگار جدی جدی خوابیده بود دستمو اهسته بردم رو شینش واااااااااااااااااای چه حالی میداد پام رو گذاشتم رو پاهاش احساس کردم داره بلند میشه یکم خودشو تکون داد منم خودمو کشوندم و خودمو زدم به خواب بهد 1.15 دقیقه ای دوباره دستمو گذاشتم رو سینه هاش که دیدم بیداره به چشام نیگاه کردو گفت چیه چه خبره چی مخوای خجالت نمیکشی ؟ داشتم میمردم گفتم چیه مگه چیکار کردم گفت برو کنار افتادم به التماس یکم مظلوم نمایی کردم سینه هاشو گرفتم مقاومت یکم کرد لبمو گذاشتم رو لبش هیچی نگفت یهو دیدم ساکت شده حشری شده بود سینه هاشو تند تند میمالیدم داشتم میمردم دشتمو از زیر تیشرتش بردم رو سینه اش وااااااااااای نمیدونی چه حالی میداد اولین بارم بود این رو تجربه میکردم گفتم خاله تی شرتت رو دربیارم گفت نه منم که دیگه پرو شده بودم و حشری به حرفش گوش ندادم خودم درش اوردم و شروع کردم به خوردش سینه هاش نمیدونم چطور بگم یه حسی داشت عالی کمکم بدنش گرم شده بود دستمو بردم تو کسش هیچی نگفت یکم مالوندمش و شلوارش رو میخواستم در بیارم که نذاشت با زور و التماس تا پایین کسش کشیدم پایین چی میدیدم یه کس کوچیک که احساس میکردم این کیر ندیده تا حالا یکم پشمی بود شروع کردم به کس خوردن زیاد حال نداد کیرم رو در اوردم و دست خالم رو گرفتم زدم به کیرم خالم گفت برو گم شو پسر این چیه بسه دیگه بازم التماس بازم پاچه خواری تا راضیش کردم گفتم خاله نمیخوریش گفت عمرا منم بیخیال خوردنش شدم کیرم و به کسش نزدیک کردم و میخواستمب دم تو گفت پسر نزیزی توش بیچارم کنی گفتم نه خاله قول میدم . کیرم و دادم تو گرگ گرم بود کیرم اون تو داشت منفجر میشد یه لذتی داشت که هرکز اینجا نمیشه توصیفش کنی شروع کردم بع تلمبه زدن داشتم میمردم از شدت هوس . بعد چند دقیقه درش اوردم گفتم خاله از کونم میدی اولش گفت نه ولی خودشم خوشش میمومد خودش بدون هیچ حرفی کونش رو داد بالا منم گذاشتم در کونش و فشارش دادم رفت تو معلوم بود شوهرش بیشتراز کون میکردتش تا کس . چند تا تلمبه کردم خالم داشت ارضا میشد منم کم کم ابم میومد نمیتونستم درش بیارم همشو خالی کردم تو کونش خالی یکم عصبانی شد و بعد دراز کشیدم روش حوصله نداشتم پاشم یه چند تا بوس کچولو رو تقدیم خالم کردم و ازش تشکر کردم و قول دادم بین خودمون بمونه از اون وقت 2.3 بار دیگه با خالم سکس داشتم.
0 views
Date: May 2, 2018
Перезвоните мне пожалуйста по номеру 8(963)344-98-23 Антон.