اولین داستانی هست که مینویسم و شاید خیلی ها بگن دروغه یا حرفه ای ننوشتی راستش برام مهم نیست که خواننده چه تصوری میکنه فقط دلم خواست سکس خودم و دختر خالم براتون بنویسم حالا میخواین باور کنید میخواین نکنید فدای سرتون به هر حال این افتاق تو زندگی برای من افتاده و تجربه خوبی هم بودش برام اول از خودم براتون بگم که 32 سال سن دارم و متاهل هم هستم اسم امید هستش من عادت ندارم تمامی جزییات بگم منم یه فرد معمولی مثل همه شما هستم شغلمم آزاد هستش خلاصه سرتون درد نیارم برم سر اصل مطلب قضیه بر میگرده به دو سال قبل من یه دختر خاله دارم به اسم سحر که 36 سالش هست با ظاهری قد بلند و زیبا در کل بگم خیلی لبند بودش دیگه زیاد کشش ندم خخخخخ من با این که خودم زن دارم ولی همش تو کف زنهای فامیلمون بودم و هستم خلاصه از دختر خالم بگم که ایشون مدتی بود از شوهرش طلاق گرفته بود من همون موقع که خبر طلاقشو شنیده بودم رفته بودم تو نخش به بهونه های مختلف میرفتم خونشون و اونم میومد خونمون اما چون میترسیدم خانمم بو ببره تصمیم گرفتم بیشتر باهاش چت کنم خلاصه یه چند ماهی گذشت و دیگه حسابی با هم گرم شده بودیم تا اینکه تصمیم گرفتم حجت رو تموم کنم و همه چی بهش بگم نشستم کلی فکر کردم و نقشه کشیدم براش از یکی از دوستام که خونه خالی داشت کلید گرفتم و زنگ زدم به سحر گفتم امشب پایه هستی باهم بریم بیرون اونم مثل اینکه از خداش بود خلاصه عصر رفتم دنباش با هم یه خورده گشتیم کلی حرف زدیم و منم بهش گفتم سحر تو که تنهایی بیا امشب بریم یه جایی با هم باشیم اون گفت کجا من گفتم حالا بماند من که جای بدی نمیبرمت خلاصه چیزی نگفت و قبول کرد مثل اینکه خودش میدونست من چی میخوام خوبی زنهای مطلقه هم همینه دیگه خخخخ خوب من و سحر رفتیم همون خونه من که اصلا دیگه نمیدونستم چی بهش بگم نشستیم و منم دستامو انداختم پشت شونهاش شروع کردم ازش تعریف کردن یواش یواش بازوش میمالوندم اصلا چیزی نمیگفت فهمیدم سحر خانم دو هزاریش افتاده دیگه بله بله خخخخ منم گفتم سحر ماساژ دوس داری اونم گفت لوس نشو اومید تا اینو گفت از لج شونهاشو شروع کردم مالوندن بازم گفتم حالا چی ماساژ نمیخوای خوشگل اون گفت امید بسه تا اینو گفت صورتشو محکم گرفتم سمت خودم یه لب گرفتم ازش خلاصه رفتم تو کار لب گرفتن و سینه مالوندن محکم تر گرفتمش اونم مدام میگفت اومید تا همینجا بسه خلاصه ولش کردم بهش گفتم من میرم کاندم بیارم تو هم لخت شو رفتم اومدم دیدم نه لخت نشده گفت امید باشه یه شب دیگه منم گفتم سحر خوشگله همین امشب خخخخ خلاصه خودم یواش یواش لباساشو در آوردم شورت نارنجی پوشیده بود از شورت نارنجی حالم بهم میخوره سریع درش اوردم آقا سرتون درد نیارم یه کس تپل و هلو پوست کنده سفید سفید جوووون از کس زنم هم خوشگل تر بودش شروع کردم به لیسیدنش اونم صداش در اومد از شهوت بعدش گفتم سحر بخورش گفت چیو گفتم خودتو به کوچه علی چپ نزن بخورش دیگه گفت نه من این کار نمیکنم گفتم تو که راست میگی کیرمو گذاشتم دهنش شروع کرد ساک زدن ولی با ساک زدنش زیاد حال نکردم خوب نمیخوردش فکر کنم شوهرش بخاطر همین طلاقش داده خخخخ ساک زدن که تموم شد کاندوم زدم رو کیرم اونو خوابوندمش رو زمین دو جفت لنگاهی سیفد و براقشو بردم بالا کیرمو گذاشتم رو کس نازش و یواش یواش زدم داخل اول هیچی نگفت ولی همین که سرعت تلمبه ها مو زیاد کردم اخ و اوخ گفتنش کل خونه رو برداشت ولی این برای من کافی نبود خخخخ سریع کیرمو کشیدم بیرون و سحر جونو بقل گرفتم بردم تو آش پزخونه رو کف سرامیک اونجا خوابوندمش پاهاشو بردم بالا ضرب دری رو هم گذاشتم و شروع کردم محکم تلمبه زن روش سحر هم حی میگفت دردم میاد سرامیک سفته منم گفتم من همینو میخوام جیگرررررر خلاص اون ارضا شد و منم همینطور بعدشم یه لب مامان ازش گرفتم به سحر گفتم من باید برم خونه پیش زنم تو همین جا بخواب تا فردا خلاصه ساعت 2 رفتم خونمون دیگه حال نداشتم زنم بکنم گرفتم خوابیدم ساعت 5 صبح بلند شدم دیدم کون قلمبه زنم جلوم داره رژه میره خخخ منم به خودم گفتم حالا که سحر کردم بزار یه حالی به کون مژده یعنی زنممم بدم یه دست آب کیری هم زدیم به کون خانم ههه سکس اون شب کلی حال داد به من و سحر جون از اون به بعد هم بازم کردمش و تا حالا هم هر وقت جور بشه موقعیتش میکنمش نوشته
0 views
Date: August 23, 2018