سلام اسم من علي ٢٦ سالمه.سال ٨٢دانشكاه قبول شدم رفتم يزد من تا اون موقع دوست دخترنداشتم روزاي اول شروع ترم بادوستام توخيابونا ولكردي ميكردم تاشايد فرجي بشه و يه مخي بزنم تا اينكه يه دختررو ديدم عينكي بدن ورزشكاري خيلي رديفو خوشكل بود حالا بماند كونم خوني شد تا مخشو بزنموشمارشو كرفتم خيلي زود عاشقش شدم اونم ديد كه من ساده و كسخولم دوسم داشت ٢باراومد خونه دانشجوئيم ولي من كه ميترسيدم ازدستش بدم كاري نكردم و فقط ازش لب كرفتم يه دوسالي ازدوستي ما گذشت و من شديدا عاشقش شده بودمو درسو اينارو زده بودم به كير خر تااينكه ديدم داره كون ميندازه و نميخواد ادامه بده بدجور ازش عقده كرفتم من بخاطرش خيلي صدمه ديده بودم درس مادي وغيره. هرجور شده مخشو زدم كه باهم بريم تهران. واسه همين ٢تا بليط قطارخريدم.
سوار شديم ٤نفرديكه هم باما توقطاربودن اونا خوابيدن ولي ما نشستيم باعشقبازي شروع كردم لباشوميخوردم تا اينكه تو يه ايستكاه اون ٤تا رفتنو ما تنها شديم به خودم جرات دادمو رفتم سراغ سينه هاش حالا نخور كي بخورمثل وحشيها ول نميكردم بعد كفت بسه سرشو كذاشت رو سينم داشت منو توجيه(خر) ميكرد كه هميشه بيادت ميمونمو ازين جور كسو شعرا كه يهو عصبي شدمو گفتم بايد كس و كونشو يكي كنم. به شكم خوابوندمش رو كف قطار شلوارشو در اوردم ميكفت جيغ ميزنما ولم كن بايه دستم انو كرفتم تكون نخوره بايه دستم كيرمو در اوردم يه تف انداختم رو سركيرم همشو كردم تو يه لحظه ديدم خواست جيغ بزنه بيهوش شد نور صفحه موبايلمو انداختم دم سوراخش ديدم خونيه داشت آروم هزيون ميكفت منم عقب جلو ميكردم آبم اومد ريختم تو من كه ميدونستم اون بهم كيرزده بايه اصفهانيه رفيقه و ميخواد باهاش ازدواج كنه كفتم حسرت بكارتو تو دم اون پسر اصفهاني كه ميدونست شيوا بامن رفيقه ميذارم كيرمو كذاشتم دم كسش تا ته دادم توش واي مردم ازحال بازم آبم اومد در اوردم ريختم رو كونش رفتم دستشوئي اومدم گفتم كس و كونتو جمع كون داريم ميرسيم تهران با گريه بلند شد تميزش كردم يه خورده دستمال كاغذي كذاشتم لاي كسش شرتو شلوارشو بالا كشيد زمينم تميز كردم رسيديم تهران ديدم نميتونه راه بره يه دربست واسش گرفتم و ديكه نديدمش.
دیگه به تلفنام جواب نداد تو يزد ٣بار رفتم جلوي دانشكده شون ولي نديدمش ولي باور كنيد هنوزم بعد ٦سال ملكه ذهنمه و عاشقشم آرزومه روزي ببينمش و بهش برسم اين اولين و تنها سكس من بود اميدوارم شما بجاي راست كردن ازين ماجراي تلخ من درس بكيرين.