سلام به همه ی بروبچه های باحال شهوانی راستشو بخواید من خیلی وقته اینجا میامو داستان میخونم و بیشتر با فحشای نظر دهنده ها حال میکنم تا متن داستانشون البته حق داریدااا چون بیشترشون مزخرف و دروغن و فحش خوردن حقشونه برا همین تصمیم گرفتم داستان تنها سکسمو تو زندگیم واستون تعریف کنم تا رکورد بشکنمو اولین کسی باشم که به لطف شما نظر دهنده ها فحش نمیخوره من اسمم رضاست هفده سالمه و اهل کرمانشاه هستم قدم وزنمم هفتاد وسه چهارکیلویی میشه راستش من خیلی به تیپ و ظاهر اهمیت میدمو و البته همین خصوصیتم باعث سکس با یه فرشته شد قضیه منو شیرین به آبان همین امسال برمیگرده جریان ازونجا شروع شد که من داشتم واسه امتحان نهایی میخوندمو تصمیم گرفته بودم معدلم زیر نوزده نیاد که نشد اواسط خرداد بود که من بکوب داشتم میخوندمو ب رویاهام دانشگاه شهیدبهشتی که اونوقتا قبول شدن واسم راحت بود ولی حالا خوابشم نمیتونم ببینم فکر میکردم که تلفنم زنگ خورد وااای خدای من نیما بود دوسته بچگیام نیما فوتبالیست بود و بخاطر فوتبالش تهران زندگی میکنه منو اون از بچگی با هم بودیمو اون ب سال از من بز گتر بود از وقتی رفت دیگه رفیقی نداشتم که بخوام روش حساب کنمو در حقش رفاقت کنم برداشتم بعد کلی احوال پرسی و گفتش که برگشته کرمانشاهو میخواد بیاد خونمون منم که با شنیدن صداش درس مرسو فراموش کرده بود باکمال میل قبول کردمو برا نهار اومد پیشم اون روز خیلی به ما خوش گذشت و تا شبش گفتیمو خندیدم نیما بهم گفت میدونم که درس داری فقط ازت میخوام فردا رو از صب تا شب با هم باشیم بعدش دیگه بعد امتحانا کاری به کار هم دیگه نداشته باشیم آها داشت یادم میرفت منو نیما همیشه با هم گیتار میزدیمو میخوندیم و تصمیم گرفتیم فردا شبش بریم طاقبستان و گیتار بزنیم دوتایی فرداش نیما ساعت نه زنگ زد گف اماده شو نیم ساعت دیگه میام دنبالت خلاصه اون روز تا ظهر تو ی گشتیم از همون جا ناهار خوردیمو بخاطر گرمای هوا به پیشنهاد من رفتیم قهوه خونه تا عصری که هوا خنک شه چند ساعتی اونجا قلیان مشیدیم ک دیگه کلمون باد کرده بودو نیمام هی غر میزد حالا بااین وضعیت برگردم به مربیم چی بگم نفس ندارمو خلاصه رفتیم طاقبستانو بعده شام گیتارارو درردیمو شرو کردیم به گیتار زدن و خوندن چنددقیقه طول نکشید که کلی ادم جمع شدن و بوی عطری که من همیشه ازش میزدم به مشامم خورد بالارو نگا کردم دیدم ی خانومه بلند قد بامانتو سفید روبه روم وایساده و دست به سینه داره مارو نگاه میکنه نگاش کردم یه لبخند ناز زد طوریکه دیوونش شدم بعد از زدن گیتار من رفتم پیش شیرینو ازش پرسیدم خانوم یه سوال بپرسم ناراحت نمیشی گف بفرمایید گفتم شما به این زیباییو و خوش تیپی چطور ادکلن مردونه زدید با تعجب بهم گفتش من تاحالا نمیدونستم مردانستو روش چیزی ننوشته گفتم بنده خوراکم عطر و ادکلنه و میدونم این مردونس گف خوش بحالت من هیچوقت سلیقه این چیزارو نداشتم دیدم دختره داره پا میده یهو بهش گفتم خب شمارمو یادداشت کن خواستی بخری من کمکت میکنم با اخم نگام کرد گفت نه ممنون و رفت که دنبالش افتاثم گفتم بدجور چششممو گرفتیو ازین حرفا و شمارمو انداختم تو جیب مانتوشو برگشتم اون شب تا صبح تو فکرش بودم تا اینکه چندروز گذشت و اواخر امتحانام بود که دیدم یکی اس داده آقا خواننده ادکلن خوب واسه ی مرد پنجاه ساله به بالا چی هست منم که فهمیدم خودشه زود جواب دادمو اسمه چندتارو بهش معرفی کردم و گفتم اگه میخوای باهات بیام بریم پیش یکی از آشناهامون دختره قبول نکردو حتی جواب اس هامم نداد منم بیخیالش شدم دوباره تا اینکه بعده سه روز اس داد گفتش عالی بود و کلی تشکر کرد که واس تولد باباش گرفته وبابا کلی کیف کرده و منم مثه دیوونه ها گفتم چندروز دیگه تولد مامانمه میخوام واسش لباس بخرم کمکم کن گف ماشالا روتو برم منم شرو کردم واسش زبون ریختم تابالاخره بهم پا داد منم بعده امتحانا وقت آزادم بیشتر شد و تصمیم گرفتم از مرداد شروع کنم درس بخونم و تیر ماهو استراحت و ب قول مشاورم پیتزا بخورم مشاورم به اونایی که سال آخر جی اف میگرفتن میگفت پیتزا خورده تقریبا تمام روزو اس میدادیم حرف میزدیم تا اینکه راضی شد باهم بریم بیرون اولین بار تو یه کافی قرار گذاشتیم و بعد از کلی خوش وبش و خندیدن ازهم خداحافظی کردیم هنوز نرسیدم خونه دیدم اس داده گف رضا _ جانم _ باتو خوشبخترینم بقران قسم منو میگی گل از گلم شکفت از اون روز به بعد کلی باهم جور شدیمو مثه دوتا کفتر عاشق باهم بودیم ماها هر دوهفته ی بار قرار میزاریمو قرار بعدیمونم همین شنبس خلاصه ما بین قرارامون کلی لب گرفته بودیمو مالیده بودمش و همیشه به هم اس سکسی میدادیم تا اینکه اواسط آبان ماه امسال اس داد سه شنبه اگه تنها باشم میای پیشم منم که از خوشحالی داشتم بال در میاوردم فقط سه روز و قت داشتم میدونستم اون روز حتما سکس میکنیم و به همین دلیل رفتم لیدوکایین و کاندم خریدم که با خودم ببر سه شنبه شد و من به بهانه درس خوندن با دوستم کلی کتاب اوردمو زدم بیرون زنگ زدمو طبق قرارمو آدرسو گرفتمو رفتم خیلی استرس داشتم میترسیدم اگه کسی بیاد یا همسایه ها فهمن دیگه کارم تمومه بالاخره رسیدمو اف اف رو زدم رفتم بالا دیدم شیرین خانوم اومد دمه در تا درو باز با دستش دهنمو گرفت که حرفی نزنم اروم گفت مستاجرمون میشنوه خلاصه رفتیم بالا و تا رسیدیم گفتم دستشپیی کو ریدم رفتم دستشوییو لیدوکایینو به کیم مالیدم تا بی حس شه اخه نمیخواستم نازنیم بفهمه اسپری زدم رفتم رو مبل نشستم دیدم تنبل خانوم میگه زضا پاشو یه پارچ آب یخ درست کن گفتم بله گفت من مشکل دارم نمیتونم زیاد تحرک داشته باشم ازش پرسیدم چه مشلی با کلی ناز وادا گفت راستشو بخوای دیشب پریود شدم من که تمام معادلاتم ب هم خورده بود اعصابم خورد شدو با ناراحتی گفتم باشه زفتم تو آشپزخونه آب یخ درست کنم دیدم شیرین پشت سرم اومد از پشت کمرمو گرفت گفتش شوخی کردم نامرد و یه بوس از پشته گردنم کرد منم با زیرکی گفتم باور نمیکنم باید دستمو بکنم تو شرتت بینم نوار بهداشتی داری یانه شیرینم با پررویی تمام گفتش بیا من امروز فقط مال توام وبس راستب یادم رفت از شیرین بگم اونم مثه من سال چهارم دبیرستان بود مامانش اهل کرج بود باباش کرمانشاهی خودشم قد بلند و کشیده بدن بسیار لاغر که البته کونش یه کوچولو قلمبس پوستشم سفیده سفیده با چشمای عسلی تنها نقطه ضعفش بینیشه که قراره بعد عید عملش کنه خلاصه این شیرین ما خیلی تکه و برا همین من همیشه عروسک صداش میزدم اونم خوشش میومد من قبل اون فقط ی جی اف داشتم که به خاطر درسم باهاش به هم زدم خلاصه دستمو دراوردم محکم بغلش کردم بردمش داخل پذیرایی گف بریم اتاق بابا اینا گفتم اطاعت عروسک با کمک خودش بردمش تو اطاقو انداختمش رو تختشون شیرین گفت آرایش کنم بیشر حال کنی گفت نیازی نیس عروسک بیشتر ازین قشنگ شی یه وقت خدایی نکردت پس میوفتما گفتم فقط رژلب پررنگ کن میخام همشو بخورم خلاصه واسه زدمو افتادیم و تخت اون رو من بود داشتم موهاشو نوازش میکردمو از زیباییش تعریف میکردم که خیلی خوشش اومد سرشو گذاشت روسینمو دشو واسم لوس میکرد که برعکس شدیمو من افتادم روش در گوشش گفتم شیرین اجازه هست شرو کنم محکم منو بوسیدو گف عااااشقتم که به فکرمی خلاصه شروع کردم به خورن لباشو دستو رو بدنش میکشیدم رفت پایین گردنشو خوردم دیدم آروم گوشمو کشید گفتش هوا چقد گرمه ها منه ابله تازه فهمیدم لباسامون در نیاوردم شروع کردم از بالا تونیکو شلوارشو دراوردم تاپشو خودش دراورد فقط یه سوتین با شرت تنش بود بعدش خودمم کامل لخت شدم سوتینشو به سختی باز کردمو شروع کردم به خوردن سینه هاش یه ذره عجله میکردم چون تاحالا از لیدوکایین ایتفاده نکرده بدم نمیدونستم چه مدت تاثیر داره خلاصه با ی ستم سینه هاشو گرفتم رفتم پایینتر داغه داغه بودم شرتشو دراورم شرو کردم زبونمو رو کسش کشیدم همش پاهاشو جمع میکرد یه ذره که خوردم گفت 69 وایسیم منم میخوام بخورم قبول کردم بدنامون وافعا تمیز بود هرچند واسم سخت بود و مزه کسش خوب نبود ولی بخاطر حال شیرین حسابی میخوردم اونم داشت میخورد ولی چ خوردنی کیربیچارمو زخمی کرد با دندونای تیزش خلاصه انقد خوردمو با دست چپم سینهاشو مالیدم که شیرین ارضا شد دختر نامرد هرچی سعی کردم ادامه نمیدادو گفت بسه دیگه منم عصبی شدم نشستم رو تخت اونم فهمید حالا حالا ها کار داریم بلند شد افتاد رومو کلی کیرمو خورد گفتش نامرد چرا اب نمیاد گفتم فقط با دخول میاد هرکار کردم بهم کون نداد ولی گذاشت بزارم لای پاش منم دیگه بیخیال کاندوم شدم و همونجوری گذاشتم لا پاش دیدم داره حال میکنه و میگفت دردت به سرم دورت بگردم تند تر بکن و از رو لذت آه اه میکرد منم دیدم خیلی بش خوش میگذره دیگه واسه گاییدن کونش اصرار نکردمو به همون لاپایی قانع شدم بعد چند دقیق آبم ریخت و همونجوری افتادم روش کسشو با دستما پاک کرد گفت رضا دوبارمیخوریش منم گفتم لره دراز کشیدم اونم نشست زو دهنم منم واسش میخوردمش این باربلند اه اه میکرد و میگفت وای رضت قول میدی ازین به بعد هفته ای یه بار کسمو بخوری کسم فقط و فقط مال توه دیگههههه منم حسابی خوردمش تا ابش ریخت تو دهنم آبش کم بود ولی از مزش خوشم نیومد همشو بیرون ریختم اومد صورتو لبمو پاک کرد گفت مرسی آقای خودم منم گفتم توام مرسی عروسک خودم گف من دیگه عروسک نیستم واس خودم خانومی شدم گفتم پس ازین به بعد باربیه منی کلی لب گرفتیمو ازم پذیرای کرد ولی دیگه سکس نکزدیم تا اینکه از پیشش رفتم چند روز بعد اس دادم باربیه من افتخار میدی فردا کستو بخورم دیدم زنگ زدداشت گریه میکرد گفت رضا اگه ازین به بعد حتی التماست کردم تو کیمو نخور چون میدونم تو یه روز ولم میکنی منم به خاطر ارضا شدنم میرم بی اف میگریم تا از اون روز تا حالا کلی قرار گذاشتیم ولی دیگه سکس نکردیم البته بهم ل داده روز تولدم ک اسفند ماهه بهم کون بوده ببخشید اگه طولانی بود راستش دوستان عزیز اگه خوشتون نیومده لطفا به نوامیسم توهین نکنید و به خودم حرف بزنید کمکم کنبد تا داستان اسفندمونو بهتر بنویسم دمخ همتوووون اتیشی نوشته
0 views
Date: August 30, 2018