سلام من زیاد سواد ندارم ولی به جون بچم هرچی مینویسم حقیقته نمیتونن اسمم بگم اسم طرفم نمیگم این داستان برمیگرده به ده سال پیش من یه پسر شر الاف بودم که خیلی عشقه مخ زدن داشتم یه روز از یه دختر خواستم که شمارمو بده به یه دختر دیگه بعد یک ساعت دختره بهم پیام داد که اون دختر قبول نکرده ولی به یه دختر دیگه داده اون دختری که شمارم گرفته بود پیش خودشو دوستاش گفته بود میخام روی این پسرو کم کنم منم پیش خودم گفتم که باید این دختر بکنم تا روش کم بشه چون خیلی ازش بدم میومد اولین قراری که گزاشتیم پیش یه پارک بود وقتی رسیدم او اونجا بود بعد سلام و احوال پرسی رفتیم تو پارک نشستیم یه چند وقتی باهم دوست بودیم یه روز ازش خواستم بیاد خونمون راستی همسایه دیوار به دیوار بودیم اونم قبول کرد اومد یه چندقیقه نشستم تو حیات دستش تو دستم بو یه دفه دست انداختم دور گردنش شروع کردم لب گرفتن اونم هیچ کاری نمیکرد انگار من وجود ندارم کسیم بهش دست نمیزنه خوابوندم زمین از کون یه تف به کیرم که داشت شلوار پار میکرد زدم یه تف به سوراخ خانوم اروم کردم توش معلوم بود داره درد میکشه ولی انگار نه انگار چون از من بدش میومد وقتی ابم اومد خالی کردم تو کونش و خودم تمیز کردم اونم بلند شد کشید بالا رفت چون ناراحت شد بود بدون خداحافظی رفت پیش خودم گفتم روش کم کردم چند دفه همین جوری این کار کردیم کم کم به هم وابسته شدیم یه روز که داداشاش فهمیدن باهم دوستیم به من گیر دادن دعوامون شد چون من بچه شری بودم میدنستم دست ب چاقوم خوبه درگیر نشدن منم به داداش بزرگش گفتم اون برای من من میخوامش بهم گفت بابام سگ ب تو نمیده چه برسه دختر یروز یکی از فامیلاش فوت کرد همشون بجز خودش یکی از خواهراش رفتن ختم بهم اس داد که بیا خونمون هیچکس نیست همه بعد نهار میان منم از دیوار حیاط پریم خونشون خواهرش کوچیکش خونه بود و کونکور داشت وداشت درس میخوند باهم رفتیم اتاق بهم گفت اگه من میخوای باید بیای خواستگاری ومنم چن سنم کم بود بابام قبول نمیکرد گفتم یه کاری کنم که مال من بشی و کسی جز من نگیرت گفت چکار گفتم دراز بکش گفت این بود کارت گفتم بخواب در اتاق قفل کردم زیر در یه چادر انداختم که خواهرش از زیر در نبینه شروع کردم لب گرفتن بعد سینهاش خوردم بعد رفتم رو کسش با یه دست کسش میمالیدم با یه دست سینشو با زبونم کسسشو لیس میزدم اولین باری بود که اه اه میکرد دست گزاشتم جولو دهنش بعد به شکله ۶۹خوابیدیم اولین بارش بود ساک میزد بعد چرخیدیم با دست با کسش ور میرفتم لیس میزدم وقتی فهمیدم دیگه داره دیونه میشه اروم کیر گزاشتم دم کسش اولش نمیزاشت تا بهش گفتم یا قبول کن یا بیخیال شیم برای همیشه که قبول کرد اروم کردم تو کسش که داشت فرش چنگ میزد اولش خونی نیومد بعد شیش هفتا عقب جولو دیدم کیرم یکم خونی شد تا دیدن این وضع ترسی گفتم نترس عشقم دیگه مال هم شدیم که کم کم با این هرفا اروم شد شروع کردم به تلومه زدن که داشت میمود از حال کردن که گفت اگه کسی نبو جیق میزدم تا کر بشی ابم داشت میومد سریع کشیدم بیرون بادست باکیرم بازی کرد تا ابن ریخ رو شکمش واونجا دیگه زن من شد من چند سال با اون دختر دوست بودم تا همه فهمیدن درگیر شدیم تا گفتم این زنه منه اینم بگم بعد اشنای با این دختر خدا میدونه با هیچ دختری دوست نشدم ب جان بچم حقیقت میگم و الانم اون دختر عشق من که اندازه خدا دوسش دارم و بلخره باهم ازدواج کردیم الانم یه بچه چهار ساله داریم الانم تمام زندگی اون منم تمام زندگی من اون دختره فقط جون ناموستون اگه خوشتون نیومد فش ندین نوشته
0 views
Date: May 6, 2019