سکس با دختر صاحب کار و دوستش

0 views
0%

با عرض سلام اسم من امیره ۲۵سالمه بلوچم میخوام داستان سکس خودم و نازنین ونسترن تحریف کنم امیدوارم خوشتون بیاد این داستان برمیگرده به سال پیش وقتی که برای کار به اصفهان رفته من سریه باغ اطراف اصفهان باغبون بودم اسم صاحب باغ حمید ویه دختر حشری داشت به اسم نازنین حمید اقا هر جمعه با خونواده اش میود سر باغ برای تفریح من تازه اومده بودم که حمید اقا با خونوادهاش اومدنن سرباغ از همون روز اول که چشم به نازنین افتاد احساسی بهم گفت که باید این دختر خوشگل رو بکنم نازنین یه دختر خوشگل قد ۱۸۰ سینه اش۸۰ ویه کون تپول داشت اون روز گذشت من سرباغ بودم که ناگهان صدای بوق ماشین اومد با خودم گفتم یعنی کیه حمید اقا که همیشه جمعه میومد رفتم درو باز کنم که ن نام خوشگل خودمونه با یه دختر دیگه به اسم نسترن ویه پسری به اسم شهرام که نامزد نسترن بود اومدند داخل باغ بهم گفتن آقا بجنب که خیلی کار داریم شب که مهمون دارم مهمون های نازنین دوستای دانشگاه هایش بودن که میخواستن واسه تولد نازنین بیان منم باهم رفتم خونه رو مرتب کردیم موقعی که من داشتم وسایل رو میاوردم چشمم به شیشه مشروب خورد باخودم فکر کردم این یه مهمونی معمولی نیست که نازنین هم اومد وسایل رو بگیره فهمید که من شیشه های مشروب رو دیدم ازم خواست که به باباش چیزی نگم منم گفتم باشه یه بوس ازم گرفت و رفت تا اینکه شب شد ماشین ها اومدند 10نفر بودن ۵دختر۵پسر منم درو باز کردم من رفتم اتاقم که بخوابم ولی خوابم نمیبرد کیرم راست شده بود میخواستم برم چش چرونی رفتم دیدم وای چه بزن بکوبی هموشون دارن شراب میخورن و میرقصن چندتا شون با دوست دخترهاشون رفتند تو باغ تا باهم سکس کند نازنین هم تنها بود نسترن بانامزدش داشتند لب میگرفتن منم گفتم امیر جای تو خالیه که با نازنین باشی ولی نه به خودم جرات نمی دادم ناگهان یه صدا ازت پشت سرم اومد نازنین بود گفتش امیر جان میری تلمبه رو روشن کنی منم گفتم چشم خانم نازنین رفت من رفتم سراغ تلمبه رو روشن کنم که آقایون حموم کنن با دوست دختر هاشون که بعدشم رفتم بخوابم کل شب تواین فکر بودم چی میشد یکیشون حالا اینجا منم یه دل سر میکرمش تا اینکه صبح شد من بیدار شدم رفتم دخترت ها رو اب بدم همه شون رفته بجز نازنین ونسترن شهرام نامزد نسترن هم با اون ها رفته بود نازنین ونسترن مونده بودند تا خونه رو مرتب کنن یه ساعت بعدش نازنین صدام زد منم رفتم درو که باز کردم چشم با نازنین ونسترن افتاد داغ کردم نازنین ونسترن یه تاپ خوشگل پوشیده که کل هیکل سکسی شون معلوم بود ازم خواستن بشینم من رو مبل نشستم که نازنین یه شیشه مشروب اورد جلوم گفتش دیشب چرا نیومدی منم گفتم دیشب سرم درد میکرد گفتش اشکال نداره حالا سه نفری جشن تولد میگیرم یدفعه نازنین بلند شد بلغم نشست معلوم بود که چندتا پیک قبلش زده که مست کرده بود گفتم نازنین حالت خوش نیست گفتش برعکس دستش رو برد رو کیرم یه دفعه شروع کرد فریاد زدن اخ جون همونی که فکر میکردم من کیر بزرگی دارم نسترن هم بلند شد اومد جلوم وشروع کرد ازم بوس گرفتن که نازنین دکمه های پیراهنمو باز میکرد نسترن هم زیپ شلوارم رو کشید پایین وشروع کرد ساک زدن وای چه کیفی میکردم اصلا فکرش رو نمیکردم که دوتا کوس جلومه نازنین شروع کرد لب گرفتن ازم بعند چند دقیقه نازنین رفت س اغ کیرم ونسترن هم بدن منو لیس میزد بعدش منم رفتم سراغ کوس نسترن نسترن هم کوس نازی رو میخورد نازی هم واسم ساک میزد بعدش نازی بلند شد اومد تو بغلم نسترن هم داشت تخم مامو میخورد منم رفتم سراغ سینه های خوشگل نازی خودش بهم گفت که بهم بگه نازی با نازی راحت تره بعد چند دقیقه نازی رفت سراغ کیرم که بکنه تو کوسش منم داشتم از نسترن لب میگرفتم نازی هم داشت واسم تلمبه میزد منم نازی رو بلند کردم بردمش رو رختخواب نازی رو حالات سگی خوابندم یکسره شروع کردم به تلمبه زدن نازی چه اخ اوخی میکرد داشت لذت میبرد که نسترن به نازی گفت نازی جون نمیذاری ماهم فیضی ببریم که نازی بلند شد ونسترن نشست کوس نسترن از نازی بهتر بود چون نسترن فقط به شهرام نامزدش میداد اما نازی یه دختر حشری بود وچندتا دوس پسر داشت خب من کیرم رو گذاشتم ووکوسش نسترن هم کونشو هل داد تا کیرم تا ته رفت یه ناله مظلومانه کشید و ولو شد من یکبند تلمبه زدم نازی پستون های نسترن رو میخورد بعد چند دقیقه نسترن بهم گفت میخوای از کون بکنی منم گفتم اره ولی دردت نمیاد گفتش نه بابل اوپنه منم گفتم واسه شهرام اوپنه واسه من اکبنده یه خنده زد گفت بکنش مال خودت منم یه تف زدم تو سوراخ کونش واروم اروم تا نصف کردم داخلش اونم جیغ میزد امیر دارم میسوزم بکن توش تا اخر بکن توش من سریع تلمبه میزدم اونم جیغ میزد ناله میکرد گفتش امیر خیلی حال میده بهد چن دقیق کیرم دارآوردم کردمش تو کون نازی وباسرعت تلمبه میزدم نسترن هم میگفت امیر تند تر بکنش نازی هم ناله میکرد تا اینکه ابم اومد کیرم وو در اوردم ابم خالی کردم تو صورت نازی ونسترن ابم رو خوردن بعد چند ساعت باز هم کردمشون او عقب وجلو اونها هم بهم ق ل دادن که هفته ای یه بتر بیان که اومدند با دوست های تازه تر وخوشگل و حشری نازی واسه اونها تعریف میکرد یه بلوچ بکن بکن هست تو باغ شون اونها هم می اومدنن تا فبضی ببرن به بدمت ۶ماه من کوس های فارس زیادی کردم از ترک بگیر تا لر تا اینکه حمید اقا مشکوک شد منو اخراج کرد چندباری به درخواست نازی میرفتم تا کوس شونو پاره بکنم با پول اونها تو بهترین هتل ها حالا هم من ازدواج کردم دیگه نمیرم چندباری ازم خواستن من نرفتم شماره شون رو هنوز هم دارم به امید دیدار امیر بلوچ امیدوارم خوش تون بیاد شرمنده اولین داستانم بود نوشته امیر

Date: July 26, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *