سلام من تا حالا چنین داستانایی ننوشتم و فقط خوندم و این ماجرا ۱۰۰ واقعیه شاید خیلی کوتاه بنویسم چون بلند نیستم آب و تاب بدم دختر دارم که حدود ۱۰ سال از من بزرگتره ولی از اونجایی که شغلش آرایشگریه و خیلی هم به ظاهرش اهمیت میده بسیار زیبا و جذابه و توی نگاه اول هرکس ببینه مطمئنا دوست داره بکنتش خونه عموی من شیراز بود یک دختر ۱۶ ساله هم داشت شیراز بود همرش هم که فردی معتاد و زن باز بود توی یکی از ارگانهای دولتی کار میکرد دختر عموم از موقعی که بچه چند ساله بودم تا وقتی که بزرگتر شدم کشته مرده من بود دلیلش رو نمیدونم ولی خیلی منو دوست داشت آهان اسمش رو یادم رفت بگم اسم دختر عموم شهناز بود البته اسمش رو تغییر داده بود شهناز قدی حدود ۱ ۶۰ داشت سینه های درشت هیکل گوشتی ساق پای گوشتی و تمام بدنش سفید منم با قدی حدود ۱ ۹۰ چهارشونه و کلا خوش استیل و خوش لباسم اولین باری که چشمم شهناز رو گرفت و شق کردم براش زمانی بود که ۲۵ سالم بود و رفتم شیراز خونشون از اونجایی که منو خیلی دوست داشت در مورد همه چیز باهم حرفی میزدیم حتی در مورد سکس با دوست دختر هم از من سوال میکرد من عاشق کون تپل و ساق پای گوشتی و سفیدم شهناز که خیلی خوش لباس بود و خوش عطر و خوشتیپ همه با دامن کوتاه بود یا با شلوار چه بازوایی داشت چه کونی داشت وقتی دامن کوتاه می پوشید خلاصه من هم شهناز رو خیلی دوست داشتم و دارم هنوز همیشه می نشست کنارم و از درد دلهای زنگی و مشکلاتش با شوهرش میگفت خلاصه یروز شهناز بمن زنگ زد و گفت پاشو بیا شیراز چند روز پیشمون بمون چون شوهرم داره واسه یک هفته میره ماموریت البته شوهرشم خبر داشت که من قراره برم خونه شون بمونم چون با من خیلی خودمونی بود مخالفتی نمیکرد شوهر شهناز رفت ماموریت و منم رفتم شیراز من بودم و شهناز و دخترش همون شب که رسیدم شام سه تایی با هم رفتیم بیرون و تا حدودای ۲ شب بیرون بودیم بعدش برگشتیم خونه و دخترش تا رسیدیم رفت تو اتاقش و خوابید من موندم و شهناز تا اون لحظه هیچ حسی بدی بهش نداشتم تا اینکه شهناز رفت تو اتاقش و با یه دامن کوتاه چیندار و یه دو بنده اومد کنارم نشست قبلا گفتم من عاشق ساق پای سفید و گوشتیم وقتی باهاش حرف میزدم چشمم ناخودآگاه به سمت پاهاش میرفت ولی اون هیچ واکنشی نداشت و بعد شروع کرد به درد دل از شوهرش و بهم گفت که شوهرم یه زن دیگه رو سیقه کرده و اونشب تا نزدیکای ۴ صبح با من حرف زد و گریه کرد منم انگار یه کسی تو وجودم بود هی میگفت بغلش کن و نوازشش کن تا آروم بشه خلاصه یه لحظه که داشت گریه میکرد بغلش کروم اونم خودشو ول کرد تو بغلم خطلی مزترسیدم از طرفی هم تا اندازه ای شهوتی شده بودم و کیرم سفت و شق شده بود بهش گفت شهناز جونم برو بخواب صبح باید بری سر کار اونم قبول کرد خلاصه رختخواب منو انداخت توی پذیرایی و اونم رفت تو اتاقش ولی در اتاقش کاملا باز بود شهناز رفت تو تختش خوابش برد ولی من همش تو رختخوابم وول میخورم اولش خواستم برم جق بزنم که کمی آروم بشم ولی لعنتی انگار یکی کنارم نشسته بود و همش مطگفت احمق الان بهترین فرصته که بکنیش خلاصه با هر بدبختی بود بلند شدم رفتم تو اتاقش دیدم کاملا خوابیده ولی بدن سفیدش بازواش پاهاش روناش اینقدر سفید بود که میشد راحت تو تاریکی شب دیدش رفتم نشستم کنار تختش بعد از چند دقیقه با کلی ترس و بدبختی بازوش گرفتم و تکونش دادم شهناز بیداری یهو از خواب پرید بغلم کرد و گفت چی شده آروم صورتشو بوسیدم و گفتمش چیزی نیست خوابم نمیبرد گفتم اگه میشه بیام کنارت تو دراز بکشم گفت یوقت دخترم بیدار میشه تورو اینجا میبینه من گفتم فقط فقط چند دقیقه یکم که آروم شدم میرم میخوابم بعد خودش دراز کشید دستاشو بلز کرد و گفت بیا اینجا پسر کوچولی من منم سرمو گذاشتم رو سینه نرمی وسط دوتا پستونش رو گونه چپم بود قلبم داشت کنده میشد از ترس یهو دلمو زدم به دریا سرمو بلند کردمو لباشو بوسیدم اولش یکمی شوکه شد بعد که پامو گذاشتم لای پاهاش و با یه دستم سینه هاشو گرفتم دیگه فهمید چه خبره نگاهش به چشمای من بود و ازم پرسید فکر میکنی کار درستی میکنیم منم گفتم نمیدونم ولی شهناز من دوست دارم خیلی وقته ولی جرات نمیکردم بهت بگم جواب شهناز منو غافلگیر کرد بهم گفت تو منو دوست داری ولی من سالهاست عاشقتم اونجا بود که تو هم غلت خوردیم لباشو بوسیدم نوک سینه هاشو خوردم انگشت کردم تو کوسش انگار کوره بود رفتم جایی که مورد علاقم بود خوردن ساق پا و رون و کوسش اینقدر از کوسش آب اومده بود که باورم نمیشد تمام تختش خیس بود تمام بدن من از صورت تا بالای نافم خیس بود از آب کوس شهناز بعد دستاشو زد به تخش و گفت منو بکن هرجوری که دستم داری منو گفتم کونتو میخوام یهو کونشو داد بالاتر و گفت بکنش نمیدونید چه سکسی بود تا ۷ صبح سه دیگه کردمش چه کوس تپلی آخ شهناز من کجایی تو اینقدر توی اون دو سه ساعت کردمش اینقدر باهم عشق بازی کردیم و کوسشو پر آب کردم که هیچ کودوم باورمون نمیشد چه کوس داغ و سفیدی داشت خلاصه اونشب تموم شد فرداش اصلا به همدیگه نگاه نمیکردیم تا اینکه دوباره شب شد و اینبار هم رفتم تو اتاقش لخت لخت بود دستاشو زدم به دیوار پشت تخش کونشو داد به عقب و اینبار کردم تو کوسش اونم از پشت تازه اینبار اسپری هم زده بودم فکر کنم نیم ساعت فقط تلمبه میزدم تا اینکه شاکی شد گفت تورو خدا آبتو بریز کوسمو پکوندی من تو اون یک هفته فکر کنم بالای پنجاه مرتبه کوس شهناز رو پر آب کردم هزار بار دیگه هم میکردمش سیر نمیشدم اما نمیدونم این سکس از شهوت بود یا از عشق این ماجرا کاملا واقعی بود و الان ۵ سال از اون ماجرا میگذره و من تو این ۵ سال دیگه نتونستم به دختر عموم نگاه کنم با هم تلفنی در ارتباط هستیم ولی هروقت میاد خونه ما من قبلش از خونه میرم بیرون خونه دوستم تا اونا برن همیشه زنگ میزنه گریه میکنه و بمن میگه لعنت به اون شب نوشته
0 views
Date: August 23, 2018