سکس با دوست دخترم فریبا

0 views
0%

سلام من ۲۵ سالمه و اسمم یاسر سه سال پیش با یه دختر آشنا شدم که سه سال از خودم کوچیکتر بود اسمش فریبا بود و اینجا زندگی میکردن به خاطر شغل پدرش که نظامی بود با شروع رابطه با ایشون من به فکر سکس کردن با اون بودم و به هر قیمتی میخواستم باهاش سکس کنم با هر دروغی و فیلمی فقط به فکر سکس با اون بودم فریبا یه دختر ساده و پاک بود با هیچ پسری نبود و من اولین دوست پسرش بودم سادگی و پاکی اون بیشتر مانع میشد من راحت بتونم حرفمو بهش بگم همین باعث شد یه سال این حسمو تحمل کنم یه شب که با هم چت میکردیم بهش گفتم ای کاش پیشم بودی گفت ای کاش گفتم توم دوست داری گفت آره گفتم فریبا من یه بدی به تو کردم و اونم اینه که من یه حس بد به تو دارم اونم سعی میکنم تحمل کنم گفت من نمیتونم به خودم و بابام خیانت کنم نمیتونم رو خیلی چیزا که از اصول زندگیمه به راحتی بگذرم گذشت یه روز با دوستم دعوام شده بود و تو حالت عصبانیت بودم که زنگ زد جواب که دادم اولین کلمه تا آخرین کلمه فحشش دادم خودم پشیمون شدم بعدش و اطمینان داشتم تموم شده شب زنگ زد و گفت یاسر میدونم از یه چیزی عصبی بودی منم اون لحظه به جای خجالت کشیدن یه فکر کثیف به ذهنم خورد گفتم یه دوستی دارم که عاشق دختر عموشه این دوست من با اون حرف میزنه و سکس تلفنی دارن و به دختره هم همیشه میگه که میدونم جنبشو داری ولی باهاش سکس نمیکنه گفتم دوستم فهمیده که دختره با یه پسر دیگه سکس کرده الانم رگشو زده و به خاطر اینه که ناراحت بودم سر این موضوع کلی با هم حرف زدیم نمیدونم چرا گریه م گرفت و گفتم فریبا یه قول بهم میدی گفتم قول بده وقتی این حسو داشتی فقط به خودم بگی گفتم با یکی ببینمت خودمو می کشم این دروغ یه جورایی شروعش بود بعدا بحث سکسی شبانه ما بیشتر شد و بعد یه مدت که بهتر بگم دومین سال رابطه ما بود بهم گفت که تحمل این حس براش سخته منم مثل بیشرفا بهش میگفتم نماز بخون و عبادت کن که از هوس دور باشی اون موقع جایی رو نداشتم خانواده م چند روز رفتن شهرستان منم این فرصت رو بهترین فرصت دیدم بهش گفتم دوست دارم تنها باشیم و واسه یه ساعت حتی اگه آخر زندگیمه تو بغلت بخوابم قبول کرد تا اون موقع حتی آدرس مارو نمیدونست اومد پیشم اومد تو و منم باهاش دست دادم خدایا اون روز چه قدر خشگل بود نگام کرد گفتم چته گفت یاسر نزار کار بدی بکنم من خودمو به تو میسپارم با هم نشستیم نهار ماکارونی درست کردیم و خوردیم بعدس اومد پیشم نشست رشو رو سینم گذاشت و چشاشو بست من پشیمون بودم که کاش اصلا پیشنهادشم نمیدادم چشامو بسته بودمو موهاشو نوازش میکردم سرشو بیشتر به سینه م فشار داد نگاش کردم و گفتم فریبا یادته تو یه قول بهم دادی خواستم بگم من به خاطر این اون دروغ رو گفتم که با تو سکس کنم و منو ببخش گفت آره الانم به خودت میگم که حس دارم مخم هنگ بود و نمیدونستم چیکار کنم گفتم فریبا تحملش کن گفت یاسر میخوام ولی نمیتونم گفت مگه تو شوهرم نمیشی تو فکر سادگی دختر بودم که لباشو رو لبام گذاشت کشیدم عقب و گفتم تو ارضا بشی برای من کافیه نگام میکرد و لباشو بازم بهم نزدیک کرد شروع کردیم به خوردن لبای هم و دستاشو تو دستام گره زد یه هیکل خوب و سکسی که باور کنین تو کل زندگیم ندیده بودم تو بغلم بود دستمو پشتش گذاشتم و مالیدمش لباشو آروم آروم میخوردمو چشامو بسته بودم که سرشو بالا گرفت لبامو زیر گردنش گذاشتم و شروع کردم لب زدن تا اون لحظه حتی روسری سرش بود برداشتمش و دست تو موهاش کردم موهاشو به عقب دادمو بغلم فشارش دادم رو مبل دراز کشیدیم گنگاش کردم تا اومدم چیزی بگم دست رو لبام گذاشت و گفت یاسر من خودم میخوام شروع کردم به دراوردن لباساش یه بدن سفید و بی مو جلو دستم بود دختری که دو سال رو مخش کار کردم با لبام کل بدنشو لمس میکردم از زیر گردنش اومدم پایین و بند سوتینشو باز کردم سینه های نه زیاد بزرگش چشامو برد سرمو گرفته بود و تو دستام میلرزید سینشو با نوک زبونم میمالیدم و آروم آروم نوک سینشو میخوردم دستمو کردم تو شرتش و آروم خواستم بکشم پایین که دستمو گرفت و منم بیخیال شدم یه کم دیگه که با بدنش ور رفتم چشاشو بست و گفت یاسر شرتمو دربیار شرتشو آروم کشیدم پایین حس ترسی که اوایل تو چشاش میدیدمو دیگه نمیدیدم لخت لخت جلو دستم بود و منم مثل وحشیا بدنشو میخوردم تو دستام میلرزید و نفس نفس میزد انقدر با شدت که احساس میکردم الانه که نفسش قطع بشه سرمو از رو شکمش آوردم پایین که پاهاشو جم کرد و منم سرمو بین پاش گذاشتم دهنمو به کسش نزدیک کردم گرمی نفسم دیوونه ش کرد نگام میکرد و قرمز شده بود و گفت بخورش زبونمو آروم نزدیک کردم و نوک زبونمو به چوچولش مالیدم پاهاش و رانش لرزیدن با هم ارضا نشده بود ولی میلرزید حس خوبی داشت دوسال مخ زدن باعث شده بود کع زمان از دستم دربره انقدر ادامه میدادم که باور کنین به حد بیهوشی رسید منم آروم بالا اومدم صورتم کلا خیس بود نگام کرد و صورتم رو پاک کرد گفتم فریبا معذرت میخوام تو اون لحظه اصلا هواسم نبود که کیر شق شدم الان بین پاهاشه از زیر شلوار داشت میترکید گفتم تو ارضا شدی همون کافیه گفت یاسر میدونم توم داری دیوونه میشی گفت من خودم خواستم و تا توم حس منو تجربه نکنی این کار تموم نمیشه نا نداشت بلند شه منم سرم گیج میرفت نمیدونم ترامادول که همیشه میخوردم این بار چرا انقدر منو بدحال کرده بود اومد بغلم خوابید لباسامو با هم دراوردیم داشتم دیونه میشدم و لباشو مثل دیوونه ها میخوردم سرشو گذاشتم رو سینم و آروم پایین بردمش سرش رو به روی کیرم بود و با یه نفس تونستم بگم مال توه اونم فقط زبون میزد گفتم بخورش که انقدر گاز گرفت و دندوناشو مالید پشیمون شدم منم فک میکردم با دوست دخترای قبلیم دارم سکس میکنم اون مثل هیچکس نبود وای خدا لبایی که آرزوی بوسیدنشو داشتم رو کیرم میومد و میرفت دلم نمیومد اذیت بشه چون میدیدم واقعا زجره براش این کار و فقط به خاطر منه که داره کیرم میک میزنه بلندش کردم و به شکم خوابوندمش رفتم روش خوابیدمو کیرمو گذاشتم لای کونش میمالوندم که گفت یاسر دوس دارم خیلی خوبه بمال برام دوباره بعد چند دیقه سر کیرمو تف زدم عاشق این روش بودم پاهاشو جفت کردم و زانو هامو دوطرف کونش گذاشتم سر کیرمو گذاشتم سوراخ کونش یه کوچولو که فشار دادم تو جیغ زد و اشک از چشاش اومد من با این کیر بیوه زن کرده بودم اونم درد داشت چه برسه به فریبا که سوراخ کونش به زور معلوم بود بلندش کردم و رو به خودم خوابوندمش کیرمو کامل کرم زدم گفتم بگیرش با دستت و تا هرجا بهت فشار اومد بگو سر کیرمو جا کردم تو سوراخ کونش آروم آروم فشار میدادم به هر زجری که میدیدم ازش بازم سعی کردم بیشتر بزارم توش دست جلو شکمم گذاشت و گفت تروخدا تا همین حد بسه نصف کیرم بود و منم در همون حد عقب جلو میکردم یه کم جا باز میکرد و متم بیشتر فشار میدادم جیغ میزد و منم که یه کم روش خوابیده بودم و پشت سر هم کیرم تو سوراخ کونش میکردم و در میاوردم در آوردم که بلند شد و من نشستم رو مبل با دستاش کونشو گرفت و آرون منم کیرمو گذاشتم زسوراخش گفتم بالا پایین کن بعد چند دیقه دیگه دیدم زجرش خیل ی زیاد شده منم لرزشام شروع شده بود کمرشو بغل کردم و به شکم خوابوندمش گفتم تروخدا تحمل کن گفتم یه کم تحمل کن کونش بین پاهام بود و کیرمو تا ته کردم تو کونش و بعد چند تا تلمبه آبم اومد دستامو گاز گرفت انگار کل آب زندگیم تو کونش خالی شد دیگه گریه ها تبدیل شده بود به بیهوشی بعدش بردمش حموم و تو وان حموم با هم خوابمون برد نزدیک یه ساعت یه چرت آروم تو اوج لذت تو زندگیم اولین سکسم نبود ولی آخرین سکسم شد چون سه هفته بعدش تو یه تصادف خانوادگی فقط برادرش زنده موند اون روز بهش گفتم این کارمون باعث نشه به هم بی احترامی کنیم به خدا تصمیم ازدواج باهاشو داشتم که هنوزم دوسش دارم نوشته

Date: March 21, 2020

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *