سلام به همه دوستان شهوتی این داستانی رو که میخوام براتون بنویسم واقعی هستش من از اول نوجوونیم عاشق کون بودم مخصوصا که گنده ام باشه الان که دارم این داستانو واستون مینویسم من 18 سالمه و این اتفاق یک ماه پیش اتفاق افتاد من یک سال بود که با یک دختره خوشگل و مانکن با یک کون گنده دوست شده بودم که من خیلی دوستش داشتم و راستش از وقتی که با اون دوست شده بودم دیگه به هیچ دختری نگاه نمی کردم اونم از حرف زدنش پیدا بود از من بدش نمیاد راستش من اصلا به سکس با او فکر نمیکردم اگر چه ما از همون اویل بهم سیخونک میزدیم اما به جاهای باریک کشیده نشد تا اینکه من یک شب ساعت 3 شب بود که داشتم میرفتم خونه که چند نفر ادم لات و اراذل جلوم سبز شدن و گفتن هرچی داری بده منم که ادم باج دهی نیستم گفتم هیچی ندارم اونا هم گفتن حرف مفت نزن اومدن تو جیبام دست کنن که یک سیلی زدم توگوش همون پسره که دست کرد تو جیبم اونا هم دیگه بهم رحم نکردن و همچین کتکم زدن که دیگه اش و لاش افتادم گوشه خیابون و دیگه هیچی یادم نیست فردا صبح وقتی چشاموباز کردم توی بیمارستان بودم گفتم اینجا چکار میکنم که پرستاره بهم گفت پسرم گوشه خیابون افتاده بودی که این اقا تو رو اوردن اینجا بعد از چند ساعت از اون پیر مرده تشکر کردم وتلفن خونمونو دادم وخانوادم هم اومدن منو مرخص کردنو رفتم خونه بد جور حالم گرفته شده بود چون شماره غزلو هم توی گوشیم بود و گوشیمم که دزدا برده بودن و هیچ خبری از غزل نداشتم بعد از ظهر بود که دیدم زنگ خونمون به صدا دراومدمن که نمیتونستم از جام تکون بخورم چون حسابی مچ پام داغون شده بود مامانم اومد صدا کرد شاهین جون خواهر دوستت اومده دم در کارت داره من گفتم خواهر کی مامانم گفت نمیدونم حالا خودت برو پایین ببین چی میگه مامانم منو تا اسانسور رسوندالبته خیلی اصرار کرد تا با من بیاد پایین که من گفتم نه مامان خودم میتونم برم وقتی درو باز کردم هول شدم چون غزل بود اونم وقتی منو با اون ریخت دید هول شد زود غزلو بردم اون گوشه دیوار چون که مامانم از ایفون نبینمون غزل بهم گفت چکارت شده شاهین منم هیچی عزیزم دیشب چند نفر تو خیابون ازم زور گیری کردن منو حسابی زدن و گوشیمم بردن اونم گفت عیبی نداره عزیزم همین که باز سالمی خدارو شکر غزل اطرافشو نگاه کرد دید کسی نیست سرشو اورد نزدیک ولبشاو به لبام چسبوند یک آن هول شدم اونو کشوندم عقبو گفتم خل شدی غزل ابرومون که میره اونم ناراحت شدو گذاشت رفت من اون شب خوابم نبرد فردا صبح مامانم ساعت 10 رفت بیرون منم پای کامپیوتر نشسته بودم که دیدم تلفن زنگ زد تلفن خونه وقتی برداشتم دیدم کیوان دوستمه بعد از احوال پرسی بهم گفت الان غزل کنارمه به من گفت که بهت زنگ بزنم ببینه خوبی یا نه منم یکدفعه یک جیزی به کلم خورد به دوستم گفتم بهش بگو بیاد خونمون کسی نیست تا ظهرم نمیاد کسی اونم گفت باشه غزل گفته الان میاد کیوان بهم گفت خودم میارمش رفیق بعد یک ربع دم خونمون بود من خونه رو تمیز کرده بودم و موهاموشونه زدم ایفونو جواب دادم گفتم من نمیتونم بیام پایین خودت یواشکی بیا بالا عزیزم بعد 3 دقیقه بالا بود درو باز کردم که یهو متعجب شدم این غزل با اون غزلی که تا خالا دیده بودم فرق داشت از جلو در رفتم کنار وبهش گفتم بفرمایید عزیزم اونم اومد داخل و من نشوندمش روی مبل وخودم رفتم یک اب پرتقال براش اوردم بهش گفتم عزیزم خیلی دلم واست تنگ شده بود راستی ببخشید دیروز بدجور باهات برخورد کردم خوب زشت بود عزیزم اگه همسایه هامون میدیدن اونم گفت خب من اول دیدم خلوته بعد اونکارو کردم بهش گفتم درسته اما خوب تو این همسایه های فوضول مارو که نمیشناسی از همه جا دید دارن بعد بهش گفتم شربتتو بخور تا گرم نشده وقتی میخورد به تیپش خیلی دقت کردم یک شلوار لی چسب با یک مانتو مشکی کوتاه پوشیده بود حسابی هم ارایش کرده بود من از رنگ رجش خیلی خوشم اومد رفتم روی کاناپه نشستمو بهش گفتم بیا کنارم بشین اومد نشست من نزدیک ترش شدم وهمچین لبامو روی لباش گذاشتم که داشتم میمردم هردو مست هم شده بودیم خیلی داشتم لذت میبردم که یکدفعه دیدم غزل لباشو ازم جدا کردو گفت شاهین خیلی دوست دارم همین که این جمله رو گفت پریدم بهش و روسیش رو از سرش کندم و همچین گردنشو می خوردم که داشت ناله میکرد که یکدفعه دیدم در خونمون بازه مامانم داره مارو نگاه میکنه من که بدجور شاخ دراورده بودم که مامانم اومد سمت غزل وبا خشونت دستشو گرفت و پرت کرد بیرون و هی بهش میگفت جنده با پسر من چکار داری من که اعصابم داغون شده بود رفتم تو اتاقم همینجور داشتم تو سرم میکوبیدم که چرا کاری نکردم که مامانم اومد داخل و گفت خاک تو سرت کنن کثافت بی شعور چرا از این کارا میکنی چرا میخوای ابرو مارو ببری من یک خواهر 21 ساله دارم که خیلی مهربونه همیشه منو راهمایی میکنه شب که ماجرا رو فهمید رفت با مامانم صحبت کرد و به او گفت که اگه این کارو بکنی اونارو وادار به کارهای بد تر میکنی ولی مامانم وقتی شب به بابام گفت اونم عصبی شدو منو پرت کرد بیرون منم تو خیابون داشتم راه میرفتم که یاد کیوان افتادم رفتم درخونشون رفتم طبقه بالاشون وقتی همه جیزو بهش گفتم گفت غزلو میخوای چکار کنی که من بهش گفتم داش کیوان بخدا نمیدونم چه خاکی به سرم بریزم که کیوان گفت الان بگیر بخواب تا فردا فردا صبح و قتی بیدار شدم فقط منو کیوانو مامانش خونه بودیم همه خونوادشون رفته بودن بیرون ساعت 12 بود که یکدفعه زنگ خونشون به صدادراومد که یکدفعه دیدم غزله از خوشحالی پریدم پایین با هم احوال پرسی کردیم و ازش معذرت خواهی کردم او هم گفت واسه چی مامانت اینجوری کرد منم گفتم نمیدونم اخه خونواده من از این چیزا بدشون میاد یواشکی غزلو اوردیم بالا کیوان رفت پایین منو غزلو تنها گذاشت من همچین غزلو دوست داشتم که نگو تیپ غزل درست عین دیروز بود فقط رنگ رجش این دفعه صورتی کم حال وبراق بود همچین رفتم به سمت غزل و یک لبی ازش گرفتم اینبار اونهم همکاری کرد و یکدفعه دیدم دست غزل اومد سمت کیرم واز رو شلوار مالیدش منم که داشتم شهوتی میشدم روسری غزلو دراوردم وگردنشو میلیسیدم که دیگه غزل داشت حال میکرد منم بهش گفتم مانتوش رو در بیاره که یکدفعه جاخوردم غزل یک سوتین قرمز پوشیده بود که همچین اون هلو های خوش فرمش راستی سایزشون 60 زده بودند بیرون چند دقیقه همینجور نگاهشون میکردم که یکدفعه پریدم و از جلو بقلش کردم ورفتم گذاشتمش رو تخت کیوان و شرو کردم به خوردن سینه هاش که البته خیلی خوب هم نمیخوردم چون من تا حالا با کسی سکس نکرده بودم بعد کم کم سوتینشو اروم دراوردم و وقتی سینه هاشو لخت دیدم شهوتی شدم انقدر خوردم که دیگه خودم خسته شدم که غزل حمله کرد به کیرم و شلوارمو دراورد و کیرمو از روی شرت میمالید که بعد یک دقیقه شرتمم دراورد با زبون پرید به سمت کیرم وانقدر کیرمو تا ته کرد تو دهنش که کیرم به حلقش رسید راستش خیلی حرفه ای ساک میزد متعجب شدم حالا بعد واستون توضیح میدم بعد چند دقیقه ابم داشت میومد که کشیدم بیرون و پریدم شلوار شو کشیدم پایین وقتی کونشو دیدم کفم برید یک کون گنده و سفید بدون مو خیلی خوش ترکیب بود اصلا به سنش نمیخورد ولی از کسش زیاد خوشم نیومد راستش پرده هم داشت فقط یکم کسشو خوردم تا شهوتی ترش کنم بعد چند دقیقه خوردن چپش کردم و بهش گفتم عزیزم میشه کونتو جر بدم اونم گفت شاهین خیلی درد داره ولی مال خودته من که زیاد بلد نبودم ولی از توی داستان های شما یاد گرفته بودم اول انگشت سبابم و کردم تو کونش که یک داد کشید که زود جلو دهنشو گرفتم که صدا پایین نره بعد کم کم که دیدم جا باز تر شده کیرم که سیخ سیخ بود کردم داخل که یک اهی کشید بعد کم کم که جا باز تر شد حرکتش دادم وتلمبه هامو شرو کردم همچین یک حالی بهم داد که داشتم با اوج لذتم میرسیرم که گفتم دارم میام که یک دفعه غزل کیرمو از کونش کشید بیرون وامد جلو کیرم نشست و ابمو روی سینه هاش ریختم خیلی حال داد من دیگه غیر از اونبار با غزل سکس نکردم چون فهمیدم که اون جنده است و حتی به کیوانم داده دوستان من اولین بارم که خاطرمو مینویسم اگه هر اشکالی داره حتما بهم بگین تا اصلاحش کنم توی داستان های بعدیم خداحافظ نوشته
0 views
Date: August 8, 2018