سلام به همه بجه های شهوانی این خاطره که میخوام براتون بگم بر میگرده به3 سال پیش وقتی که من از مهسا دوست صمیمی خانومم اصلا خوشم نمیومدنمیدونم چرا اما شاید به خاطر اینکه خیلی به زنم وابسته بود و سعی میکرد زنم بیشتر وقتش با اون باشد تا با من برای همین رفتم تو فکر اینکه هر طور شده رابطشون را بهم بزنم با همفکری یکی از دوستام دست به خراب کردن شخصیتش زدم طوری که تو رفت و اومدن های خانوادگیمون بهش بیشتر نزدیک شدم و بهش روی خوش نشون میدادم چون میدونستم زنا حسودند و زنم هم صددر صد به این قضیه عکس العمل نشون میده نقشم جواب داشت جواب میداد چون زنم وقتی میدید ما با هم داریم گرم میشیم سعی میکرد کمتر بریم خونه مهسا راستی از شوهر مهسا براتون بگم که یه آدم دست و پا چلفتی و ملنگ و زن ذلیل که آبروی هر چی مرده برده بود من فکر کردم کار حل شده و از دست مهسا خانم و شوهر چلمنگش راخت شدیم اما نگو این چراغ سبز نشون دادن موقتی ما بهش باعث شده بود خانم یه جورایی بهم وابسته بشه البته بعدا فهمیدم بیشتر یه خاطر اخلاق شوهرش و بی عرضگیش دوست داشته با مرد واقعی باشه داستان واتفاق سکس ما از اونجایی شروع شد که قرار بود مهسا خان ریسیور بخره و از اونجایی که شوهرش تو این کار وارد نبود یه شب که خونه ما بودند از من خواهش کرد که اگه آشنا سراغ دارم براشون بخرم و بیام نصب کنم منم قبول کردم و فرداش بعد از شرکت از مغازه دوستم یه دستگاه با لوازم ورد نیاز برداشتم و رفتم خونشون تا زنگ را زدم مهسا که معلوم بود منتظر اومدن من بودسریع در را باز کرد و ذوق زده اومد استفبالم اینقدر گرم باهام برخورد کرد که یه لحظه بدجوری توجهم را جلب کرد تو مدتی که داشتم دستگاه را نصب میکردم و تنظیم میکردم فقط حواسم به خرف ها و حرکات مهسا بود تا اون روز به خاطر اینکه ازش خوشم نمیومد زیاد بهش توجه نمیکردم اما الان بد رقم حالم را خراب کرده بود وقتی به چشم مشتری نگاش کردم دیدم بابا عجب تیکه ای نزدیکمون بوده و ما محلش نمیدادیم هیکلش واقعا سکسی بود سینه های 75 اما خوش فرم یه باسن با حال و یه پوست سفید ناز که آدم دوست داره فقط نگاش کنه خلاصه با هر بدبختی بود دستگاه را نصب کردم و از خونشون زدم بیرون موقع رفتن مهسا جلوی شوهرش اینقدر اشوه ریخت و ازم تشکر کرد که میخواستم همونجا بکنمش آخه لا مصب بد جوری حشریم کرده بود وقتی دیدم شوهرش مثل ماست وایساده ما را نگاه میکنه پیش خودم گفتم حیف این کوس که سگ خور میشه احتمالا عرضه کردن درست وحسابی مهسا را هم نداره شب تو رختخواب همش هیکل و ادا اطوار مهسا جلو چشمام بود رفتم تو فکر اینکه حتما باید بکنمش اما اصلا جرات این کار را نداشتم فرداش ساعت 12 بود دیدم گوشیم زنگ خورد اما شماره نا آشنا بود تا جواب دادم دلم هوری ریخت آخه مهسا بود بعد از سلام و علیک و احوال پرسی که بیشتر دل آدم را میبرد گفت شرمنده آقا شاهین مزاحم شدم شمارتون را از رویا خانمم گرفتم راستش میخواستم بگم چند تا کانال ها خراب شده امروز بعد از شرکت وقت دارید بیاد درستش کنید تا اینا گفت ناخداگاه الکی گفتم اتفاقا من الان دارم از شرکت میرم خونه اگه میخواید همین الان بیام آخه عصر جایی کار دارم که یه دفعه گفت خواهش میکنم چه بهتر چون منتظر یه برنامه هستم اگه الان بییاید و درستش کنید که ممنون میشم تا گوشی را قطع کردم سریع با هر خایه مالی بود مرخصی گرفتم و تو ربع ساعته خودم را گذاشتم دم خونشون اینم میدونستم که شوهرش تا ساعت 3 نمیاد برا همین با خیال راحت در زدم و چند لخظه بعد مهسا با یه چادر نازک جلوی در ظاهر شدوای داشتم دیونه میشدم یه شلوار لی تنگ با یه تاپ صورتی که برچستگی سینه هاش را بیشتر نشون میداد بعد از سلام علیک رفتیم تو خواست شربت بیاره که گفتم نه کار دارم میخوام زود برم کدوم کانال ها خرابه البته از سیاستم بود اینا گفتم که شک نکنه که رفت سمت کنترل و شروع کرد کانال عوض کردن یه لحظه چشم به دیش افتاد که تو ترانس براشون کار گذاشته بودم دیدم با یه پارچه روش را بستند گفتم برا چی رو دیش را بستید یه دفعه نگاه به من کرد و با یه حالی گفت چی بگم والا احمد راکه میشناسید دیشب اینا بست آخه خیلی میترسه گفت همسایه ها نبینند ما ماهواره داریم منا بگی میخواستم همونجا اگه احمد بودش به خاطر این نفهمیش از کون بکنمش با دلخوری به مهسا گفتم شما چرا قبول کردید لطفا برید بازش کنید برا همینه که کانال ها سیکنال نداره یه لبخندی زد و گفت چشم که کیرم یه تکون حسابی خورد وقتی دلا شده بود و داشت پارچه را باز میکرد قنبلاش تو شلوار لی تنگش بد جوری زده بود بیرون تازه چادرش هم تا نزدیکای گردنش اومده بود پایین و موهای شرابیش تو نور آفتاب داشت برق میزد دیگه کاملا راست کرده بودم اگه درجه شهوت وجود داشت آمپر من رو 1000 بود یه لحظه نفهمیدم چی شد از پشت بغلش کردم و سینه هاش را گرفتم تو دستم و شروع کردم به بوسیدن گردنش وای چه بوی خوبی داشت مهسا که شوکه شده بود فقط بریده بریده میگفت آق آق آقا شاهین اما من هیچی حالیم نبود با یه چرخش زیر پاهاش را گرفتم و بغلش کردم و اوردمش تو خال و یه راست رفتم تو اطاق خواب و آروم گذاشتمش رو تخت مهسا که هنوز شکه بود بهت زده بهم گفت داری چکار میکنی با انگشتم آروم کشیدم رو لبش و بهش گفتم نترس بخواب و لذت ببر تا اومد حرفی بزه سریع لبم را گذاشتم رو لباش و دستم را آروم بردم سمت کسش و از روشلوار براش مالوندم اونجا بود که فهمیدم چقدر حشریه چون سریع صداش در اومد من که تو سکس اگه حشری بشم کار اضافه نمیکنم نفهمیدم چطوری لختش کردم و افتادم بجون کس سفید و برفیش وای فقط آدم دوس داشت این کس را بخوره مهسا داشت دیونه میشد با اون شوهر ملنگش معلوم بود بار اولشه برا همین تو اوج لذت بود برا همین 2 بار به اورگاسم رسید اما هنوز تشنه یود منم معطلش نکردم و کاندوم را زدم سرکیرم و با یه فشار تا ته زدم جا یه آهی کشید که نزدیک بود همون وقع آبم بیاد شروع کردم به تلمبه زدن و سینههای هلوایش را با ولع میخوردم نمیدونید چه حالی داشت صدای جفتمون حسابی رفته بود بالا مهسا که اولین بار داشت همچین سکسی را تجربه میکرد فقط قربون صدقه من میرفت یه لحظه لبی جفتمون تو هم قفل شدو آبم با فوران شدید خالی شد و افتادم روش اونم شروع کرد به مالوندن بدنم 10 دقیقه بعد از ترس اینکه شوهرش نیاد سریع لباسهام را پوشیدم و از خونه زدم بیرون مهسا همونطور بیحال افتاده بود رو تخت و نفهمید من کی رفتم نوشته
0 views
Date: August 16, 2018