با سلام خدمت تمام دوستان شهوانی اول این داستان واقعیت بگم که من فقط اسم هارو عوض کردم فقط همین من اسمم بهرامه و اسم همسرم هم الناز هر دومون همسنیم و سی سالمونه من از قبل از ازدواج فانتزیای زیادی برای بعد از ازدواجم داشتم مخصوصا اینکه با همسرم قبلش چند سال دوست بودیم و سکس هم داشتیم نه سکس آنال یا اورال بلکه سکس واژینال به نظر من اگر کسی میگه با کس دیگه ای سکس داشته اصلش اینه بعدش اورال و آنال و رو می تونه بگه البته نظر هر کس محترمه بگذریم یه نمای کلی از اندام الناز اگر بخوام بگم اینه که پوست سفید و دستها و بدن کشیده ای داره و خدا رو شکر گرد و قلومبه و چاق متنفرم از این مدل نیست باسنش خوبه و بد نیست و سینه هاش هم حدودای 75 تا 80 و خیلی خوردنی اما مهمتر از همه واسه من کسشه که اصلا مثل خیلی ها از این کس های انفجاری یا سیاه و پشمالو نیست یه کس ناز و رنگ پوستِ مایل به صورت و خیلی کم مو داره البته کلا چون بور هستش کم مو هست این از الناز من هم 181 قدمه و 94 تا قدمه و کیرم رو هم واقعا هر کی تجربه اش کرده ازش لذت برده هم به نسبت کلفته همطولش 17 سانته تقریبا البته به نظر من بلد بودن سکس هستش که سکس رو خوردنی می کنه نه یه کیر تنه درختی خب حالا اصل داستان اینه که این اتفاق از دو ماه پیش اتفاقی شروع شد من یه روز می خواستم زودتر برم خونه چون روز تولد همسرم بود کادویی که براش خریده بودم رو بزارم اونجا با یه یادداشت تا سوپرایز بشه راستی بگم که من یه بوتیک تو خیابون شهرداری بین میدون تجریش و میدون قدس دارم و خونه ام هم میدون کلانتری یوسف آباده برای همین باید یه مقدار زودتر از زودتر باید برای کاری که می خواستم بکنم راه می افتادم تو آپارتمانی که ما زندگی می کنیم ساختمونیه که برادر زنم حدودا 10 سال پیش خریدش و چون کلنگی بود می خواست یه آپارتمان حداقل 5 طبقه ای بسازه تا بتونه همه خواهرهاشو پیش هم جمع کنه ساختمون کلا 5واحده و هر طبقه واحدش حدود 130 متر میشه و واحد ما هم آخریش بود و به لطف آسانسور بود که فقط قابل تحمل بود مدتی بود که این آسانسور بازی در میاورد و سوارش نمی شدیم چون چند بار بین طبقات ایستاده بود و برادر زنم تعمیرکار آورده بود اما مشکل از پایه بود و به کل باید موتورش عوض میشد اون روز هم که می خواستم برم برای سوپرایز باید 5 طبقه رو با پله می رفتم بالا خدا رو شکر حداقل اینکه تو این مدت خرابی آسانسور من یه بار حدودای ظهر می رفتم سمت بوتیک و یه بار هم شب ها برادر زنم خودش آرشیتکت عالی ای بود و پروژه ای با شهرداری و شرکت های مختلف کار می کرد و خلاصه اینه هم ساختمون مجهز بود مثل مثلا شوتینگ ه و همه چیزای مورد نیاز دیگه واقعا عالی بود ساعت 4 رسیدم خونه شاگردمو گذاشته بودم سر کار تو بوتیک همسرم کارش تو یه دفتر بیمه بود و ساعت 7 تموم می شد و تو این ترافیک تهران تا می خواست برسه ساعت 8 تقریبا می شد هرچی بهش می گفتم که با مترو یا اتوبوس برو قبول نمی کرد و دوست داشت با ماشین خودش بره اونروز زمستون بود و شدید سرد داشتم پله ها رو می رفتم بالا که دیدم در واحد خواهر زن کوچیکم بازه و کلید هم روشه با خودم گفتم حتما عجله ای اومده خونه که هم در باز مونده هم کلید رو در جا مونده خلاصه کلید رو درآوردم اما داخل واحد نشدم و زنگ واحد رو زدم چند بار زنگ واحد رو زدم اما اصلا کسی نیومد دم در منم کیک تولد و لباسی که برای تولدش خریده بودم گذاشتم رو پله و رفتم دم در واحد یه مقدار هر چی صدا می کردم اسم خواهر زنم رو صدایی نمی اومد راستی اسمش هم مریم بود خلاصه صدا کردم کسی نیومد و کامل رفتم تو و همه جا رو گشتم از اتاق خواب تا حموم و دستشویی و آشپزخونه و همه جا هارو گشتم انگار که دنبال موش بودم داشتم می اومدم بیرون که ب بالا یهو کنار کاناپه یه سوتین دیدم که مسلما برای مریم بود فقط نگاش کردم و رفتم بیرون و در رو بستم و قفل هم کردم و رفتم بالا رسیدم به واحد خودمون و در رو باز کردم که با یه صحنه ای مواجه شدم که از فانتزی هام سکس گروهی بود اونا یعنی همه سه تا خواهر لخت و عور مثلث مانند داشتن کسای همدیگه رو می خورن من خودمو خیلی ریلکس نشون دادم و قضیه ی واحد مریم رو سریع بهش گفتم کامل مریم یهو یه جیغ بنفش کشید و به الناز و الهام دومین خواهر زنم گفت حتما کار همون دختره ی دوجنسه هست حتما رفته چیزی دزدیده من هی گفتم شب بره اما شماها می گفتین که باحاله و خوب می کنه و می لیسه و من برم پایین ببینم چیزی ندزدیده باشه حین دویدنش بهش گفتم من در رو بستم و قفلشم کردم دیگه نیازی نیست گفت حداقل برم ببینم چی دزدیده جنده بعد یهو خنده اش گرفتم و به خواهراش گفت حالا تصور کنین اینا همشون لخت لخت جلوی من هستن و دارن حرف می زنن باید راستی چی بهش بگیم بگیم جنده دوباره خندید و خواست کلید رو بگیره که بهش گفتم که کجا حالا اگر دزدیه باشه که دزدیده اگرم ندزدیده باشه که ندزدیده مهم اینه که در واحدت قفله و بسته ست یه خرده فکر کرد و بعد گفت راست می گی ولش کن این رو گذاشتم برای اینجای داستان بهتون بگم که احیانا فکر نکنید داستان الکیه و واقعی نیست الهام و مریم هر دوتاشون از شوهراشون جدا شده بودن و تنها زندگی می کردن من با اینکه سرم همیشه پایین بود و مثلا سر به زیر بودم موقع رفت و اومد اما اینا چون کلا آپارتمان مال خانوادشون بود با هر لباسی که می خواستن میومدن بیرون یه وقتایی هم که تو آسانسور به خودشون می رسیدن موقع بیرون رفتن از خونه یادمه یه بار مریم دیرش شده بود و لباس زیر و رو رو پوشیده و نپوشیده سریع اومده بود تو آسانسور که یه یهو منو دید مثلا الکی خجالت کشید و به من گفت میشه روتونو اونور کنید تا من لباسامو بپوشم منم از خدا خواسته برگشتم و از آینه قدی بزرگ آسانسور کاملا اندامشو می دیدم پوست برنزه سولار می رفت کون گرد و کمر قوس دار و باریک آخرای کارش بودکه یه ربعی تو لابی منتظر خانوم شدم تا بپوشه واسه همین دکمه ی خرابی و هشدار رو زده بودم حس می کردم مریم از اینکه من یک کلمه همم حرف نزده بودم و حتی منتظر بودم و نگاش می کردم و هیز بازی در میاوردم یه جور دیگه داشت نگام می کرد سریع کفشاشم پوشید و سریع رفت سمت پارکینگ و قبل از سوار شدن ماشینش یهو بلند گفت در رو داشتم می بستم بهرام جون جبران می کنم برات یه چشمک هم زد و سریع رفت حالا برگردیم به اونروز دوباره خواهرا همه از شوک در اومده بودن و داشتن دنبال چیزی می گشتن که خودشونو بپوشونن و منم خیلی آروم نگاشون می کردم اما داخلم آتیش شهوت کردن سه تاشون مخصوصا مریم از همه کوچیکتره و خوشگتر و خوش اندام تر نگاشون می کردم و اینا هم که دیدن من انگار نه انگار که چیزی دیده م سوتین و شرتشون رو پوشیدن که برن سمت در واحد که یهو داد زدم و گفتم گمشید و بشینید سر جاتون کپ کردن و مجسمه شده بودن انگار دوباره داد زدم که مریم و الهام تند رفتن روی یک کاناپه نشستن و هی سعی می کردن بدنشون رو بپوشونن به جز الناز که انگار فکر می کرد که کار از کار گذشته و بحث و دعوا و طلاق وقتی نشستن گفتم یکیتون شروع می کنه به گفتن قضیه اون دوجنسه هه و الان و گرنه راپورت همتون مخصوصا تو الناز خانوم رو به بابا و داداشت می دم و می گم که چکارا می کردین مسافرت کاری رفته بودن اونا اولش هیشکی حرف نمی زد من داشتم آروم آروم لباسامو در آئردن که به شرتم رسید و درش نیاوردم اما کیر سیخ شده من رو دیدن همشون و انگار احساس قرابت بیشتری کردن با من مخصوصا الناز خاک بر سر جندشون خلاصه کنم که بعد داد و بیداد مریم شروع کرد به گفتن بهشون گفتم از اول اول و ارتباط خودشون بگن تاااااا امروز براش سخت بود اما تازه فهمیدم که به به اینا دوست پسر داشتن هم قبل و هم موقع ازدواج فقط پردشون رو دوخته بودن این یکی برام مهم نبود که تو مجردی زنم چیکار می مردموخب منم خیلیا رو زمین زده بودم وقتی داشت تعریف می کرد که حال کردن با خودشون و بعد با همدیگه رو از موقعی که رفتن دانشگاه شروع کرده بودن می خواست دلیل بیاره که چرا اما من کفتم بقیشو بگو دلیلش بخوره تو سرت سن خواهرا اینه الناز 30 الهام 32 مریم 28 و سن داداششون هم 45 بود وقتی لز رو تعریف می کرد من کنار شهوتی شدن بیشتر داشتم هی عصبانی می شدم چون چند بار که به الناز گفته بودم این فانتزیمو جه موقع سکس یا غیر سکس برخورد بدی باهام کرده بود و قهر کرده بود که فهمیدم معلوم شد کس شعر بوده اگه خوشتون اومد قسمت دومش رو هم می نویسم که اصل کاریه ست اگر هم کامنت چرت پرت بیاد که بیخیال ادامه دارد امیدوارم نوشته
0 views
Date: August 26, 2018