سلام منم میخوام یکی از خاطره های سکسی ام رو بنویسم من سکس با دوس دخترام زیاد داشتم اما سکس از جلو هرگز نداشتم و رابطه ام با دوس دخترام خلاصه می شد به لب گرفتن و لاپایی و سینه خوردن و یا نهایت سکس از عقب بابعضی هاشون.
دوس دختری صمیمی داشتم که اواسط دوستی فهمیدم با یه پسری دوسته که سالها همدیگه رو میخوان اون زمان که دوست شدیم بیست سالش بود و من24 سالم اوایل خیلی مثبت رفتار میکردم رومون بهم از زمانی باز شد که چند باری تو کافی نت سایت سکسی رو جلوی هم میدیدیم و یا وقتی ماشین رو از بابام میگرفتم به بهانه دانشگاه و دانشگاه رو میپیچوندم با دوس دخترم جای خلوتی خارج شهر میرفتیم و حرف میزدیم و من تونستم چند باری شوخی شوخی سرشو بیارم روی پای خودم تو ماشین و لب بگیرم البته لباش همیشه بسته بود و خیلی خوشم نمیود که همکاری نمیکرد چند باری هم دستامو از لای مانتوشو تی شرت زیر رد کردم و به سینه هاشو رسوندم لمس کردم همیشه هم شوخی میکردم که سینه ات نوک نداره و اون میگفت داره خیلی به این کارا راضی نبود تو ماشین شلوار لیشو بالا میدادم و ساق پاشو لیس میزدم و انگشتای دستشو میلیسیدم.تا اینکه دوستی ما تمام شد و گاهی با خطی ایرانسل که همیشه خاموش بود بهم زنگ میزد و حال و احوال میپرسید بارهاااااااااا شده بود زمان دوستیمون خونه ما خالی میشد اما هیچوووووقت نمیومد خونه ام چند باری هم قول میداد زیر قولش میزد و حسابی کونم می سوخت.و اینم گفته بود که با دوس پسر سابق اش که قصد ازدواجی بودن وآدم شری بود کلی سکس داشته از جلو.اما ازدواجشون همیشه مخالفت هایی از خانواده دو طرف داشت.منم که هیچوقت این بابا رو ندیدم دوستم نداشتم ببینم چون دورا دور شنیده بودم آدم کله خرابیه البته دوس دخترمم که اسمش الناز بود خیلی گنده میکرد رفیقشو. تا اینکه دوس دخترم که هر یکی دوماه هوس میکرد به من زنگ بزنه بهم زنگ زد و گفت یه مدت دیگه عروسی اشه و غیره. از اواسط دوستی رک رو راست بهم گفت من خیلی دوستت نداشتم و اصلا بگم دوستت ندارم بدمم نمیاد اما فقط از اینکه خیلی سماجت داشتی تو اینکه باهام دوست بشی باهات دوس شدم یه جورایی اوقاتی که با سعید دوس پسرم نبودم با تو باشم.از الناز اینو بگم دختری قیافه متوسط بامزه یه جورایی شبیه مهناز افشار اما خوب مهناز افشار جذاب تر از اون هست ولی الناز قدی175 داشت با63کیلو وزن.ولی وقتی ازدواج کرد68کیلو شده بود.
منم قدم180 وزنم76کیلوبود.سال86 بود و اون ازدواج کرده بود و گاهی بهم زنگ میزد این بار دیگه خودم خونه مستقلی اجاره کرده بودم بازم چند باری میگفتم بیاد قول شرف میدم کاری نمیکنم و اینکه اگه بهم اعتماد کنه من هیچوقت زیر قولم نمیزنم سابق قبل ازدواج اش هم اینو بهش میگفتم وقتی مامان اینا میرفتن مسافرت اما نمیومد.
خلاصه بعد ازدواجش چند باری رفتم سمت خونشون که همیشه مثل سابق قبل ازدواج با تاخیری ده بیست دقیقه ای میومد و حتی یکی دو باری اصلا نیومد وقتی اون همه راهو اومدم دنبالش و کلی فحش خوار مادر تو دلم بهش میدادم.کارمون این بود که خانم رو دور بدم با ماشین وحرف از دوس دخترای جدیدم بگم و اون از زندگیش.
خلاصه یه روزی که سوار ماشین بودیم و دور میزدیم و از زندگیش میگفت و منم کلی حرف میزدم و از دوس دخترای دیگه ام میگفتم کلی پاچه خواری کردم که یه بار بیا خونه ام لطفا این ماه باید خونه رو خالی کنم برم پیش مامان اینا دوباره .که گفت باشه پس فردا میام خندیدم گفتم آره جون خودت مثل دفعه های قبل رک بگو نمیخوام گفت نه این بار میام گفتم من که باور ندارم که گفت یه بار دیگه بگی اصلا نمیام و… که گفتم باشه اگه بیای الناز به خداااا دست نمیزنم بهت قول میدم گفت باشه و حتی کمی اشک تو چشمم جمع شد گفت وااااااای نیما بس کن گریه نکن حالم بهم میخوره. خلاصه پس فردا من رفتم تا دم منزلش و تا نزدیکیهای خونه آوردمش و گفتم ببین من خونه ام مشخصاتش اینه ساختمان فلان . طبقه فلان ببین زنگ اشتباه نزنی به کسی نگاه نکنی تو5 دقیقه دیگه بیا خواهشا ضایع نکنیااااا گفت باشه بابا.گفت مامانت نیاد گفتم نه بابا اونا به من زیاد سر نمیزنن کلید هم ندارن.داشتن که داشتن اما نگفتم تا نترسه ولی مطمئن بودم مامان اینا نمیان اونجا.از دم سوپرمارکت کنار ساختمان امون دو تا رانی و دو تا چیپس خریدم عاشق چیپس بودش الناز همیشه. رفتم بالا کلید انداختم.با اینکه شک داشتم برای امروز بیاد اما از روز قبل تو حموم حسابی خودمو تمیز کرده بودم.جلو آینه رفتم ادکلن رو به کف دستم زدم و به صورتم مالوندم.لباسامو درآوردم و شلوارک پوشیدم با رکابی. سیستمم رفتم روشن کردم.تو سیستمم هم کلی فیلم و عکس سکسی آماده کرده بودم. خلاصه دوس دختر زنگ زد درو باز کردم تا از پله ها بیاد بالا دلم مثل سیر و سرکه میجوشید از چشمی در نگاه کردم در ساختمان روبرویی یه وقت باز نشه که دیدم الناز اومد بالا در رو باز کردم و اون اومد که گفتم بیاد تو با کفش اومد داخل در رو بستم که محکم بغلش کردم و گفتم ممنونم و ولش کردم خندید گفت خواهش میکنم خودمم نمیدونستم دارم چیکار میکنم سکس با زن شوهر دار میدونستم گناه بزرگیه اما خیلی شهوت منو گرفته بود همیشه میگفتم بمیرمم با زن شوهر دار سکس نمیکنم اما تا اینجا که جور شده بود و گفتم شاید اصلا الناز آمار نده من اینو بگم از کاری که زورکی باشه بدم میاد یعنی واقعااااااا با زیباترین زن عالم هم تو بیابون باشیم خوشش نیاد کاری نمیکنم شاید کمی لاس بزنم اما پا نده زورکی رو آخر حرومزادگی میدونم و همیشه از داستان های حوادث که میخونم یه پسر یا چند تا پسر یا مرد دختر یا زن هایی رو زورکی تجاوز میکنن متنفر میشم و میگم این حرومزاده ها رو باید تو روز روشن گردن زد تا به ناموس مردم تجاوز نکنن.از اصل داستان دور شدیم دوس دخترم همون اول شالشو در آورد و د کمه مانتوشو باز کرد و تاپی صورتی تنش بود باووووورم نمیشد با اینکه چند باری سینه هاشو از لباس یا زیر لباس سابق دست زده بودم اما تصور نمیکردم اینقده سینه هاش بزرگ باشه نمیگم خیلی بزرگ بود اما واقعا متوسط بزرگتر بود معلوم بود ژنتیکی سینه خوش حالتی داره شلوار لی پاش بود موهاشو دم اسبی بسته بود.خونه امو دید گفت چند متره گفتم حدود صد متر گفت خونه خوشگلیه جالبه خونه من و شوهرم65 متر هست و …
تو اتاق من رفتیم سیستم رو استند بای بود با تکون دادن موس صفحه بالا اومد نشستم رو صندلی و اون نشست رو لبه تخت تک نفره ای که تو اتاق من بود اتاق دیگه تختی خانوادگی بود اصل اینکه چرا من مستقل خونه داشتم به خاطره این بود که ما وسایل خونمون خیلی زیاد بودش برای همین این خونه رو اجاره کرده بودیم تا خونه ای بزرگتر بعدا بخریم و یک سوم وسایل خونه تو این خونه بودش. فیلم آمریکن پای رو گذاشتم کمی دیدیم که گفت دیده اما باز میدید میخندید که بستم گفتم دیدی فایده نداره الناز عکس های سکسی میخوای ببینی گفت هر جور راحتی.منم پوشه عکس سکسی ها رو باز کردم و فایلی رو باز کردم که سکس پسرهای جوان با زنای50سال به بالای خوش هیکل و خوشگل بود من همیشه عاشق سکس با زنای سن بالای خوشگل بودم که تا این زمان نتونستم اینکارو بکنم اما بعدا موفق شدم اونم چه موفقیت هایی.بگذریم خلاصه عکس ها رو میدیدیم که الناز رو بعضی ها میگفت وای واقعا این زنا چقده خوشگلن اصلا بهشون نمیاد اینکاره باشن و من توضیح دادم این زنا جنده نیستن بلکه واسه تنوع با جوون ها سکس میکنن یه پوشه هم پره عکس های دخترا و زنای لزبین بودش که گفت بیشرف تو کلکسیون داریااا خندم گرفت بلند شدم گفتم تو عکس ها رو ببین من الان میام گفتم درو دیوارم نگاه کن هیچ دوربینی نیست و رفتم از یخچال رانی ها رو که تو فریزر گذاشته بودم آوردم با چیپس که گفت من نمیخورم گفتم بابا همیشه خوشت میومد که الان اصلا حسشو ندارم رانی رو باز کردم و خوردم خیلی حال میکنم با رانی هلو.اونم رانی خودش رو خورد. بعد دستشو گرفتم رفتیم تو حال که کنار میز تلویزیون بزرگمون که حالت کمد بود ایستادیم و عکس امون توش بود که گفتم اه اه اه الناز تو175 هستی اما خیلی تفاوت قدمون نشون نمیده اونم با حالت لوس نیشگونم گرفت نه نمیخووم تو خیلی بلندتری اما من حس میکردم باید بلندتر از اون باشم خیلی با اینکه سابق با هم بیرون رفته بودیم از پشت ویترین مغازه ها نمیشد خوب تشخیص داد یعنی اصل تو نخش نبودیم.حالا دستشو گرفتم و سمت اتاق تاریکی بردم که تخت خانواده اونجا بود و گوش اتاق دری آلمینیومی بود با شیشه که نمیدونم چی بهش میگن اما کل ساختمان پنجره داشتن تو اون قسمت باریک یعنی طبقه های بالایی اما ما میتونستیم وسیله بزاریم.رو تخت دراز کشیدم اونم نشست بعد دراز کشید باز تشکر کردم که امروز اومد اونم میگفت خواهش میکنم و من دستمو انداختم روش بغلش کردم اون چشاش رو به دیوار بود و دستاشو انداخت روی دستام نوازش کرد که دیگه قاط زده بودم ببخشید دیگه ناچارم واژه های اصلی رو بگم که کیرم حسابی بزرگ شده بود که بلند شدم به صورت نشسته و تقریبا رو پاش نشستم اما خم شدم رو به جلو و پیشونیشو بوسیدم و گفتم مهدددیه جون گفت چیه گفتم فکر نکنی سو استفادستا اما کمی ببوسمت که جوابی نداد و من تو دلم گفتم این بابا دیگه تا اینجا پیش اومد زورکی کاری نمیکنم اما اینجا رو اجازه لازم نیست دختر دوس داره پسر کمی پر رو باشه و کاری میخواد بکنه سوال نکنه اینو قبلا خودش گفته بود و تو سایتی هم خونده بودم. که سرمو بردم سمت شکمش و تاپشو کمی بالا دادم و شکمشو بوسیدم یه نفس عمیق کشید و گفت نیما نکن قلقلکم میاد. گفتم چشم آرومتر میبوسمش هی بوسیدم و دستمو از تاپش به سینه هاش مالوندم انگشتاشو حلقه کرد دور انگشتام اما جدا نکرد از سینه هاش. دستمو بردم باز پایین و تاپشو بالا بردم تا بالای سینه هاش حالا تو تاریکی سینه هاشو میدیدم سوتینی کرم رنگ بود حال نداشتم از رو سوتین ام ور برم فقط اینو بگم واقعا کمی ترسیده بودم انگشتامو بردم زیر سوتین و بردمش بالا سینه هاش مثل ژله افتاد بیرون لبامو نزدیک سینه سمت راستش کردم و شروع کردم بوسیدن و مکیدن.که کمی آه اوه میکرد من متخصص سینه خوردن هستم تو این کار مسلط ام نوک قهوه ای پستونشو میک میزدم کل سینه اشو لیس میزدم و گاهی هم با کل دهنم کل قسمت قهوه ای سینه اشو میک میزدم و کامل تو دهنم میبردم و میکشیدم و صدا میداد و تو همون حال که تو دهنم بود کامل نوک زبونمو به نوک نوک مرکزی سینه اش میمالوندم که ناله هاش واقعا بلند شده بود که با صدایی خفیف و ناله مانند و حشرری گفت نیمااااااا نکن نیما اگه بخوری باید بکنیم.من اصلا باورم نمیشد مثل بچه ها گفتم نه نه کردن نه.اما بزار پس اون یکی سینه اتم بخورم تا نامردی نشه عین وحشی ها اون یکی سینه اشو با سرعت بیشتر و عجله بیشتر میک میزدم و لیس میزدم که آاااه های شدت داری میکشید که یهو با صدای خفیف و واقعا حشری گفت نیما منو بکن تو رو خدا بکن منوو چشاش کاملا میشه گفت بسته بود از شروع لیسیدن سینه هاش. من دست از خوردن کشیدم گفتم بکنم واقعا که چشاشو باز کرد کمی صداش پرقدرت تر گفت آره.دستمو بردم سمت دکمه شلوارش خودشم دکمه هاشو باز کرد و شلوارشو داشتم میکشیدم پایین که خودش با شورت کشیدش پایین و کمکش کردم کاملا از پاش در بیاره هنوز که هنوزه یادم نیست واقعا شورتش چه رنگی بود.
شلوارشو انداختم پایین تخت. لنگاشو جمع کرد وای چی میدیدم بدنش طوری پهن شده بود که واقعا دیوونه کننده بود قد بلندش و لگن پهنش باعث شده بود باسنش خیلی بزرگ خوشگل به نظر برسه.گفت کاندوم داری گفتم نه گفت اشکال نداره بکن توش.کمی ترس داشتم میترسیدم بدون کاندوم.اما بدجور مخ ام قاطی کرده بود با این صحنه ها.گفت بکن دیگه اه.که یهو داد زد دیوونه احمق ایدز ندارم من باید بیشتر بترسم ازت.سرمو بردم سمت کسش بوی بدی نمیداد اما بویی شبیه بوی نم میداد که خوشم نیومد و خوشم نیومد بلیسم کسشو. کسش رو انگار با ماشین موهاشو زده بود چون کمی مو داشت.تا حالا هیچ دختری رو خوشم نیومد کسشون رو بلیسم اما وقتی کارم تمام میشه بعدها میگم کاش میلسیدم.اما بعدا اون زن سن بالای فوق زیبا رو لیسیدیم کسشو.
الناز لنگاش بالا برده بود و خم کرده بود کیرمو بدون اینکه چرب کنم به کسش نزدیک کردم وکیرم قشنگ رفت داخل کسش کیر من کیر کوچیکی نیست اگه بزرگ ام نباشه17 سانتی میشه وکلفتی اش کمی از شیشه ژل آتوسا کمتره.با بردن کیرم تو کسش هم اون آه کشید هم من داغی کسش رو روی کیرم قشنگ احساس کردم که اون آروم گفت جوووون.نیما بکن. که من کمی تلمبه زدم آروم اما دیدم فاز نمیده کیرمو درآوردم و گفتم وایسا پشتی بزارم زیر کمرت که با حالتی تقریبا ملتمسانه و حشری گفت سریعتررر سریعتر نیمااا. وقتی پشتی رو زیر کمرش گذاشتم قشنگ مسلط شدم و مشغول تلمبه زدن شدم واقعااااااااا داشتم لذت میبردم صدای اونم بلند شده بود اما خیلی هم ترسیده بودم چون میترسیدم صداش بره از اون گوشه تو اون راهرو فقط نیم متر شاید فاصله داشتیم تا اونجا حالا من بودم که هی تند تند می کردم که صدای اونم تا حدی بلند شده بود که من هی میگفتم الناز تو رو خدا آرومتررر الناز که اون فقط چشاش بسته بود میگفت تند تند میگفت بکن بکن بکن اوف اوف.که یه بار من دست از کار کشیدم گفتم الناز خواهشا آروم که گفت نیما خفه شو بکن من دارم تحمل میکنم خودمو نگه میدارم داد نمیزنم صدا نمیره بکن بکن بکن خواهشاا بکن. که من هی فشار میدادم حس میکردم داره آبم میاد من هیچوقت اینطوری زود ارضا نمیشدم شاید اولین کس عمرم بود اینطوری شده بودم.که یه لحظه که در آوردم بلند شد به بغل خوابید اومد وسط تخت و گفت از بغل بکن تو کسم که چند بار سعی کردم اما اصلا حال نداد و نتونستم راستیتش که گفت عرضه هم نداری و سریع چهاردست و پا شد وقمبل کرد سرشو چسبوند به دشک یهوو دیدم کون خوشگل خیلی بزرگ شد نوع لگن و باسنش طوری بود که واقعاااااااا کونش بزرگ شده بود دوس دخترای دیگه امم خم میشدن کونشون بزرگتر میشد اما این یه جور خاصی بود شاید بتونم بگم مدل کونش شبیه کون ایزابل آرویو تو سریال سفری دیگر هست.البته این ماجرا مال قبل این سریال هست.داشتم دیوونه میشدم کونشو دیدم شر وع کردم بوسه بوسه زدن به روی کونش و کمی دستمو میکشیدم روی کونش که شاکی شد گفت نیما زوددد که کیرمو فرو کردم تو کسش آروم باز اون داغی لذت بخش رو روی کیرم حس کردم آروم آروم شدت دادم به کارم واقعااا لذت خیلی زیادی رو ا حساس میکردم اصلا قابل قیاس با کارایی که با دوس دخترام میکردم یعنی لاپایی و سکس از عقب نبودش.اونم دستاش رو میله تخت بود و داد میزد تقریبا که بکن بکن بکن نیما بکن بکن جان جان وااای جانمی.من عرق کرده بودم تا اینجای کار نه اون ساک زد نه حتی یه دونه لب گرفته بودیم منم رکابی هنوز تنم بود احساس کثیفی میکردم هم عرق کرده بودم هم حس میکردم مایه کسش به روی ملحفه ریخته ا حساس بدی داشتم اما غرق شهوت بودم و میکردم بعد شاید4 الی5 دقیقه دیگه حس کردم کل آبم داره میاد که شدت رو آروم تر کردم که خودش انگار فهمید که باحالتی ملتمسانه و زار گفت نه نیما نه نیمااا الان نیاد خواهشا الان نیاد من هنوز ارضاع نشدم من خیال میکردم میتونم با آروم کردن کار کنترل کنم اما واقعا نشد و آبم اومد کیرم رواز کسش کشیدم بیرون آب کمرم با شدت ریخت روی کمر و کونش و شیار کونش. رکابی امو درآوردم به کیرم مالوندمو پاک کردم و روی کون الناز هم کشیدم تا یه وقت نره حامله نشه.اون همونطوری چهار دست وپا مونده بود خسته شده بودم احساس شدید گناه تازه اومد به سراغم اما شنیده بودم تو این حالت باید از دختر تشکر کرد کلی تشکر کردم چون کونشو پاک کرده بودم با رکابی هی بوسیدم روی کونشو سرش هنوز چسبیده به متکا بود که گفت نیمااااااا ولم کن نیما گفتم شرمنده. نیما سگ نکن منو دستتو بردار از کونم وگرنه حشری میشم باید بکنیم آی آی چرا اینقده زود ارضاع شدی گفتم ترسیدم هول شدم واقعااا. که خنده ای کرد و گفت تابلو بود ترسیدی دستات میلرزید. خودمم خندم گرفت چند تا با کف دست به کونش ضربه زدم که همونطوری که خم بود هنوز گفت مرض داری الاغ جان گفتم همیشه دوس داشتم یه بار سکس از جلو میکنم اینکارو که تو فیلما میبینم انجام بدم که نشد تازه یادم اومد اونم خندش گرفت گفتم ساک هم نزدیم که گفت عمراااااااا من برای سعید هم ساک نزدم . بلند شدم گفتم چند لحظه اینجا باش الان میام ببینم میشه دوباره کیرم راست بشه گفت آره ببین میتونی بی شرف حتی نگفت ساک بزنه اولین سکس از جلو با دوس دخترم یا دیگه میشه گفت یه زن حتی یه لب هم نگرفته بودیم تا اینجای کار نه ساک زده بود نه سکس از عقب کردم بلند شدم از اتاق رفتم بیرون با اینکه پرده داشت پنجره ها و دیده نمیشد طوری رفتم که یه وقت از پنجره های ساختمون های روبرویی دیده نشم رفتم روی تخت تک نفره نشستم هی با کیرم ور رفتم اما انگار عین جنازه ای که میمره بی حال بود اما یواش یواش کمی بلند شد گفتم جهنم برم تو اتاق لااقل تاپشو و سوتینشو کامل در بیارم لخت لخت تو بغلش کمی بخوابم زیر پتو باز سینه بخورم که تا رفتم تو اتاق دیدم شلوار لی اشو پوشیده گفتم الناز یعنی دیگه گفتش نه دیگه حسش نیست گفتم فقط کمی که با حالتی عصبی گفت نیماااا اصرار نکن الکی.منم فقط شلوارکمو پوشیدم و رفتیم تو اتاق نشستیم کمی حرف زدیم که گفت آماده شو منو برسون خونه دیر میشه شوهرم میاد باید غذا درست کنم و بلند شد رفت سمت دستشویی منم رکابی نویی پوشیدم و لباسامو پوشیدم دم در کنار هم ایستادیم گفتم تو برو من بعدش میام گفت باشه گفتم برو سر خیابون اصلی من میام گفت باشه خیلی خونسرد بود ولی قبل اینکه دستگیره در رو بگیره من دوباره بغلش کردم کمی گونه هاشو بوسیدم گفتم ببین اینقده بی عرضه نیستم هول شده بودم تازه دیشب به خاطره اینکه امروز سر قولم باشم کاری باهات نکنم دو سه باری جق زده بودم که خندید گفت دیواانه خل وچل.خندم گرفت و اون دررو باز کرد ورفت و منم رفتم سمت یخچال دیدم ای دل غافل خامه عسلی گرفته بودم که مثلا وسط سکس به سینه هاش بمالم و بلیسم و بخورم اما دیگه دیر شده بود چند تا میوه و قاطی پاتی چیزایی خوردم حسابی گشنه ام شده بود تنگ آب رو هم تا نصفشو سر کشیدم حسابی سرحال شدم یهو دیدم کیر بی شرف ام تازه بعد مرگ سهراب بزرگ شدش خیلی حرصم گرفت که دیدم اوه ده دقیقه ای شده سریع رفتم بیرون پله ها رو دویدم اومدم پایین ماشین رو روشن کردم و دیدم گوشیم زنگ خورد و گرفتم گفت الاغ کجاااایی گفتم میام الان میام از دور دیدمش با حالتی تبسم اما عصبانی نگام میکرد اما باز خندید در رو باز کرد تو راه کلی حرف زدم باهاش و گفتم بازم میای که مکثی کرد گفت بزار ببینم چی میشه اما بعید میدونم گفتم فقط یه بار دیگه خواهشا این بار قول میدم تا ساعتها این کارو بکنم که گفت نیمااا بس کن حالمو بهم نزن دیگه نمیخوام حرفشو بزنی.خلاصه رسوندمش شب رسیدم تو خونه یکی دو بار جق زدم به یاد سکس امروز که نه لخت کامل کردمش نه ساک زد نه لب گرفتیم نه سکس های مختلف که تو ذهنم دوست داشتم انجام بدم ونکردم افتادم.شب خوابیدم و خواب خیلی بدی دیدم و نصفه شبی بلند شدم دیدم ساعت نزدیک سه شب هست عصبی بودم از این خواب وقتی رفتم تعبیر خواب رو دیدم بغض ام گرفت و شروع کردم به گریه کردن و رفتم حموم غسل کردم و نماز خوندم و قول دادم دیگه این گناه رو نکنم. فرداییش زنگ زد و بهش گفتم ماجرا رو هیچی نگفت اما بعدها که فقط چند باری بیرون رفتیم ازش پرسیدم تو اون روز به قصد سکس اومدی یا توخونه دیگه وسوسه شدی گفت به قصد سکس اومده بودم میدونستم این کار میشه قبل ازدواج هم به خاطره همین خونه ات نمیومدم نود درصد دختر و پسری تنها باشن کارشون به سکس کشیده میشه. بعد اون جریان دیگه زیاد با هم در ارتباط نبودیم هر چهار پنج ماه یه بار زنگ میزنه اما میدونم آمادگیشو داره که یه زمانی خونم خالی شد بیادش.اما باز سکس با زن شوهر دار رو تو تهران انجام دادم با زنی فوق العاده خوشگل سفید58 ساله واقعا زیبا قدش اندازه خودم بود180 قدش و85کیلو وزنش موهای بور چشای آبی زنی مایه دار که واقعااا با کسی در ارتباط نبود و فقط گریه های من باعث شد آشنا بشیم با هم یه زمانی این ماجرا رو میگم قیافه متوسط من و هیکل متناسب عادی من باعث مخ زنی اون نشد زبون باز هم نبودم فقط راستگویی ام باعث شد اون زن به من تمایل پیدا کنه جریان به این صورت بود که من وقتی این زن رو دیدم تو بازار تهران با اینکه لباسش جلف نبود چشما رو خیره کرده بود از زن ومرد و پیر و جوون.من تا یک ساعت و خورده ای تعقیبش کردم تا اینکه جای خلوتی رفتم جلو ومحترمانه گفتم ببخشید سوالی داشتم که گفت بفرمایید که گفتم من مزاحم نیستم از اونایی نیستم که بگم کیف پولم گم شده یا مزاحم باشم اما میشه بپرسم شوهر دارین آدم علافی نیستم که دیدم شوکه شده و هم خندش گرفته آروم و گفت آره عزیزم من پسرو دخترام از شما بزرگترن منم تشکر کردم گفتم مرسی ممنون شرمنده مزاحمتون شدم همین که گفتین شوهر دارین با اجازه خداحافظ.بعد اون جریان با دخترای زیبایی تو تهران دوس شدم و آشنا شدم تو شرکتی که بودم و دانشگاه حتی کلی زن های سن بالای خوشگل میدیدم که شاید به زیبایی اون میشدن اما قدشون هم با این که 170میشدن اما همیشه فکر وذکرم پیش اون بود و هرز گاهی فکر میکردم آها اینم بگم وقتی از اون زن خداحافظی کردم کمی جلوتر رفتم تا مثلا تو دید نباشم مردم نگاه نکنن خجالت بکشم بعد ده متر بر گشتم دیدم که اون نیست اون اطراف رد شدم دیدم تو خیابون بغلی کنار ساختمانی ایستاده و کلید انداخته منم سریع رد شدم.بعد5ماه یه روز گفتم باید ا مروز رو بمیرمم وقت بزارم اونجا برم تا بیاد از خونه بیرون اما نیومد و گفتم اصلا شاید اون روز جایی مهمانی دعوت بود ولی یادم اومد کلید انداخته بود خلاصه بعد دو سه باری ایستادن تو یکی دو ماه یه روز دیدمش و تعقیبش کردم و باز تو مسیر خلوتی دم ایستگاه اتوبوسی رفتم جلو و سلام کردم که گفت بله گفتم منو میشناسین گفت آشنا هستین و گفت آره به جا آوردم نوع بیانش توش عصبانیت نبود و اعتماد به نفس ام رو زیادتر کرده بود و گفتم خواهشا میشه کمی حرف بزنیم که گفت در چه مورد و من توضیح دادم که چطوری از اون زمان به بعد اصلا آرامش نداشتم گفتم میدونم باورتون نمیشه که این دوستی بی منظور نیست اما به خدا برای مسائل جنسی نیست آره شما زیبایی و خوش هیکل و خانم و همراه با حرفام بغض ام گرفته بود وگریه میکردم که اونم گفت آخه چرا من و گفت بیا این گوشه راه بریم تو پیاده رو چون یکی دو نفری تو صف اتوبوس اومده بودن و من تو پیاده رویی که اصلا کسی نمیومد تو اتوبان.باهاش کلی حرف زدم گفت میدونی من چند سالمه گفتم آره میدونم52باید باشین گفت58سالمه گفتم وااااااااای خدا تو چی هستی تو رو خدا با من دوست بشین فقط در حد آشنایی عادی گفت تو قیافه جذابی داری کلی دختر میتونن خواهانت باشن که گفتم من معمولی هستم اما من تو رو دوس دارم نمیدونم اما فقط کمی گفت حالا من چیکار کنم گفتم شمارمو میدم بهتون گاهی کمی حرف بزنیم فقط گفت که چی بشه گفتم به خدا این مدت تو ذهنم بودی آزارم نده من راستش فقط یه بار با زنی شوهر دار رابطه جنسی داشتم دوس دخترم بود اما واقعا با شما دوس بشم بی منظوره که گفت باشه اما قولی نمیدم شمارمو گرفت و گفت من خط ام ثابته قول میدی بهم زنگ نزنی بهت زنگ میزنم گفتم قول شرف من آدم دهاتی وبی شخصیتی نیستم از همون فرداش بهم زنگ میزد و با خط ثابت بیست دقیقه نیم ساعت حرف میزدیم و عاشق حرفای من شده بود چند باری رستوران رفتیم ومن تو هزینه ها میموندم اما اون حساب میکرد.و من میگفتم خواهشا جایی ساده تر بریم اینطوری درست نیست که گفت نه حرفشو نزن من دوس دارم کبابی نائب تو ولیعصر و غیره میرفتیم.همیشه به شوخی میگفتم که یه بار باید بیای برام ناهار درست کنی خونه ببینم بلدی و اون میگفت باشه و با خنده تمام میشد این جریان که یه زمانی که بیرون بودیم بعد سه ماه از آشنایی اون روزمون بهم گفت نیما جان میخوام به قولم عمل کنم و برات غذا درست کنم خیال نکنی بلد نیستم. همیشه با ماشین اش دنبالم میومدگاهی هم پیاده خیلی مایه دارم نبودن ماشینش206 سفید بود.اما خوب ولی خونه ای بزرگ داشتن تو جایی عالی.اون روزی که اومد خونه ام رو هیچوقت فراموش نمیکنم اما همون روز پرده همه چی دریده شد وما مال هم شدیم زیباترین سکس های عمرم رو با اون داشتم کس زیباترین دوس دخترام رو لیس نمیزدم اما مال پریوش رو تا ده بیست دقیقه لیس میزدم و میبوسیدم.تن اون مثل بلور بود امیدوارم اونایی که زن یا دخترایی با قد174به بالا رو لخت دیدن بگن واقعا چی هست این جور بدنا و چقددد کشیده تر نشون میده وقتی لخت میشن اونم زنی بالغ.پریوش شده بود بت من و من شده بودم بت اون.شب هایی رو به بهانه خونه دوستش بودن از خونه میزد بیرون وبعد اینکه خونه دوستش میرفت میومد پیش من و تا صبح میموند پیشم ومنو شرکت هم میرسوند.چند باری هم ازش پول قرض گرفتم که به زور پس میگرفت اما سری آخری280هزار تومنشو پس ندادم.و برای همیشه از تهران رفتم و خیلی کم با هم در تماس هستیم اون هنوزم دوستم داره اما میگه احساس عذاب وجدان می کنه ولی بعد این احساس هم از بین رفت داستانشو بعدا کامل میگم حقیقت بود این ماجرا. دوس دارم نظراتو بشنوم حتی فحشاتون رو با جون و دل گوش میدم.
0 views
Date: April 2, 2018
امید دارم مرا قبول کنین
من سمیر پسر ۱۹ ساله از افغانستان هستم میخواهم در با شما عضد شوم وسلام