سکس با زن صاحب باغ

0 views
0%

سلام اسم من امیره ۲۵سالمه ترک تبریزم و باغبونی بلدم میخوام یه داستان سکس خودم و مرجانه خانم رو تعریف کنم امیدوارم خوشتون بیاد این داستان برمیگرده به سال پیش وقتی که برای کار به چابهار رفته من سریه باغ اطراف چابهار باغبون بودم اسم صاحب باغ کریم ویه زن داشت به اسم مرجانه کریم اقا هر جمعه با خونواده اش میود باغ برای تفریح من تازه اومده بودم که کریم اقا با خونوادهاش اومدنن سرباغ از همون روز اول که چشم به مرجانه افتاد احساسی بهم گفت که باید این زن خوشگل بلوچ رو بکنم مرجانه یه زن خوشگل 34 ساله قد ۱۶۵ سینه اش ۷۵ ویه کون تپول داشت اون روز گذشت یه روز من باغ بودم که ناگهان صدای بوق ماشین اومد با خودم گفتم یعنی کیه کریم اقا که همیشه جمعه میومد رفتم درو باز کنم دیدم مرجانه خوشگل خودمونه با یه دختر دیگه به اسم فریبا ویه پسری به اسم ارسلان که نامزد فریبا بود اومدند داخل باغ بهم گفتن آقا بجنب که خیلی کار داریم شب مهمون دارم مهمون های مرجانه دوستای دانشگاه هایش بودن که میخواستن واسه تولد مرجانه بیان منم باهم رفتم خونه رو مرتب کردیم موقعی که من داشتم وسایل رو میاوردم چشمم به شیشه مشروب خورد باخودم فکر کردم این یه مهمونی معمولی نیست که نازنین هم اومد وسایل رو بگیره فهمید که من شیشه های مشروب رو دیدم از خواست که که شوهرش چیزی نگم منم گفتم باشه یه بوس بهم داد و رفت تا اینکه شب شد ماشین ها اومدند ۱۰ نفر بودن ۵ دختر۵ پسر منم درو باز کردم من رفتم اتاقم که بخوابم ولی خوابم نمیبرد کیرم راست شده بود میخواستم برم چش چرونی رفتم دیدم وای چه بزن بکوبی هموشون دارن شراب میخورن و میرقصن چندتا شون با دوست دخترهاشون رفتند تو باغ تا باهم سکس کند مرجانه هم تنها بود فریبا بانامزدش داشتند لب میگرفتن منم گفتم امیر جای تو خالیه که با مرجانه باشی ولی نه به خودم جرات نمی دادم ناگهان یه صدا ازت پشت سرم اومد مرجانه بود گفتش امیر جان میری تلمبه رو روشن کنی منم گفتم چشم خانم مرجانه رفت من رفتم سراغ تلمبه رو روشن کنم که آقایون حموم کنن با دوست دختر هاشون که بعدشم رفتم بخوابم کل شب تواین فکر بودم چی میشد یکیشون حالا اینجا منم یه دل سر میکرمش تا اینکه صبح شد من بیدار شدم رفتم دخترت ها رو اب بدم همه شون رفته بجز مرجانه وفریبا ارسلان نامزد فریبا هم با اون ها رفته بود نازنین وفریبا مونده بودند تا خونه رو مرتب کنن یه ساعت بعدش نازنین صدام زد منم رفتم درو که باز کردم چشم با نازنین وفریبا افتاد داغ کردم مرجانه وفریبا یه تاپ خوشگل پوشیده که کل هیکل سکسی شون معلوم بود ازم خواستن بشینم من رو مبل نشستم که نازنین یه شیشه مشروب اورد جلوم گفتش دیشب چرا نیومدی منم گفتم دیشب سرم درد میکرد گفتش اشکال نداره حالا سه نفری جشن تولد میگیرم یدفعه مرجانه بلند شد بغلم نشست معلوم بود که چندتا پیک قبلش زده که مست کرده بود گفتم مرجانه حالت خوش نیست گفتش برعکس دستش رو برد رو کیرم یه دفعه شروع کرد فریاد زدن اخ جون همونی که فکر میکردم من کیر بزرگی دارم فریبا هم بلند شد اومد جلوم وشروع کرد ازم بوس گرفتن که مرجانه دکمه های پیراهنمو باز میکرد فریبا هم زیپ شلوارم رو کشید پایین وشروع کرد ساک زدن وای چه کیفی میکردم اصلا فکرش رو نمیکردم که دوتا کوس جلومه نازنین شروع کرد لب گرفتن ازم بعند چند دقیقه مرجانه رفت س اغ کیرم وفریبا هم بدن منو لیس میزد بعدش منم رفتم سراغ کوس فریبا فریبا هم کوس نازی رو میخورد نازی هم واسم ساک میزد بعدش نازی بلند شد اومد تو بغلم فریبا هم داشت تخم مامو میخورد منم رفتم سراغ سینه های خوشگل نازی خودش بهم گفت که بهم بگه نازی با نازی راحت تره بعد چند دقیقه نازی رفت سراغ کیرم که بکنه تو کوسش منم داشتم از فریبا لب میگرفتم نازی هم داشت کیر سواری می کرد و به بلوچی یه چیزایی میگفت که نمیفهمیدم ولی معلوم بوداز حشر و حال داره میمیره منم مرجانه رو بلند کردم بردمش رو رختخواب خوابوندم یکسره شروع کردم به تلمبه زدن نازی چه اخ اوخی میکرد داشت لذت میبرد که فریبا به مرجانه گفت هانی جون نمیذاری ماهم فیضی ببریم که مرجانه بلند شد وفریبا نشست کوس فریبا از مرجانه بهتر بود چون فریبا فقط به ارسلان نامزدش میداد اما نازی یه زن حشری بود وچندتا دوس پسر داشت خب من کیرم رو گذاشتم ووکوسش فریبا هم کونشو هل داد تا کیرم تا ته رفت یه ناله مظلومانه کشی یهو ولو شد من یکبند تلمبه زدم مرجانه پستون های فریبا رو میخورد بعد چند دقیقه فریبا بهم گفت میخوای از کون بکنی منم گفتم اره ولی دردت نمیاد منم گفتم واسه ارسلان اوپنه واسه من اکبنده یه خنده زد گفت بکنش مال خودت منم یه تف زدم تو سوراخ کونش واروم اروم تا نصف کردم داخلش اونم جیغ میزد امیر دارم میسوزم بکن توش تا اخر بکن توش من سریع تلمبه میزدم اونم جیغ میزد ناله میکرد گفتش امیر خیلی حال میده بهد چن دقیق کیرم دارآوردم کردمش تو کون نازی وباسرعت تلمبه میزدم فریبا هم میگفت امیر تند تر بکنش مرجانه هم ناله میکرد تا اینکه ابم اومد کیرم وو در اوردم ابم خالی کردم تو صورت نازی وفریبا ابم رو خوردن بعد چند ساعت باز هم کردمشون او عقب وجلو اونها هم بهم ق ل دادن که هفته ای یه بار بیان که اومدند با دوست های تازه تر وخوشگل و حشری مرجانه واسه اونها تعریف میکرد یه پسر ترک سفید و کیر کلفت هست هست تو باغ شون که خوب میکنه خلاصه حسابی از کیرم پذیرایی می کردن واقعا کوس بلوچ یه چیز دیگس دستتون رسید حتماً بکنین اونها هم می اومدنن تا فیضی ببرن تا اینکه کریم اقا مشکوک شد منو اخراج کرد چندباری به درخواست نازی میرفتم تا کوس شونو پاره بکنم با پول اونها تو بهترین هتل ها مثلا هتل فردوس حالا هم من ازدواج کردم دیگه نمیرم چندباری ازم خواستن من نرفتم شماره شون رو هنوز هم دارم نوشته

Date: May 25, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *