سلام دوستان من پیمان هستم 26 ساله و میخوام یه داستان کاملا واقعی رو واستون بگم واسم مهم نیست کسی باور کنه یا نه ولی واقعیت همینه من یه خواهر دارم که الان 22 سالشه خیلی زیبا و تسخیر ناپذیره تا حالا صدبار بیشتر بخاطرش با مردم درگیر شدم اینقدری هست که کسی وقتی میبینتش نمیتونه جلوی خودشو بگیره یه داداش هم دارم الان 29 سالشه مجرده و خیلی خشک و دست بزن داره داستان سکس من و ابجیم که اسمش رو مجبورم از به مریم تغییر بدم از وقتی که من 17 سالم بود شروع شد اون موقع خواهرم خواهرم 13 سالش بود و ممه های لیمویی زیبایی و باسن گرد و لپ توپل و سفیدی بهم زده بود بخاطر اینکه داداشم خیلی خشک بود و خیلی هم بر کتک میزد ابجیم همیشه به من پناه میاورد و من بهش دلداری میدادم گذشت چند مدتی و یکی از دوستام بنام حامد که هم جذاب بود و وضع مالی پدرش خوب بود با ابجیم دوست شده بود و من نمیدونستم چند روزی گذشت من رابطه خوبی با حامد داشتم و یک روز که خونشون بودم گوشیش کنارم بود که یه نفر در زد و حامد تا رفت در رو باز کنه من داخل گوشی حامد بودم که چند تا وویس صوتی رو دیدم که حامد همیشه با کسایی که با تلفن صحبت میکرد ذخیره میکرد رو دیدم یکیش نوشته بود حامد و مریم این خواهرم اول شک کردم چون دقیقا اسم دوست خواهرم که همسایه بقلی ما هست هم اسم خواهرم هست اهل برنامه هم هست اول فکر کردم اونه چون وقت گوش کردن نداشتم دوتای مکامله رو فرستادم با بلوتوث به موبایل خودم تا بعد که رفتم خونه گوش بکنم خلاصه وقتی رفتم خونه هنوز خواهرم از مدرسه نیومده بود که وویس ها رو گوش کردم موهای تنم سیخ شده بود چون خواهرم بود و بدبختانه این خواهرم بود که با تلفن خانه خودمون به حامد زنگ زده بود و حالا التماس داشت یه جمله که همیشه یادم میمونه اینه حامد تو رو خدا با من دوست بشو اعصابم خیلی بود تو فکر فرو رفته بودم که ابجیم اومد خونه بعد از سلام بهم گفت چی شده اعصابت خورده گفتم نه چیزی نیست چند روزی صبر کردم و دنباله راه چاره بودن که حامد بهم زنگ زد گفت کجایی گفتم خونه گفت سریع بیا خونه ما باهات کار دارم رفتم و بعد از چند دقیقه صحبت رفت که قلیان چاق کنه و من داخل فیلم های موبایلش رفتم میدونم باورش واسه همه سخته ولی به جان مادرم و قسم به خدا که همینجوری هست که گفتم یه پوشه دیدم هر چی کلیک میکردم روی پوشه باز هم یه پوشه دیگه باز میشد اینقدر ادامه دادم که رسید به چند تا فیلم سریع همه رو فرستادم همه فیلم ها شخصی بود که یکیش که اسم خواهرم رو با حامد نوشته بود همه رو فرستادم کارم که تموم شد خداحافظی کردم و اومدم وقتی داخل خونه نگاشون کردم دیگه با چشم خودم دیدم که مریم دراز کشیده و حامد که البته اولش چهرش معلوم نبود کیرش رو کرده داخل دهان مریم و داره فیلم میگیره مریم چند بار داخل فیلم بهش میگه تو رو خدا واسم بد میشه فیلم نگیر امین میبینه امین داداش بزرگمه واقعا از شمر برتر بود توی خونه حرف فقط حرف خودش این شرایط برادرم رو همیشه من مخلوط با سکس بهش فکر میکردم سکس زوری و آخر هم نصیبم شد اون هم با ابجیم با یه فرشته کوچولو اما نسبت خواهر و برادری خلاصه فیلم رو که دیدم نقشه هایی به سرم زد چند روزی همش خودم رو با خیال ترساندن ابجیم بخاطر سکس با حامد و فیلمش ارضا میکردم تا اینکه یک روز غروب تنها داشتم خود ارضایی میکردم که مریم از مدرسه خودم رو جمع و جور کردم اومد سلام کرد جوابشو ندادم خیلی خودمو ناراحت جلوه دادم شهوت از توی چشمام بیرون زده بود بدنم میلرزید و سست شده بودم ابجیم نشست بهش گفتم از حامد چه خبر سریع با ترس نگام کرد گفت حامد کیه چی داری میگی سریع بلند شد و رفت داخل اطاق من رفتم کنارش وویس رو گذاشتم و گفتم فقط گوش کن ترس و خجالت از صورتش میبارید بلند شد گفت به من چه مگه این صدای منه اومد بره بهش گفتم بشین عوضی هنوز تموم نشده فیلمت هم هست میخوای ببینی اشک داخل چشماش جمع شد گفتم فیلمم گفتم آره وقتی داخل خونه حامد اینا تو رو خابونده و کرده داخل دهنت گوش کن من کاری باهات ندارم ولی دعا کن امین نیاد خونه چون به جون مامانی بهش نشون میدم خودت میدونی و خودش زد زیر گریه بلند شد رفت دنیا روی سرم خراب شد چرا نقشه من نگرفت تو همین لحظه بود که صدای در خونه بصدا در اومد مریم سریع اومد و بهم التماس کرد گفت پیمان بخدا دیگه نمیکنم این کارو تو رو خدا بهم رحم کن به امین نگو منم همش میگفتم فقط باید بگم گفت هر چی بگی همونه هر کاری بخوای واست میکنم گفتم هر کاری گفت آره بخدا هر چی بخوای گفتم صورتتو بشور هیچی بهش نمی گم تا بعد با هم صحبت کنیم اومدم در رو باز کردم همسایمون بود ردش کردم رفت برگشتم داخل خونه نگاه معصومانه مریم همراه با بغضش که در حال ترکیدن بود شهوتم رو زیاد کرد دست گذاشتم روی ران های پاش و باهاش صحبت کردن رو شروع کردم گفتم اگه به حرفم گوش ندی بدبختی گفت چشم داداش هر چی تو بگی صدای در اومد نگاه کردم مامانم بود گذشت تا شب که برادرم اومد ابجیم هم نشسته بود یهو گفتم امین داداش راستیی یه موضوع خیلی مهمه که بعد باید بهت بگم با گفتن این حرف قشنگ از چشمای مریم مرگ رو احساس کردم و کیرم شق شد گفت چی داداش بگو گفتم داداش بعد بهت میگم فردا که از کار اومدی گفت باشه خلاصه یک ساعتی گذشت ابجیم رفت دست شوئی دست شوئی ما بیرون داخل حیاط هست رفتم بیرون نشستم کار آبجی که تموم شد و اومد بیرون باز شروع کرد به التماس بعد پرسید فردا میخوای چی به داداش یکی گفتم خودم بهتر میدونم دوباره التماس کرد گفتم اگه به حرفم گوش نکردی چی گفت اگه گوش نکردم هر کاری خواستی بکن گفتم باشه ولی بدون فقط یه فرصت داری گفت چشم و رفت داخل اون شب تا صبح نخوابیدم صبح که بیدار شدم ساعت 9 صبح فقط من خونه بودم و ابجیم چون پدر و مادر و داداشم سر کار میرفتند پدرم نگهبان یک زمین کشاورزی با خانه داخل زمین بود و فقط هفته ای یک شب خانه بود مادرم داخل فروشگاه دانشگاه با دوست صمیمی پدرم کار میکرد و داداشم هم پتروشیمی کار میکرد که بیشتر اوقات چند روز همانجا میموند مریم جوری خوابیده بود که کاملا سکسی شده بود بیداری کردم خودش رو متاسف و گناه کار میدونست بردمش داخل اطاق نشوندمش کنارم گفتم هنوز روی حرفت هستی گفت کردم حرف داداش گفتم حرف دیشبت همون که گفتی هر کاری بگی انجام میدم گفت آره داداش گفتم این فیلمت رو اول ببین نشونش دادم حدود دو دقیقه فیلم بود خودش هم نگاش کرد گفتم فقط یه راهی داره تا به داداش نگم گفت چی گفتم از حالا حامد رو فراموش میکنی و من میشم حامد و تو هم مریم تعجب کرده بود مدام گریه میکرد و من همین جوری که داشتم دلداری میدادم لباسش رو باز میکردم اون هم هیچ اعتراضی غیر از گریه نمیکرد بعد شلوار و خلاصه بختش کردم وای باور کردنی نبود مثل فیلم خابوندمش و گذاشتم ذهنش هنوز گریه میکرد یه کم سینه و باسن و کسش رو خوردم و از عقب خابوندمش و کمی روغن مالیدم به سوراخش و یواش یواش کردم داخل هر چی جیغ میزد خیلی بیشتر بهم حال میداد تا اینکه اب من اومد بلند شدم گفت داداش دیگه همه چی تموم گفتم چی تموم لباستو بپوش و حرف هم نباشه چند بار اولزززززاولزززززژزببببببب ببببببببببببززززززززززززز ززززززززززژژژز از من میترسید و خجالت میکشید تا اینکه دیگه واسش عادی شده بود تا تا وقتی که ابجیم 17 سال داشت همیشه سکس می کردیم این اواخر یه دوست مهندس پیدا کرده بودم که چون پول خرج میکرد باهاش دوست بودم و همه جا میرفتیم نوشته
0 views
Date: August 23, 2018