سکس با زن همسایه و ازدواج

0 views
0%

به نام خالق زیبایی سلام دوستان گلم میدونم خیلی وقته منتظر نوشتن یه خاطره ی خیلی داغ بودید اما خوندنش به انتظار کشیدنش خیلی می ارزه خوب برم سر اصل مطلب که داستان یک روز خوش من و زن همسایه است همون طوری هم که خودتون میدونید من23 سالمه و این خاطره بر میگرده 5 سال پیش که هیجده سال بیشتر نداشتم یعنی دورانی که ک ی ر خیلی بی جنبه هست و تا یه سوراخ موش هم میبینه راست میشه یادم میاد تازه از شر امتحانات سوم دبیرستان خلاص شده بودم شب و روز کارم شده بود با موتورم ولگردی و خوش گذرونی با برو بچ کلاس هر جا هم که میرفتیم یا حرف از یه دختر خوشکل و مال بود که توی فلان کوچه هست و هر روز صبح میاد کانون فرهنگی مسجد سر خیابون و خیلی هم پا میده یا حرف از ک و ن و ک س کردن و یا ج ل ق زدن بود و یا همه داشتن واسه ی همدیگه پیامک یا داستان و یا فیلم و عکس س ک سی میفرستادن خلاصه خیلی ها از ک س کردن هاشون تعریف میکردن که فلان روز منو پسر خالم مخ فلان خانوم رو زدیم بردیمش خونه خالی یا به اصطلاح خودمونی فری هووس و حسابی کردیمش یا این که من با دختر خالم که خونشون تو بابله عاشق همدیگه ایم و هر وقت به مناسبتی هم دیگه رو میبینیم با هم یه حال و حول درست و حسابی میکنیم اون یکی میگفت پسر همسایمون رو تا حالا چند بار کردم و خلاصه هر کی از کس و کون کردن های خودش تعریف میکرد به جز من بدبخت که کیرم طمع هیچ کس و کونی رو نچشیده بود و فقط کارم صبح تا شب شده بود فیلم سوپر نگاه گردن و نگاه به کون و سینه ی این و اون انداختن و روزی شش هفت دست جلق زدن دیگه کس کردن برام تبدیل شده بود به یه آرزوی دیرینه که انگار هیچ وقت قرار نبود بهش برسم تو این مدت هم همش فکرمون تو درس و مشق و مدرسه بود با هیچ دختری هم دوست نبودم راستش رو بخواید خیلی آدم کم رویی بودم و اصلا نمیتونستم برم شمارم رو بدم به یه دختر و ازش بخوام با من دوست بشه و برای خودم بهونه های کیری میاوردم مثلا میگفتم حالا اومدیمو با این دختر دوست شدیمو و مخشو زدیم مجا میخوای بیاری و بکنیش و مثلا اگه دوستی من با اون لو بره امکان داره جونم رو از دست بدم و از این تلقین های تخمی که حکایت گربه دستش به گوش نمیرسه میگه بو میده رو به یادم میندازه خلاصه ایم مدت خودم رو با جلق ارضا میکردم که دیگه دیدم داره برام درد سر ساز میشه و قیافه و درس و ورزش و همه چیزمو داره ازم میگیره تصمیم گرفتم ترکش کنم و دیگه به فکر سکس هم نیفتم و هر جوری شده خودم رو نگه دارم و از شرش خلاص بشم دیگه فهمیده بودم که یک معتاد بی مصرف شدم و دارم تموم زندگیمو از دست میدم یکی از همون روزا خونمون خالی شد و من نشستم پای شبکه ی ردلایت پرمیوم و آخ که عجب کس هایی توش به ایفای نقش میپرداختن خلاصه یه سه چهار روز هم بود که تو این چهار پنج سال که مداوم جلق میزدم که خودم رو نگه داشته بودم و کمرم حسابی پر بود چشمتون روز بد نبینه در عرض 2 ساعت 11 بار جلق زدم و دیگه نابود نابود رو مبل خابم برد ا دیگه از اون به بعد تصمیم گرفتم که جلق رو به طور کلی ترک کنم البته تو این شش سالی هم که جلق میزدم تقریبا بعد از هر بار تصمیم میگرفتم که ترکش کنم اما زود یادم میرفتو دوباره روز از نو و روزی هم از نو از فرداش برای ترک جلق تصمیم به هر کاری گرفتم از خوردن کافور گرفته تا نگاه نکردن به صورت هیچ زنی و همچنین تحریم ماهواره و کم خواراکی و نماز خواندن و ورزش کردن و هر کاری که به ذهنتئن برسه اما مثلا کافور که میگفتن اگه بخوری دیگه کیرت شق نمیشه رو من امتحان کردم بلعکس کیرم دوبرابر میشد و در کل طول روز هم راست راست بود مثلا تو این مدتی که دیگه جلق نمیزدم اگه پای برنامه ی تازه ها در سیمای خانواده ی شبکه یک هم مینشستم و چشمم به خانوم خشگله مجری میفتاد کیر لامذهبم آن چنان راست میشد که میخواست شلوارم رو جر بده مثلا بعضی وقت ها که یه خانوم قرتی رو تو خیابون با یه مانتوی کوتاه مشکی و یه شلوار لی آبی چسبون با یه عالمه کون هم میدیدم کیرم راست نمیشد اما وقتی یه خانوم میان سال رو با چادری میدیدم که باد اونو به کونش چسبونده بود و برامدگی لمبر هاش رو تو اون میدیدم به کلم میزد که همون جا توی خیابون یه تف کف دستم بندازمو دستمو تو شلوارم کنمو یه جلق درست و حسابی بزنم گاهی اوقات میشد که یه فیلم آمریکایی نیمه سکسی میدیدم اما اون طوری که با دیدن یه فیلم از مهناز افشار تحریک میشدم برای اون فیلم نمیشدم خلاصه فهمیدم که این راه ها هم فایده نداره تصمیم گرفتم هر وقت کیرم شق شد برم و یه سیگار ار مغازه ی سر کوچه بخرم و سوار موتور بشمو برم یه جای خلوت بکشم همین کارو هم کردم اما هیچ تاثیری که نداشت منو سیگاری هم کرده بود و به خاطر همین هم خیلی ناراحت بودم همیشه وقتی فیلم های خارجی رو که میدیدم به آدمهاشون غبطه میخوردم هر وقت کیرشون اندک بهونه ی کس میگرفت سر کوفت نمیخورد و با یه جلق راضی نمیشد و فورا کس مورد علاقش آماده بود اینها رو که میدیدم در فکر فرو میرفتم که چرا ما اینطوری نمیتونیم باشیم و مگه اونا چی از ما بیشتر دارن که باید شب و روز شاد باشن و راحت زندگی کنن اما ما شب و روزمون با هم فرقی نداره و همیشه در گیر مسائل تخمی هستیم و مثلا نمیتونیم با دوست دخترمون بریم یه کنسرت و با هم برقصیم یا اینکه همدیگه رو ارضا کنیم بدون این که از چیزی ترس داشته باشیم همین افکار بود که باعث شد که فکر کنم که شاید به خاطر حکومتی باشه که در کشورمون هست و شاید هم به خاطر دین اسلام باشه و شاید هم بی عرضه گی خود ما و شاید هم پدر مادر هامون عامل این بدبختی بودن ای با با ببخشید که سرتون رو در آوردم قرار بود داستان زن همسایمون رو براتون تعریف کنم که چند روز بعد از این ماجرا ها و زمانی که دیگه تصمیم گرفتم خجالت و ترس رو کنار بگذارم و هر جوری شده برای خودم یه کس خوب جور کنم و احتمالا این یک راه برون رفت از این مخمصه بود معصومه یه لحظه جا خورد بر گشت یه نگاه به بالا انداخت همین تا منو دید فورا چادرش رو از روی زمین برداشت انداخت سرش یه خنده ی زوری کرد و با صدایی خیلی ناز گفت سلام خوبید آقا مجید و رفت این آغاز ماجرا بود تازه به اون کوچه اومده بودیم و خوشحال از این که از شر خونه اجاره ای خلاص شده بودیم مادرم آدمیه که خیلی زود تحت تاثیر یه محیط قرار میگیره و با همه اخت میشه معصومه خانوم قصه ی ما هم اولین زنی بود که با مامانم رفیق شده بود و مرتبا میومد خونه ی ما و با مامانم گلدوزی و خیاطی کار میکردند معصومه خانوم یه زن بیست و چهار پنج ساله بود با قدی متوسط قیافش کمی سبزه و خیلی خوشگل بود میمردم برای اون چشم و ابروی ناز و لبهای سکسیش اینها تمام اون چیز هایی بود که تا اون زمان از معصومه خانوم دیده بودم آخه معصومه خانوم یه زن چادری بود و نمیشد در مورد بدنش قضاوت کرد اون روز از صبح تا ظهر معصومه خانوم خونه ی ما بود و دیگه موقع رفتن بود من هم رو پشت بوم مشغول غذا دادن به کبوتر ها م بودم که داشتم از پله ها پایین میومدم که یهو چشمم به یه کون قلمبه افتاد که توی یه شلوار لی تنگ داشت خود نمایی میکرد درست حدث زدید اون کون قلمبه مال معصومه بود کونی که زیر یه کمر باریک قرار گرفته بود همون لحظه معصمه خانوم خم شد تا صندل هاش رو از توی جا کفشی برداره و من تو عمرم همچین فیلم سوپری رو ندیده بودم واقعا کونش جای هیچ حرفی رو باقی نمیگذاشت و انگار دقیقا همون کونی بود که من توی آرزوهام داشتم و حتی خواب دیدن همچین کونی هم نمیکردم از موقعیت استفاده کردم و گفتم سلام معصومه یه حظه جا خورد بر گشت یه نگاه به بالا انداخت همین تا منو دید فورا چادرش رو از روی زمین براداشت انداخت سرش یه خنده ی زوری کرد و با صدایی خیلی ناز گفت سلام خوبید آقا مجید و رفت بیچاره داشت جواب سلام من رومیداد و احوال پرسی میکرد و من هم محو تماشای سینه ها ی توپ و خوش فرمش بودم که داشت پیرهن قرمز رنگش رو جر می داد لا مذهب چشم هر کوری رو بینا میکرد تمامی اینها فقط در چند ثانیه اتفاق افتاد اما منو برای یک عمر گرفتار معصومه جون کرد از اون لحظه به بعد فکر معصومه حتی یک لحظه هم راحتم نمیگذاشت آخه اون کون و کس و سینه ای که من با اون صورت سکسی و زیبا دیدم هر مسلمونی رو کافر میکرد لابد پیش خودتون میگید خوش به حال شوهرش که مرتبا معصومه خانوم زیر پاشه اما باید بگم که شوهر ش یه پاسدار بود که در بندر عباس مشغول به خایه مایلی رهبر معظم انقلاب بود و شش ماهی هم یک بار به خونه نمیومد از عکس هایی که بعدا توی خونشون نگاه کردم گفتم خدا یا ببین چه کسی رو زیر پای چه آدم تخمی گداشتی خلیل شوهرش یه آدم ریشوی خیلی بد قیافه با یه قد کوتاه و یه شکم گنده و کله ی کچل بود که فکر کنم 40 سالی هم سن داشت فردا صبحش باز هم معصومه خانم اومد در خونه ی ما رو زد با کله رفتم در رو باز کردم و وقتی چشمم بهش افتاد دوباره کیرم افتاد توی آب و تاب معصومه رفت پیش مادرم توی اتاق خیاطی ومن هم مرتب و به بهانه ی مختلف میرفتم تو اتاق تا معصومه رو دید بزنم خودش هم کم کم داشت با نگاه های حیز من یه چیز هایی دستگیرش میشد تا ظهر شد ورفت خونه من هم به بهانه ی کبوتر ها رفتم با لا پشت بوم تا ببینم توی کدوم خونخ میره که از خدا خواسته دیدم که رفت توی خونه ی دیوار به دیوار خودمون همین تا در رو باز کرد و اومد تو خونه چادرش رو از سرش برداشت یه نگاه بهش انداخت و یه کم تکونش داد و گذاشتش کنار حوض دلیل این کارش رو نفهمیدم رفت تو خونه 10 دقیقه ای طول کشید و من هم ناامیدرفتم سراغ کفتر ها که دیدم صدای دری از خونهی معصومه اومد با آخرین سرعت دویدم سمتش که صحنه ای رو دیدم که باورم نمیشد معصومه با یه شلوارک صورتی تنگ که داشت پاره میشد و یه رکابی نارنجی و یه عالمه لباس اومد تا لباس ها رو بشوره همین تا آب رو باز کرد صدای ماشین سبزی فروش اومد معصومه بلند شد لباس هاشو پوشید زنبیل رو برداشت و رفت تا سبزی بخره من هم از توی لباسها اون شرت ها و سوتین های نازش رو تماشا میکردم یهو به کلم زد تا برم پایین و یه شرت و سوتین رو کش برک آخه ظرف لباس ها پر از شورت و سوتین بود و گمون نکنم متوجه میشد خلاصه همین طور که رنگم پریده بود و قلبم داشت از جا کنده میشد به سرعت از پله ها پایین اومدم رفتم سراغ لباسها و از توش یه سوتین و یه شورت برداشتم و سریعا اومدم بالا اگه حتی یک ثانیه هم دیر کرده بودم معصومه خانوم منو میدید خلاصه خیلی شانس آوردم رفتم یه گوشه نشستم از ترس گلوم خشک شده بود شورت رو نگاه میکردم یه شورت سفید رنگ با گلهای قرمز پیش خودم میگفتم یعنی کون معصومه توی این بوده و داخل شورت رو نگاه میکردم و میگفتم وای یعنی جای کس معصومه اینجا بوده بهد هم خوب شورت رو به سر و صورتم مالیدم و مرتب بو میکشیدم وای که چه بویی میداد داخل شورت رو که نگاه کردم دیدم یه کم رنگ مدفوع گرفته فهمیدم که دقیقا همون جای سوراخ کون معصومه هست بو کردم دیدم چه بوی خوبی میده بود ملایم مدفوع معصومه هیچ چیزی مثل این شهوتم رو بالا نمیبرد شروع کردم به لیس زدن اون قسمت و دیگه داشتم ارضاع میشدم همون طور که سوتین رو هم به کیرم میمالیدم و چیزی نمونده بود تا آبم بیاد دوباره صدای در حیاط خونه ی معصومه اومد سریعا رفتم سمتش دیدم باز هم معصومه با همون تیپ اومد تا لباسهاش رو بشوره خم که میشد از حد تعریف و تمجید فراتر میرفت و دیگه نمیتونم براتون به قلم بیارمش نشست برای شستن لباس ها همینطور که میشست و من هم داشتم بهترین لحظات زندگیم رو میگذروندم شلوارش کم کم پایین آمد و کمی از کونش هم پیدا شد و من داشتم قاش کون اون رو میدیدم دیگه نتونستم جلو خودم رو بگیرم با خودم گفتم کردن همچنین کس و کونی به اعدام و سنگسا ر و قطع کیر و همه ی اینها هم می ارزه در ضمن معصومه زن یه پاسدار و بسیجی هم بود و میشد اون رو بی رحمانه کرد خلاصه قید همه چیز رو زدم رفتم یه یهویی از پله های خونشون برم پایین کیرم رو در بیارم و بگم باید بخوریش اما یک لحظه یک فکر عاقلانه به سرم زد و رفتم یکی از کبوتر هایی رو که بالهاش رو بسته بودم و نمیتونست بپره رو انداختم توی خونه ی معصومه و از دور صدا زدم لعنتی کجا داری میری وایسا وایسا رفتم کنار پشت بوم معصومه و همون لحضه چشمش افتاد تو چشمم و خیلی عادی گفتم سلام خندید گفت ترسیدم آقا مجید گفتم شرمنده الان میام میگیرم میبرمش این لعنتی رو با کمال پر رو یی از پله ها پایین آمدم و رفتم سراغ کبوتر معصومه خانوم هم چادرش رو برداشت و سرش کرد من میدویدم به دنبال کبوتر و میتونستم بگیرمش ولی عمدا نمیگرفتم معصومه اومد و کمکم داد معصومه از اون ور و من هم از طرف دیگر به معصومه گفتم باید چادرتون رو روش بندازیم و به این بهونه چادر رو از سرش با اسرار بر داشتم و کفتر رو گرفتم به معصومه گفتم میشه یه بند به من بدید تا اینو ببندم دیدم رفت سراغ خونه من هم پشت سرش رفتم بند رو ازش گرفتم و گفتم این قاب عکس مال شماست آهی کشید و گفت مال عروسی من و اینه کفتم مگه شوهرتون اسم نداره گفت کسی که شش ماه به شش ماه هم خونه نمیاد میشه اسمش رو گذاشت شوهر جوونیم رو به پاش حروم کردم و حالا هم اینجا تنهام و دلخوشیم شده مامان تو و خیاطی دیگه چه دلخوشی دارم از حرفهاش معلوم بود که به شدت تشنه ی کیره و طاقتش سر اومده و منتظره تا من کیرمو در اختیارش بگذارم تا دلی از عذا در بیاره گفتم من میتونم جای خالی شوهرتون رو برات پر کنم گفت چی گفتم منظورم اینه که میتونیم با هم دوست باشیم باورم نمیشد با این زن دارم تو یه خونه خالی حرف میزنم دستش رو گرفتم و قفل کردم توی دستهای خودم سرم رو نزدیک به سرش کردم یه نگاه به چشم هاش انداختم و لبم رو روی لبهاشش گذاشتم و شروع کردم به لب گرفتن اولش هم کاری نمیکرد اما وقتی که با یه دست شروع کردم به فشار دادن سرش به سمت خودم و با یه دست هم کونش رو میمالیدم وای که چه حالی داشت کونش خیلی نرم بود وقتی دستم رو از روی رونش بالا میاوردم و به کونش میرسیدم احساس خسلی خوبی بهم دست میداد معصومه دو تا دستش رو دور گردنم انداخت و شروع کرد وحشیانه لب گرفتن از من دیگه نمیدونستم کجام و دارم چکار میکنم دستم رو روی کسش گذاشتم و شروع کردم به مالیدنش که دیگه صدای معصومه در اومد آه ه ه ه ه ه ه ه اوووووووووییی دست معصومه رو گداشتم رو کیر خودم و باورم نمیشد که کیر من باشه ماشا الله هیچ وقت به این گندگی و سر حالی ندیده بودمش یه چند دقیقه ای همین طور سر پایی با هم حال کردیم معصومع رو بغل کردم و خوابوندمش رو تخت خواب و افتادم روش یه 20 دقیقه ای با هم عشق بازی کردیم دیگه دوتامون توی یه حال و هوای دیگه ای بودیم که تا اون روز تجربش رو نکرده بودم من شروع کردم لباسهای معصومه رو در آوردم اون هم لباسهای منو در آورد و شروع کرد به خوردن گردن و سینه های من خیلی کار رضایت بخشی بود دیگه کیرم تاب و توانش رو از دست داده بود معصومه هم اول چند بار کیرمو از پشت شورتم گاز گرفت و یهو درش آورد و شروع کرد با اون لب های اتشینش کیرم رو لیس میزد کیرم خیلی گنده و خوش خوراک شده بود معصومه هم کم لطفی نکرد و حسابی خوردش ازش خواستم تا تخم هام رو هم تو دهنش کنه که کرد و چه حالی میداد دیگه باورم نمیشد کیر من تو دهن معصومه هست و فکر میکردم دارم خواب میبینم و هر لحظه امکان داره از خواب بپرم اما همش عین واقعیت بود و دیگه نمیتونستم جلو خودم رو بگیرم من هم همکاری میکردم و چند بار کیرم رو تا آخر تو دهنش میکردم بعد هم ازش لب میگرفتم رفتم سراغ معصومه یه کم گوشش رو مکیدم و همین طور که میمکیدم دستش تو شورتش بود و داشت کسش رو میمالید صداش دیگه قطع نمیشد اوییییییییییییییییییییییی آآآآآآیییییییییییییییییی آه ه ه ه ه ه ه ه ه اووومممممممممممممم کیرم داشت خیلی بهم فشار میاوورد اما بازم دندون رو جیگر گذاشتم به فکر ارضاع کردن معصومه هم بودم تا بتونم همیشه شدستش تو شورتش بود و داشت کسش رو میمالید و همش ناله میکرد اوییییییییییییییی اووممممممممممممم هر وقت هم میرفتم ازش لب بگیرم لبخند رضایت بخشی روی لبهای نازنینش شکل میگرفت خوب سینه هاش رو که خوردم رفتم سراغ اصل کار یعنی کسش دو تا پاهاشو دادم بالا و یه کم انگشتاش رو لیس زدم و مکیدم و معصومه هم جوری جیغ میزد که انگار نقطه ی حساس بدنش پاهاشه شورت رو که بیرون آوردم دیگه به چشمام اعتماد نداشتم از اون چیزی که دارم میبینم یه کس تپل بدون مو و قرمز رنگ بود شروع کردم به لیس زدن کسش و دیگه صدای معصومه گوش فلک رو کر میکرد خروسکش خیلی خوش مزه بود و همین طور که کسش رو لیس میزدم با انگشت اشاره تو کونش فرو میکردم که اینقدر تنگ بود که به زور میشد انگشت رو داخل کرد این وسط کیرم هم داشت کون خودش رو پاره میکرد معصومه یه کم دیگه برام ساک زد و بعدش هم خوابوندمش روی بغل و چند تا ضربه ی محکم به لمبر هاش زدم که حسابی سرخ شده بودن و همون موقع کیرم رو گذاشتم روی کسش معصومه کیرم رو گرفت یه کم به کسش مالید و آروم توی کسش گذاشت من هم بی جنبه بازی در آوردم و با یه ضربه تا آخر تو کسش فرو کردم یه جیغ کشید و من هم شروع کردم به تلمبه زدن با یه دست کسش رو میمالید و با دست دیگه سینه اش رو و هم چنان اوه ه ه ه اوووییییییییییی و وقتی شروع کردم به محکم و بی رحمانه تلمبه زدن فقط جیغ میکشید و میگفت مجیدممم آییییییییییی ده دقیق ای همین طور تلمبه میزدم و دیگه دوتامون خیس عرق شده بودیم که معصومه کفت از کون بکنم من هم از خدا خواسته ازش خواستم تا برام جلق بزنه و چند دقیقه ای هم به در خواست خودش کیرم رو لای پستون هاش کردم و تلمبه زدم ولی واقا همه ی ماجرا یک طرف و حال این هم یک طرف و حالا دیگه نوبت کونش شده بود یه تف انداخت روی کیرم زانو زد تا کیرم رو تو سوراخ کونش بکنم اصلا فکرش هم نمیکردم که کیرم با این هیکل تو اون سوراخ کون تنگ معصومه بره به معصومه هم گفتم که سوراخ کونت خیلی تنگه و میترسم که دردت بگیره کع اون هم در جواب بهم گفت که حتی اگر پاره هم بشم میخوام که تو از کون منو بکنی من هم که کردن کون معصومه برام برآورده شدن آرزوی دیرینه ام بود کیرم رو دم سوراخش گذاشتم یه فشار کوچولو دادم که یهو کونش باز شد و یه گوز هم ول کرد دوتامون خندیدیم ولی من متوجه شدم که معصومه یه کم خجالت کشید یه خاطر همین هم خودم کونم رو به کونش چسبوندم و یه گوز هم من کندم و اومدم دوباره کیرم رو تو کونش بکنم که کفت مجید جون یه گوز دیگه دارم یه گوز دیگه کند و من هم یه تف انداختم دقیقا تو کونش و کیرم رو کردم تو کونش صدای معصومه این بود آآآیییییییییییییییی درش بیار موردم آآآِِِِِِِِِِِِِِِِِِِییییییییییییی و وقتی که میخواستم کیرم رو که تا نصف هم بیشتر تو نبود در بیارم ناله هاش این جوری بود اوووووووووووووممم وقتی در آوردم گفت مجید خیلی حال میده ولی حیف که درد میگیره من هم گفتم عزیزم باید اولش یه کم درد بکشی تا اون حال اساسی رو بکنی قبول کرد یه کم دیگه هم بام ساک زد و من هم یه کم کونش رو لیس زدم و با انگشت توش کردم تا عادت کنه و دوباره کیرم رو تو کونش کردم و این بار تا آخر توش کردم اولش یه کم جیغ زد اما بعدش فقط عقب جلو میرفت و کسش رو میمالید و انگشتای منو میمکید خلاصه همین طور که داشتم تلمبه میزدم دیدم کیرم پر از مدفوع معصومه هست با معصومه رفتیم تو توالت و من هم داشتم حال میکردم که کیرم پر ار مدفوع معصومه بود و تا رفتیم تو توالت با گه های معصومه جلق زدم و کلی هم بهم حال داد خلاصه رفتیم تو دست شویی و معصومه کلی رید و لوله ی آب رو هم تو کونش کرد تا کونش پر ا آب شد و هر چی گه بود ازش دفع شد و تمیز تمیز شد من هم کیرم رو شستم و دوباره اومدید و حدود نیم ساعت دیگه معصومه رو هم از کسش و هم از کونش کردم و آخرش هم که آبم میخواست بیاد به معصومه کفتم که سوراخ کونم رو لیس بزنه و اون لیس میزد و من هم جلق میزدم تا آبم با آخرین سرعت آومد و ریخت روی زمین بقیش رو هم ریختم روی سینه ی معصومه و اون هم شروع کرد به مالیدن سینه هاش من که بی حال بی حال روی مبل افتادم و خوابم برد و معصومه هم افتاد روم بعد از خواب هم بلند شدیم و با هم به حمام رفتیم و همون شد که طی این مدت 4 سال من دیگه جلق نزدم و هر وقت خواستم با معصومه بودم و هنوز هم دوتامون از همدیگه کاملا راضیی هستیم به طوری که حتی طاقت یک روز دوری هم دیگه رو نداریم و من فکر میکنم که خوش بخت ترین مرد دنیا هستم و همه ی اینها رو مدیون اون دل و جراتی هستم که اول خاطره ازش گفتم راستی یه چیزی هم بگم که معصومه از داره از اون شوهر بسیجی عقب افتادش طلاق میگیره و میخواد با من ازدواج کنه بچش رو هم خودمون بزرگ میکنیم مائده تازه 1 سال و نیمش بیشتر نیست و میتونه منو به عنوان پدر بپذیره خداحافظ نوشته

Date: May 7, 2022

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *