من زمانی که براکنکوردرس میخواندم سرکلاس بادختری بنام نرگس آشنا شدم که بعددردانشگاه هم کلاس شدیم تا اینکه من ازدواج کردم شوهرم 12سال بام تفاوت سنی داره و مهدسه و جزیره لاوان کارمیکنه 15روزسرکارو15روزتوخونه ازوانجاکه من ادم خیلی گرم با نیاز جنسی بالا برام این شرایط کمی سخت بودطوری که تو یکی ازسفرهای خارج ازکشورداشتیم برام الت مصنوعی گرفت که نیازمو تا حدودی رفع کنم تا اینکه نرگس هم ازدواج کرد از اونجا که باهم خیلی صمیمی شده بودیم یه روز زنگ زدو گفت دنبال خانه کرایه ای میگرده گفتم که تواپارتمان مادوسه واحدخالی هست میتونی بیای ببینی تااینکه شدوهمسایه ماشدن نرگس همش ازشوهرش وروابط سکسشون میگفت که تیمورخیلی گرمه وحسابی میکنتش وطوری که یه روز امد گفت مقعدم زخم شده بیا بریم دکتردارم میریم گفتمش چته گفت اره دیشب سکس خفنی داشتیم وازاونجا که کیرتیموربزرگ وکلفته همشه گذاشت توکونم وازدیشب تاحالا درد دارم یه روزای که به نرگس سر میزدم میدم که گردنش کبودوتمام سینش خون مردگی داره میگفتم که چته کتک کاری داشتیدمیگفت نه عزیزم مال سکس دیشبه خلاصه هرچی اون برام میگفت من بیشترحریص میشدم که باتیمور رابطه برقرارکنم وازسکس باش لذت ببرم تیمور یه مرد33ساله باقدبلندحدود185سانت ووزن100کیلوچهارشونه باپوست گندمی روشن وچشای درشت مشکی وگردن کلفت که جون میدادبرای بوسیدن ومک زدن وحال کردن خلاصه همش تو فکر بودم چطورخودمو بهش نزدیک کنم و رویاهام عملی بشن تا اینکه یه روزنرگس بهم گفت فرداداره میره شهرستان به خواهرش که مریض بودسربزنه ودوسه روزمیمونه گفتم با تیمور میری گفت نه خلاصه اون روزهمش منتظر تیمور بودم که کی ازسرکاربرمیگرده تا اینکه از پنجره دیدم ماشینش داره واردحیاط میشه من هم رفتم تواشپزخونه و با لوله سینک ور رفتم تااینکه ازیجاش شروع به شورکردن کردطوری که دیگه اشپزخونه داشت خیس میشدرفتم طرف تلفن وبهش زنگ زدم گوشی روبرداشت گفت الو گفتم سلام اقاتیمور خسته نباشی گفت سلامت باشی صدای گرمی داشت گفتم لوله آشپزخونه خراب شده خواستم اگه امکانش هست ببیای برام درستش کنی گفت چشم الان میام 5دقیقه نشده بودکه صدای زنگ خونه روشنیدم من هم که اماده بودم وتنم فقط شورت وسوتین بود یه چادرسفیدانداختم روخودم ورفتم درروبازکردم وتااون ودیدم قلبم شروع به زدن کردطوری که احساس کردم داره از جا درمیاد یه نگاش کردم واقعا زیبا و جذابه یه دست لباس گرم کن ورزشی تنش بود گفت سلام گفتم سلام بفرماید اونوطرف اشپزخونه هدایت کردم ودراین حین بهش گفتم شرمنده مزاحم شدم گفت خواهش میکنم دشمنت وظیفه اس وازاین حرفا تیمور رفت طرف لوله وبااچاری که باخودش اورده بودشروع به وررفتن بالوله کرد منوبگی دیگه طاقت نداشتم ومیخواستم بغلش کنم تااینکه دیگه نتونستم تحمل کنم چادروانداختم ورفتم طرفش وازپشت بغلش کردم وگفتم لوله رو ول کن به فریادمن برس و اون باتعجب گفت چی روشو برگردوند و دید که بله من لخت درمقابلش واینا همش نقشه و بازی فقط اونو اینجا بکشم دستامو از دور کمرش هر طور بود جدا کرد و گفت این چه کاریه هنا خانوم تومثل خواهرزنم هستی این کاراچیه ورفت طرف در که رفتم دنبالش وگفتم تیمورنروبمون بهت احتیاج دارم افرین گفت هناخانوم من اینارونادیده میگردم وبه کسی چیزی نمیگم تودیگه ازاین کارانکن پریدم توبغلش وبه گردنش چنگ زدم هر کار کرد که جدام کنه نتونست با هزار زحمت تونستم گردنش ببوسمش که منو هول دادطرفی ورفت من هم در و نیمه بازگذاشتم ورفتم طرف اطاق که لباس بپوشم وناراحت ازاینکه این دیگه کیه زن لخت دربرابرش ولی گذاشت ورفت تواطاق بودم که صدای بسته شدن درو شندیم گفتم یعنی کیه نکنه سعید شوهرم برگشته ولی اون که بایدهفته دیگه می امدازاطاق امدم بیرون که دیدم اره تیمورکه وسط حال ایستاده گفتم چی شده برگشتی امدطرفم بغلم کردومنوکنارگوشم بوسیدوگفت منو اسیر کردی برگشتم ومن که خوشحال بودم که به مراد دلم رسیده بودم نگاه توچشاش کردم گفتم خوش امدی دوست دارم بیاکه دارم برات میمیرم بابوسه رفتیم تواطاق خواب تاتونستیم هم دیگه روبوسیدیم ولب هم وخوردیم من دست کردم و زیپ گرمکنشو کشیدم پایین وگردنشوخوردم اونم باسینهام بازی میکردوبادست دیگش کسمومیمالوند ومن هم دست بردم وازپشت شلوارکیربزرگشولمس کردم حسابی سفت بوداون طورکه نرگس گفته بودهم بزرگ دیگه دل تودلم نبودنگاه توچشاش کردم وبادستام شلولرشوکشیدم پایین بله وای خداکیرشحداقل35سانت داشت بزرگ وکلفت وقتی دستش میزدم انگازبه یه چوب بزرگ مثل گرزدست میزدم سرش هم برزگ بود رفتم پاین زانوزدم وکیرشوگرفتم تودستم وسرشوبوسیدم و مثل بستی قیفی شروع به لیسیدن وخوردن کردم تیمورهم باموهام بازی میکردواه اه اه میکردنگاهش کردم گفت لذت ببربخورحسابی بهش برس تاجرت بده بلندشدم لباشوخوردم وگفتم مشتاقم باتمام وجودم که جرم بده بعد منوتوگردنم بوسیدوگفت توچقدرحال میدی امدسینه هاموگرفت تودهنش وگازگرفت ومن جیغ بلندیزدم گفت جون درت بخوره توسرم شروع کردبه خوردن ودستشوگذاشت توکسم وگفت پاتوبازکن حسابی کسمومیمالوندوسنه هامومیخوردمن هم ازخودبیخودشده بودم ودرگوش اه اه اه میکردم اون میگفت جونم بازبگودوست دارم سوزه بکش وبع هم زمان سنموگازگرفت وکسمونشکون من هم صدام درامدوجیغ بلندی کشیدم گفت چته خانومی من که هنوزنکردم توکوس وکونت صدات درامده نگاهش کردم وخودموازتوبغلش دراوردم رفتم روتخت خوابیدم پاهاموبازبازکردم طوری که کسم بازبازشده بود گفتم بیاعزیزم منوبکن گفت بله امدم نشست وسط پاهام اول کسموبوس کردبویدبعدپاهاموگرفت گذاشت روشونه هاشوبوسیدبعددهنشوگذاشت روکسم وشروبه خوردن ولیس زدن کردوزبون میزد حسابی وحرفی مخوردوباچوچولم بازیمکردومن ازفرت لذت اه میکشیدم وباموهاشوگردنش بازی میکردم سرکیربزرگشوگرفت تودستش وبه کسم مالوندوگذاشت داخل وای چه حسی داشت کیربزرگ کلفت وباسربزرگ وگرم داخل کسم حسابی لذت میبردم اون تلمبه میزدومن انگارروابرسیرمیکردم کیرش توکسم سینم تودهنش وگازم میگرفت وبعدلبامومیخوردحسابی لذت میبردموجیغ میزدم میگفتم اخ اخ جرخوردم پاره شدم اون میگفت بازم میخوای من هم میگفتم اره میخوام بعدکیرشودراورومنویه هوچرخوندوگفت خانومی بلندشوبرام سجده کن من هم به حالت سجده درامدم واون شروع کردبه بوسیدن وخوردن سوراخ کونم وباسنم بعدگفت خودتوشل کن انگشتشوکردتوسوراخ من گفتم اخ گفت جون بعدیه هواحساس کردم که سوختم اره کیربزرگشوتاته یه هوکرده بئدتوکنم کفتم اخ سوختم درداره گفت حال میکنی گفتم اره بکن بکن گفت حالاپارت میکنم حسابی میکردوبادستش محکم میزدبه باسنم ولباموحسابی میخوردطوری تکونم میدادکه سینهام تندتندتکون میخوردن بعدگفت کجای اسعیدشدی یابازبکنم گفتم اره ازنفس افتادم گفت ابم وکجادوست داری بریزیم گفتم روسیناهم بریز اونم منوچرخوندوبوسید وکیرشوگرفت تودستش وابشوریخت روسینام وای چقدرابش داغ بود بعدبغلم کردوبوسیدوتاعصرتوبغلم خواب بود حالا نزدیک یک ساله باهم رابطه داریم ولی هروزبیشترعاشق میشم وانگارباراول که داره منومیکنه واقعامردتمام عیار و قوی نوشته
0 views
Date: July 27, 2018