سکس با فامیل دور

0 views
0%

سلام دوستان اين داستان مال يه ماه پيشه من سنندج زندگي ميكنم با مادر و خواهر و مادربزرگ مادريم خيلي تنها بودم چون نه داداشم پيشم بود نه پدرم در عين حال هم خيلي حشري هميشه تو كف بود ولي به خاطر اينكه بسكتبال بازي ميكنم حاضر نبودم خود ارضايي كنم ب خاطر دنبال يه كس بودم واسه اينكه خودمو خالي كنم يه بار يه دوستم بهم گفت يه جنده هست ميخواي منم با هزار بد بختي پول پيدا كردم و وفتم تو راه يكي از دوستام كه خلر دار شده بود از اين ماجرا بهم گفت نرو اونا دزدن پول و گوشي و اينا تو همشو ازت ميدزدن از كس هم خبري نيست خيلي حالم گرفته شد بعد چند روز فهميدم يكي از فاميلاي دورمون تو ساختمونه خودمونه مطلقه بود خانواده ي ما با اونا اصلاً رابطه ي خوبي نداشتن به خاطر همين خيلي حالم گرفته شد بود به خاطر اين ماجرا يه بار دمه اسانسور ديدمش خيلي ازم خوشش اومد بهم گفت تو پسر فلاني هستي گفتم اره گفت ميخواي بياي خونه ما گفتم نه مزاحم نميشم گفت عزيزم مزاحم چيه مثلاً فاميليم خلاصه راضي شدم رفتم خونشون باحال بود با يه شلوارك و تاپ اومد جلوم نشست گرم حرف زدن بوديم كه بهم گفت اگه گرمته كولرو روشن كنم گفتم ممنون ميشم همينطوري ك داشت ميرف كولرو روشن كنه گفت دوس دختر داري يه لبخند معني دار زدم گفتم نه بابا گفت چرا تو ك خيلي خوشگلي گفتم حوصله ندارم يكم خنديد اومد پيشم نشست دست كشيد رو صورتم گفت منم مثه تو تنهام يه كم خجالت كشيدم ك ديدم داره بدجوري نگام ميكنه و لبشو گاز ميگيره تو اون لحضه در پوست خودم نميگنجيدم بهش گفتم ميتونم يه چيزي ازت بخوام گفت هر چي باشه گفتم من خيلي تنهام معمولاً پسراي ١٦ ساله هميشه دوس دارن با يكي رابطه داشتت باشن ميشه من از شما تا خواستم حرفمو تموم كنم لبشو گذاشت رو لبم خيلي حال داد زبونمو ميخورد منم دستو گذاشتم رو سينش ميمالوندم اينقد لبمو خورد ك لبام درد گرفت لباسامو در اورد سريع شروع ب خوردن بين ناف و كيرم كرد همش ميرفت پايين ميومد بالا من داشتم ديوونه ميشدم ك ديگه تحمل تموم شد شلواركشو كشيدم پايين و شروع ب خوردن كسش كردم داشت ديووونه ميشد همش سرمو فشار ميداد به كسش و ميگفت اي اي اي اه بخور دارا جون بخور من ديگه خسته شده بودم كيرمو در اوردم دادم دستش هم تعجب كرد هم خوشحاليش دو برابر شد فك كنم فك ميكرد كيرم كوچيكه ب خاطر همين خوشحال شد شروع كرد به ساك زدن خيلي با حرس ساك ميزد و همينم باعث شد من سر پنج مين ابم بياد همش ريخت تو دهنش فك ميكردم الان نارحت ميشه ولي بدتر حشري تر شد و سريع كيرمو تميز كرد گذاشت تو كسش اولش يكم قلقلكم اومد ولي بعدش داشتم ديوونه ميشدم ديگه وحشي شده بودم داشتم مثه سگ تلمبه ميزدم كه داد و هوارش كرم كرد همش ميگفت جون بكن بكن همش ماله خودته البته به كردي ميگفت بيه ربع تلبه زدم كه ديگه داشت ابن ميومد گفتم چيكارش كنم گفت بده بخورم كيرمو در اوردم يه كم واسم ساك زد كه ابم ريخت تو دهنش بهدش دوتاييمون بي حال افتاديم رو همديگه كه گوشيم زنگ خورد ديدم مامانمه گفت كره خر كجايي گفتم ١٠ مين ديمه خونم بعد يكم ازش لب گرفتم گفت عزيزه دلم هر وقت خاستي بيا اينجا تا از تنهايي درت بيارم منم از خدا خواسته قبول كردم از اون دفعه دو بار ديگه كردمش راستي هر وقت همديگرو اتفاقي تو اسانسور ميديم لبو اينا ميگرفتيم ك خيلي بهم حال ميداد مرسي ك وقتتونو گذاشتين واسه داستانم نوشته

Date: August 22, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *