سلام خدمت دوستای گلم من مهران 32 سالمه داستانی که میخام براتون بگم مال سال 85 که منو مخمو زدن بردن توگولد کویست اولش ادمو خر میکنن بعدش میگن سواری بده من در اون سالا 10 تا 15 میلیونمو از دست دادم به هر کی هم که گفتم کسی نبود جوابمو بده من هم که دیدم دستم به جایی بند نیست مثل خود اونا که همه هم متاهل بودن نامرد شدم و چون من از خانواده طرد شده بودم گفتم زندگی همتونو داغون میکنم که شروع کردم به مخ زندی خانومهای گروه که اکثرا هم از اون خانومهایی بودن که فک میکردن گولد کویست براشون واقعا نان میده اولین گزینم هم خواهر لیدرم بود نامش لیلا بود اون زمان 22 سالش بود و تازه اومده بود تهران برا ارشد هم درس میخوند من رفتم تو مخش اونم حسابی اون زمان برای اونم 1 تومن خرج کردم و یکی از دوستامو که تو تهران بود زیر مجموعش کردم که از این کار من خیلی خوشش اومده بود و دیگه روابتمون حسنه شد من که 10 و15 تومن از دست داده بودم اینم روش که البته براش برنامه داشتم یک روز برنامه فان شد جاده چالوس که مال گروه اونا بود ولی منو هم دعوت کرد من هم از خدا خاسته رفتم که خیلی خوش به حالم شد اکثرا جیگر بودن اونم از نوغ جیگر هلویی نمیدونم دیدین یا نه البته لیلا خانوم کلی ازم تعریف کرده بود به عنوان لیدر موفق و از این اراجیفا بعد نهار بود که فان داشت به بزن برقص تبدیل میشد که برادران اطلاعات دسر برامون اسپری فلفل دادنو ما هم بارو بندیلو با چشمای سوزان و اشک الود جمع کردیمو راه افتادیم تهران من که برنامه هام خاص بود برای خود شیرینی با برادرا بیشتر بحث کرده بودم اسپری بیشتری خورده بودم به همین دلیل هیچ جا رو نمیدیدم اگه هم که میدیدم خودمو به ندیدن زده بودم که شاید فرجی بشه که شد منو لیلا خانوم رسوند خونمون نا گفته نماند که من تو تهران مجردی زندگی میکردم و بعد تعارفهای بنی اسرایلی بفرما دم در بده از اینحرفا که تیرما به سنگ خورد نیامد تا صبح تو فکرش بودم که خاک بر سرت تا دم در خونت اومد نتونستی بیاریش تو از این حرفا ای فکرا یه طرف وزش چشم از طرف دیگه که بهش اب زده بودم از طرف دیگه تو این اوضاع بود که خواب رفتم و صبح با صدای در از خواب بلند شدم اعت 11 بود صاحب حانه اومده بود اجاره بگیره که وضع منو دید فک کنم یادش رفت برا چی اومده بود چشام باد کرد کاسه خون کلی وراجی کردو پولشو گرفتو رفت من هم رفتم دوباره بخوابم که صدای در اومد کلی فحشو نا سزا گفتم فک کردم صاحب خونست که حتما باز چیزی میخاد بگه که چشمتون روز بد نبینه به به عجب هلو هایی نرسیده رسیده و ترشیده همه مدله اومده بودن عیادت لیلا خانوم به نظر من که اسکورت اورده بود اونا رو بنده خدا برام دل وا پس شده بود چون گوشیم رو سایلنت بود چندین بار زنگ زده بود من جواب نداده بودم اومده بود عیادت یه نیم ساعتی خونه ما رو تمیز کردن چون جا برا نشستن پیدا نمیشد و یه چای که خودشون زحمتشو کشیده بودن خوردنو رفتن من باز رفتم تو فکر که صدای زنگ موبایلی به گوشم خورد دنبالش گشتم دیدم از تو اشپز خونه میاد برداشتم خانومی پشت خط بود گفت گوشیمو گم کردم من هم خودمو معرفی کردم کلی خوشحال شد که دست غریبه نیفتاده غافل از اینکه ای کاش دست غریبه میفتاد من تمام رمشو کپی کردم تو سیستمم چه عکسا و فیلمای نازی داشت و کلی هم فیلم سوپر تو گوشیش داشت و اومد گوشیشو بگیره که باور کنین من اونو ندیده بودم از بس که پیش لیلا بچه مثبت بودم خوشکل سفید بچه مهاباد بود از اون کردای مامانی ما هم از فرصت اتفاده کردمو رفتیم رو مخش که بد هم جواب نداد شب زنگ زد بهم رفتیم بیرون و اولین قرارو گزاشتم من با یک از این کویستیها و اون شب کلی با هم لایدیم از این کافی شاپ به این پار به این سنما و دم به تله نمیداد که بیاد خونه من اون شب گذشت اعت 3 یا 4 بود که گوشیم زنگ خورد لیلا بود کلی ناراحت و گله مند که با بچه های من قرار میزاری از این حرفا ما هم که کم بیار نبودیم براش اراجیف بستیم تا اینکه گفتم بقیشو صبح حضوری برات تعریف میکنم که انگار خودش هم کوش میخارید صبح ساعتای 9 بود زنگ زد گفت من فلان جام منم خودمو زدم به نا خوشی که امروز نمیتونم بیامو از این حرفا اونم ناراحت شدو گوشی رو قطع کرد 1 ساعت بعد در خونمون بود حدس میزدم این کارو کنه زنگ زد من هم فیلمی یعنی اینکه حالم خوب نیست رفتم درو باز کردم با توپ پر اومده بود ولی دلش برام سوخت و فک کردم نمیخای بیای بیرون بهانه میاری تو نمیامد میخات بره مگه میشد اینبا در ره با کلی تعارف اوردمش تو همونجا رو اولین مبل نشست من هم رفتم دستو صورتمو شتم اومدم پیشش و شروع به خود شیرینی کردم که چیزی که فک میکنی نیستو از این حرفا تا اینکه کمی راحت تر و خودمو نی تر شد جا تون خالی وقتی دختری رو خر میکنی کلی برات اشوه میریزه برات کلاس میزاره ما هم که مریض بودیم به پرستار نیاز داشتیم برام صبحانه اماده کرد که بخورم زود بریم افیستش ولی مگه میشد که نشه من هم خدای فیلم در اون زمونا کلی با فیلم بازی که نه نمیخورمو حال ندارمو و تا اینکه رفتم سر میز صبحانه به جای صبحانه شروع به ور رفتن با لیلا کردم که اولش خیلی ناراحت شد بلند شد بره ولی مگه میشد که بره از هر راهی که شده نزاشتم بره نه بزور به خایه مالی و حر ئکردن تا اینکه کار به جاهای خوبش رسید ولی نه دل چب ینه ها رو از رومانتو بخورو بمالو تا اینکه گرمش کردم ولی بازم نزاشت لختش کنم ینهاشو از بالای یقه لباسش در اوردم شروع به خوردن کردم ولی لامصب عجب ینه های نقای و فتی داشت عشق سینه خوری دارم این قد خوردم که خودش گفت یه کمی هم کسمو بمال که من امتناع میکردم که دیوونش کنم که موفق هم شده بودم ولی خودم دیگه طاقت نداشتم نشوندمش رو مبا شولوارشو در اوردم ولی باز نزاشت مثل مانتوش شورتشو در ارم یه چیزی میگم ه چیزی میشنوید کسش این قدر تنگ بود که من جرات نمیکردم کیرمو بکنم توش هر چند که لیلا نمیزاشت میگفت فقط بخورش و میگفت هنوز دختره از این حرفا من خر هم فک میکردم که دختره کلی هم حال میکردم که دارم یه دختر میکنم که میخام دختریشو بگیرم به جایی ریده بود که میخاست منو جر بده شهوتش واقعا بالا رفته بود منم از فرصت استفاده کردم کیرمو کردم تا ته توش که لیلا به خودش داشت می پیجید ما هم حال میکردیم که بله دختریشو گرفتیم هی بکن هی بکن ولی دیدیم خبری از خون نیت و هی بیشتر تلمبه میزدم تا جایی که لیلا داشت قش میکرد که ارضا شد من پش بند لیلا داشتم ارضاع میشدم که لیلا خودشو عقب کشیدو کیرمو در اوردو شروع به خوردن کرد تا ابمو در اورد ولی دمش کرم ابمو قورت داد دریغ از یک قطره حیفو میل همشو خورد با خودم فک میکردم عجب کیری خوردیم که به خاطر یه جنده این همه خودمونو عذاب دادیم ولی نگو لیلا جون از شوهر معتادش طلاق گرفته بود و باقی قضایا که اگه وقت داشتم بقیه سکسامو با لیلا براتون میگم بعد از ک رفتیم حمومو تمیز کاریو رفتیم افیستت لیلا که الهام خانوم با غرولوند بهم نگاه میکرد که من هم انگار خبری نبوده براش یه اس فرستادم و بعدش یه عکس براش بلوتوس کردم که شوکه شده بود من هم بعد یه چند دقیقه ای رفتم بیرون رو تراس سیگار بکشم که الهام جون اومد پیشم و کلی شاکی بود که عکسشو از کجا اوردم یه عکس نیمه لخت که از گوشی خودش که رمشو خالی کرده بودم براش فرستادمو اونم داشت قاطی میکرد که من اصلا برام مهم نبود فقط میخاتم که الهامو بکنم برام فرقی نمیکر چطوری ولی فقط میخاتم بکنمش بهش گفتم شب منتظرتم و رفتم بیرون ادامش در من و دوستای لیلا بخونین نوشته
0 views
Date: August 8, 2018