سکس با مادر

0 views
0%

سلام اولین برخوردم با مسایل سکسی 14 سالم بود یکی از دوستام ی فیلم سکسی بم داد همیشه میدیدمش به کیرمم دس میزدم ولی اب نداشتم ما ی خانواده 4 نفره ایم من احمد متولد 74 داداشم حامد متولد 90 پدرم حمید متولد 50 و مامانم خوشگل ترینو مهربون ترین زنیه که تا حالا دیدم مثه سفید برفی میمونه کم کم سرو کله اب پیداشد اولین بار اردیبهشت 89 بود ابم بومد ی گوشیم داشتم مدام فیلم مدیدمو جق میزدم ی روز دی ماه بود ی فیلم سکسی دیدم ی زن حامله توش بود یدفه یاد مامانم افتادم رفتم تو حال دیدم داره فیلم میبینه فهمیدم چه جواهری رو از دست دادم مامانم چشاش سبزو هیکله مثه ماه میمونه واسه اولین بار نظرم به ساقای پاشو شکم سکسی برامدش جلب شد ی کم دیدش زدم رفتم حموم جق بزنم متوجه شدم از تو حموم جایی رو که نشسته از سوراخ کلید در میشه دید نگا کردم بله ی دامن ابی پاش بود من که نبودم تا بالای روناش بالا داده بود داشت روناشو میمالید روناش از سفیدی به قرمزی میزد اون شب دو دس جق زدم فردا صب پا شدم دیدم رفته حموم رفتم از کلید در به دید زدن کسش معلوم نبود ولی شکمو سینه های اناریش واسه اینکه من هر روز در حموم واسش کشیک بکشم کافی بود بله دیگه کار هر روزم دید زدن بود پدرم ارتشی بود بعد از ظهرام در ی مغازه قطعه فروشی بود واس همین اکثرا منو مامانم تنها بودیم عاشق شکمش بودم وقتی میخواست بچشو دنیا بیاره دلخور بودم 27 فروردین 90 داداشم دنیا اومد تا ی مدت دیگه دید نمیزدم تا اینکه ی روز داشتم فیلم میدیدم مامانم اومد پیشم سینشو دراورد شیر دادن به بچه باز شرو کردم هر وقت میخواست شیر بده جلوش ظاهر میشدم بضی وقتا یواشکی دستمو زیر شلوار میبردمو جق میزدم بله ی روز اومد تو حال به حامد شیر بده رفتم روبروش گفت من برم تو اتاق شیر بدم کلی بدو بیراه گفتم دیدی فهمید خلاصه حالم خراب بودو میترسیدم اخه بابام خیلی غیرتی بود بعد ده دیقه زنگ در خورد همسایمون بود گفت به مامانت بگو بیاد پیشم مامانم رفت منم رفتم سراغ لباس زیراش قفسشو باز کردم دیدم ای داد بی دا ی خیار گنده توش بود ور داشتمش دیدم بو ان میداد فهمیدم که بله مامانه داشته از پشت با خیار حال میکرده ی چن وقتی میرفتم خیار بخرم میشمردم هر دفه یکی کم میشد ی روز اخرای تابستون بود رفتم خیار اوردم طبق معمول یکیش کم شد مامانم رفت تو اتاق ده دیقه واسادم بعد رفتم دستش پشتش زیر دامن بود شرو کرد به خاروندن پشتش ینی داشتم میخاروندم گفتم بیا ی چیزی تو کامپیوتره نشونت بدم گفت تو برو منم الان میام فهمیدم هنوز توشه رفتم سرمو گذاشتم رو روناش گفتم مامان من خیلی تنهام شرو کرد به نوازش موهام دیدم به بغل چرخید متوجه شدم داره دستشو عقب جلو میکنه ی نگا به صورتش کردم دیدم چشاشو بسته و دستشو کرده لای موهای من شرو کردم به لیسیدن روناش هیچ کاری نکرد پا شدم دیدم داره النی اون دستشو عقب جلو میکنه کاملا میدونس دارم میبینمش شرو کردم به لیسیدن صورتش ی لب ازش گرفتم احساس کردم ی روح اومد تو بدنم یدفه زنگ در خورد مامانم مثه کسی که از خواب پاشه گفت عوضی برو درو باز کن باز کردم بابام بود فرداش رفتم مدرسه روز اول بود میخواستم هر طور شده مامان بهارمو بکنم رفتم خونه گفتم امروز بچه ها بم گفتن اونجات خیلی بزرگه گفت خفه شو لدب خیلی جدی گفت ی مدت سعی میکردم کیرمو نشونش بدم ولی اصلا سوتی نمیداد تا اینکه با ی دختر دوس شدمو بی خیال مامانم شدم تا ی سال با دختره دوس بودم مامانمم فهمید ی روز مامانم گفت میدونم دوس دختر داری جایی نری گیر بیافتی من فردا صب خونه نیستم دیگه مدام میاوردم خونه حتی وقتی مامانمم بود اذر ماه بود خونمون عوضض شد رفتیم ی جای دیگه حمومو دسشوییش با ی در جدا میشدن شیشه حمومش اینه بود ی ففکر به ذهنم زد اینه رو خش انداختم اونورش معلوم بود شب مامانمو تو حموم دید زدم از دوس دخترم جدا شده بودم عید 92 بود مامانم رفت حموم رفتم دید بزنم دیدم نشسته روی خیار بزرگ بالا پایین میکنه داشت خودشو واسه خیاره میکشت چار دستو پا واساد به بغل نیم ساعت خودشو جر داد تصمیممو گرفتم اخلاق زنارو ام فهمیده بودم اول خودمو کردم همونطور ک دوس داره واسش خرید میکردم همه جا میبردمش شرو کردم سر رو پاهاش گذاشتن کم کم ساقاشو میمالیدم اولا میگفت نکن زشته من میگفتم مگه مامانم نیستی تیر ماه کار به جایی رسیده بود از پشت کیرمو میچسبوندم بهش به اجبار بابام دفترچه پست کردم افتادم مرداد 92 زده بودم به سیم اخر از مامانم لب میگرفتم از پشت میگرفتمش اونم چون میخواستم خدمت برم کاری نداشت ی روز زدم به سیم اخر کیرمو دراوردم از پشت دامنشو دادم بالا گذاشتم لای پاهاش دراز کشیده بود هر چی تقلا کرد فایده نداشت زد زیر گریه ارضا شدم پشیمون شدم ابم کلا رو شرتش بود گفت گمشو بیرون ریملش پخش شده بود رو صورتش پس فرداش بی خدافظی رفتم خدمت خطمو عوض کردم بعد 6 ماه اومد ملاقاتم گفتم دیگه نمیخوام ببینمت شمارمو از طریق داییم پیدا کرده بود بم سال نورو تبریک گفت جوابشو دادم گفت تورو خدا جوابمو بده گفتم باشه چرا خونه نمیای خودت میدونی منظورتو نمیفهمم اگه بخوای خودتو به اون راه بزنی دیگه جواب نمیدم باشه من کاملا فراموشش کردم من نمیتونم دارم سعی میکنم باش کنار بیام ولی چون نمیتونم به کسی بگم به راه حل نمیرسم ببین من درک میکنم تو جوونی اخه تو مادرمی ولی من اینکارو کردم از نظر من اشکال نداره ولی خوبه درس گرفتی حسابی حشری شده بودم گفتم میدونی از چی میترسم چی دوباره اون احساس بم دست بده نه انشالا نمیشه اگه دوباره شد چی بعد چن دیقه گفت خودمون ی جور حلش میکنیم چطور من همین الانم اینجام عاشقت شدم مامان منم عاشقتم تو بیا خونه من کاری میکنم حرصی نسبتت به من نداشته باشی قول میدی قول فردا میام دوس داری چه غذایی واست بپزم اگه به خاطر منه هرچی فقط ی ارایش خوشگل کن باشه منتظرتم تو کونم عروسی بود ما اهل کوهدشت لرستانیم خدمتم اراک بود شب نشستم تو اتوبوس نصفه شب رسیدم درو باز کرد بغلم کرد در جا لباشو کردم تو دهنم اونم از ترس اینکه قهر کنم بام همکاری کرد لباشو دور کردو گفت بابات اینجاس صب پا شدم بابام رفت سر کار صبونه خوردیم به مامانم گفتم من برم گفت بیا صحبت کنیم گفت من دراز میکشم تو هر کار خواستی کن ولی بم دست نزن گفتم پس لخت شو گفت 3 دیقه دیگه بیا تو دیدم کون به من خوابده لخت مادر زاد کمی زدم دیدم فایده نداره شرو کردم به خوردن بدنش اونم زد زیر گریه گریش حشریم کرد گردنشو خوردم اروم شد کیرمو مالیدم به کسش همزمان دیگه صدا نفس نفساش بلند شد شرو کرد لب گرفتن ازم کیرمو گداشتم در کسش گفت به خدا خودمو میکشم همینجوری حال کن حدود ی رب بدنشو خوردم نقطه ضعفشو میدونستم شرو کرئم به خوردن لپ کونش حالش عوض شد شرو کردم به لیسیدنو انگشت کردن کونش دیدم شرو کرد مالیدن کیرم گذاشتم در کونش از قفسش ی نرم کننده دراورد زد به کونش گذاشتم درش خودش با دست فرستادش تو شرو کردم به کوبیدن سیر از کون کردمش ی قرص سیگنوفیل خورده بودم 3 بار تو کونش ارضا شدم کارمون که تموم شد گفت دردت به جون بابات فرداش رفتم خدمتم دیگه مثه دوس دخترم واسمم عکس سکسی میفزستاد سری بد که رفتم مرخصی تا از در رفتم تو شرو کردیم به سکس میگفت من عاشق سکس عقبم ولی بابات بدش میاد ازون موقع هر وقت مبتونیم سکس میکنیم بعضیا میگن سکس محارم رابطه مادر فرزندی رو خراب میکنه ولی واقعا بهترم شدیم بیرون مادر پسر تو خلوت زنو شوهریم این داستان رابطه منو مامانم بود نوشته

Date: August 23, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *