سلام من اهل نوشتن اون هم خاطرات حتی عضو هم نیستم سایت رو خوندم خوشم اومد یه خاطره ام رو بنویسم اگر استققبال شد من سال هم اکراین زندگی کردم خاطرات اونجا رو هم می نویسم حدودا سال بیش بود یه بنده خدایی سر ما رو کلاه گذاشت بعد از کلی برو بیا اندازه طلبم سفته داد و قرار شد تیکه تیکه بده که اون رو هم نداد ما هم رفتیم شکایت کردیم این رو هم بگم من چهره معمولی دارم اما بدن ورزیده و حجیمی دارم مو خلاصه بعد از کلی برو بیا و تشکیل بر ونده فرستادنمون شعبه مرد ها همه ریشو و خفن خانم ها هم همه چادری با مقنعه ها چونه اییی و موقع وقت دادن شد ورق زد برا ماه دیگه وقت بده که من احساس کردم اگه یه ذره لاس بزنم یا شیرینی بهش بدم وقت زود تر می ده بول نو هم تو جیبم آماده گذاشته بودم تا دید دارم لاس می زنم و می خوام بگو بخند کنم گفت بشین نشستم تا چند نفر مراجع کننده رفتن بیرون وقت داد برا هفته دیگه بول رو هم کشو رو کشید گذاشتم تو کشو گفت با بست سفارشی برات می فرستم خلاصه بهد هفته رفتیم طرف نیو مد و شعبه خلوت بود بهم گفت بیرون واستا اگه طرفت اومد بیا یه نیم ساعتی گذشت در رو باز کرد گفت نیومد گفتم نه گفت بیا تو بشین کم کم شروع کرد چند سالته چیکاره ایی چی کار می کنی رفتارش عوض شد حتی یه بنده خدایی در رو باز کرد داد زد چرا در نمی زنی خلاصه یه دقیقه ایی با هم حرف زدیم گفت برو روز دیگه بیا حکم رو از خودم بگیر خلاصه بعد از رفتم حکم رو گرفتم کمکم کرد از اجرا احکام تا نامه بر ها اونجا رو یه جورایی رو زد و بیگیری کرد تا کارم راه افتاد بول رو با سلا م صلوات گرفتم بعد شماره ام رو گرفت اما زنگ نزد گهگاهی اس می داد حا و احوال می کرد یا جوک می فرستاد می دونستم بچه داره اما شوهر رو نه خلاصه همون خانم چادری و بد اخلاق و یه شب ساعت شب زنگ زد گفت می تونیم همدیگر رو ببینیم گفتم کجا آدرس داد رفتم جلو خونشون بارک کردم جلو یه خشک شویی تو دزاشیب بعد زنگ زد گفت بیا در رو باز کرد عجب هلویی از سر و وضع خونه معلوم بود هم شوهر داشت هم بچه یه آب میوه اورد خوردیم بعد یه کم حرف زدیم فقط چند بار بهم گفت استرس نداشته باش رفتیم تو اتاق خواب بازم یه کم حرف زدیم لباس خواب حریر تنش بود اما من استرس داشتم گفت اه مطمئن نبودم دعوتت نمی کردم نشست رو پام و لب بازی رفتیم حمام و لب بازی بعد حمام چه سکس درست حسابی شمع هم روشن کرده بود دو راه سکس کردیم ساعت دو نیم بود اومدم خونه موقع اومدن ازم یه لب گرفت و گفت این شب رو فراموش کن گفت از چاک سینه هات خوشم اومد خواستم یه بار با یه بسر جوون بخوابم از اون شب به بعد هم نه زنگ نه اس فقط یه خاطره برام موند که میشه همه زنها رو بدست آورد هر کدومشون رو به یه طریقی نوشته
0 views
Date: July 14, 2018