سلام دوستان اسمم کاوه ست میخوام امروز خاطره یک سکس فراموش نشدنی و واستون بگم که تبدیل شده به یک حس خوب من مهندس پرواز یه ایرلاین خارجی ام حدود یکسال پبش پروازی داشتیم به اتریش تویه مهماندارا خانومی تازه به جمعه ما پیوسته بود به نام مارال که قدی بلندو چشم و ابرو مشکی و سینه هایی که از زیر یونیفورم میخواست پرواز کنه از یه مادر برزیلی و پدر ایرانی البته تعریف از خودم نباشه من هم بدک نیستم هم از لحاط قیافه هم هیکل هم زبون قبل از پرواز طبق قانون باید با سر مهماندار دیتل پرواز و با حضور مهماندارا چک میکردیم من همینطور که داشتم توضیخ میدادم سنگینی یه نگاه و شدید رو خودم حس کردم سرمو که آوردم بالا دیدم مارال سرشو خم کرده و داره تمام انداممو برانداز میکنه منم یه نگاهه معنی دار بش کردم و اون سرشو انداخت پایین تو مدت پرواز همش هیکله لختشو تجسم میکردم و به خودم قول دادم که مخو بزنم بلاخره رسیدیم وین و به هتل انتقال داده شدیم بعد یه استراحت یه دوش گرفتم و رفتم پایین تو بار یه کونیاک سفارش دادم که یه صدایی از پشته سر گفت منو دعوت نمیکنی مهندس برگشتم مارال و دیدم پشته سرم من با اون سرو زبون قفل کرده بود یه تاپ پوشیده بود و سینه هاشو چسبونده بود بهم و برق میزد با یه دامن خیلی کوتاه نشست بقل دستم یه عطره ورساچ زده بود که تا عطرش بهم خورد راست کردم شروع کردیم به مشروب خوردن بی اختیار دستمو گذاشم رو پاش و شروع به نوازش کردم حیلی حشری شده بودم اونم مثه اینکه بدش نیومد دستشو گذاشت رو سنجد گفت نینیت بیدار شده فک کنم گشنشه گفتم آره گفت چس بیا بریم بش غذا بدم رفتیم تو اتاقه خودم تویه آسانسور مثله دیونه ها ازم لب میگرفت تا رسیدم تو اتاق خوابوندم رو تخت با ولع بباور نکردنی شروع به لیسدنم کرد همه حامو میخورد یه حور واسم ساک میزد که هنوز تا هنوزه فراموشم نشده کرستشو وا کردم خدای من چی میدیدم سینه ای سفت با نوک صورتی و سر بالا شروع کرم به خوردن داد میزد دوتاشو باهم بخور منم چسبوندمشون به هم و مثله وحشیا میخوردم و اونم ناله میکرد سرمو هل داد سمت کسش شرتشو در آوردم یه کسه برجسته جلوم ظاهر شد شروع کردم به زبون کشیدن با صدایی لرزون میگفت بخوذ بخور زبونتو توش تاب بده لبه کسشو لا لبم میگرفتم میکشیدم با انگشتم با سوذاخه کونش بازی میکردم پوزیشون عوض کردم 69 خوابیدیم رو هم اون کیر من ومیخورد منم کسشو کسش بویه عطر میداد یه هو شروع کرد به لرزیدن فهمیدم آبش اومده منم برش گردوندم سنجدو به کسش مالیدم که خودش با دست گرفت کذاشت داخل و شروع کردم به تلمبه زدن اونم با سینه هاش بازی میکرد خیلی خشری بود مثل مار تو هم میپیچیدیم اون نشست رو کیرم مثل فنر بالا پایین میشد هی میومد پایین سینه هاشو میذاشت دهنم میگفت گاز بگیر کبودش کن سرتونو درد نیارم گفت هر وقت خواست آبت بیاد بگو گفتم کم کم داره میاد یه هو خوابید سینه هاشو جفت کرد گفت بزار لای سینه هام منم گداشتم اونم میکرد تو دهنش در میاورد داشت آبم میمود که گداشت تو دهنش ئستامو گرفت کیرمو شروع کرد مک زدن و تا آخر آبمو خورد خلاصه جون از تنه جفتمون در رفت این شد که تا امروز شذه پارتنر سکسک به هیچکس دیگه نمیتونم دست بزنم خدا یه همچین کسیو قسمتتون کنه تا معنیه سکس واقعیو بفهمین نوشته
0 views
Date: September 5, 2018