سلام دوستان طبق معمول داستانهای سکسی شروع میکنم من ناصر هستم 20 ساله از هفته پیش کیرم شروع کرده به راست شدن و اولین فیلم سکسی ای رو هم که دیدم بر میگرده به دیروز غروب جاتون خالی عجب فیلمی بود من ساکن پایتختم تاکید میکنم پایتخت بچه ی ناف تهرون یه جایی یکم بالاتر از برج میلاد باید بگم که من به شدت حشری و هات هستم تا حدی که با شنیدن صدای جواد خیابانی و مزدک میرزایی حشری میشم حالا خودتون تصور کنید عمق داستان رو اصلا مدتیه نمیتونم بازی هایی که اقا جواد گزارش میکنه رو ببینم خاطره ای که میخوام براتون تعریف کنم بر میگرده به امروز صبح ساکنین واحد روبروی ما یه خونواده سه نفری هستن متشکل از پدر مادر و دختر خونواده که اسمش هانیه هست 20 ساله با اندامی مهر کپی برابر اصل خورده جنیفر لوپز و چهره ی انجلینا جولی کلا بگم ریمیکسی از تمام بازیگران هالیوود بالیوود و سینمای خودمون یه کمی هم سینمای فرانسه شده هانیه خانم همسایه ما اعضای خونواده من همگی دیشب یهو جمع کردن رفتن شمال از من اصرار که منم باهتون بیام از اونا انکار که تو بمون کارای مهم تری هست احتمالا در جریان بودن اگر هم در جریان نبودن احتمالا قضیه دست غیبی و امداد غیبی و از این جور مسائل بود ساعت 6 صبح دیدم در میزنن گفتم حتما خونواده برگشتن سفر کنسل شده رفتم درو باز کردم چی میدیم هانیه بود با یه ظرف اش رشته گفت بفرمایید یه لحظه نگاهم به نگاهش گره خورد گفتم صبح ها معمولا حلیم پخش میکننا هانیه مگه ساعت چنده من ساعت 6 و یک دقیقه هست هانیه ای وای دیروز غروب میخواستم آش رو بیارما اینقدر درگیر شدم زمان از دستم در رفت واقعا چقدر زود دیر میشود من چه درگیری ای هانیه نه چیزی نیست پای نت بودم تازه با یه سایت توپ اشنا شدم من واقعا چه سایتی هانیه یه سایتی هست به اسم شهوانی دیروز 4 بعد از ظهر پیداش کردم مطمئنی الان 6 غروب نیست 6 صبحه من اره بابا هنوز افتاب نزده بیا تو ببینم چه سایتی بوده این بلا رو به حال روزت اورده شبو روزتو قاطی کردی هان این هان اخری رو قشنگ یادمه گفتم اومد تو نشست رو کاناپه جلوی تی وی منم رفتم سیستم رو روشن کنم توی اتاق بودم داشتم سیستم رو روشن میکردم که یه لحظه احساس عجیبی بهم دست داد حشری شدم و داشتم راست میکردم وقتی دقت کردم دیدم هانیه تی وی رو روشن کرده شبکه سه داره ال کلاسیکو دو سال پیشو با گزارش جواد خیابانی پخش میکنه داشتم از خود بی خود میشدم که هانیه شبکه رو عوض کرد از اتاق اومدم بیرون رفتم نشستم پیش هانیه گفتم تا سیستم روشن بشه سر صحبتو با هانیه باز کنم که دیدم هانیه خوابش برده دلم نیومد بیدارش کنم از اونجایی هم که پدر مادرش صبح زود میرن سر کار تا دیر وقت برمیگردن گفتم خونه خودش تنها میخوابه یه وقت میترسه بزار همینجا بخوابه گذشتو گذشتو گذشت تا ساعت 10 30 دقیقه دقیق دقیق هانیه بیدار شد دیدم خب مهمونم شده زشته پذیرایی نشه رفتم صبحونه رو اماده کردم اونم اومد نشست صبحونه خورد من قبلا خورده بود ساعت یازده گفتم خب هانی بیا ببینم این سایتی که میگی چیه اومد پای سیستم کنارم پیش خودم گفتم چجوری برم سر اصل مطلب و شروع کنم کارو توی همین افکار بودم که هانیه گفت راستی توی سیستمت تحقیق راجب تاریخ هخامنشیان نداری منم که میخواستم یه جوری رفتار کنم که توی رودربایستی بمونه و وقتی سر صحبتو باز کردم اذیت نکنه و راه بیاد نشستم یه تحقیق 50 صفحه ای جمع کردم و همه رو تیکه تیکه ادیت کردم اخرای کار بود که یه اهنگ گوگوش گذاشتم گفتم بحثو پیش بکشم شروع کردم از فیلمای قدیمی گفتم از بهروز وثوق از گوگوش از ممل امریکایی رسیدم به سکس یه نگاه به هانیه کردم دیدم خوشش اومده اروم چرخیدم طرفش بلند شدم لبامو به لباش نزدیک کردم حرارت نفس هاشو حس میکردم نزدیک تر رفتم یهو صدای زنگ در اومد همه مقدمه چینی خراب شد گفتم یعنی کی میتونه باشه این موقع روز که هاینه گفتم فکر کنم غذا اوردن داشتی روی تحقیق کار میکردی من زنگ زدم بیرون غذا بیارن خلاصه هیچی رفتم غذا رو گرفتم اوردم از اونجایی هم که داشت از دهن می افتاد مشغول تناول شدیم دو ساعتی روی تحقیق کار کردم چقدر ادبی شدم من اصلا پیاز همرا غذا رو نخوردم گفتم بده قبل سکس یه پیاز نیم کیلویی خورده باشی ولی هانیه کل پیازو که اندازه کله یه جوون بالغ بود قلومبا کرد این قسمت خیلی حالم گرفته شد یه جورایی اشک گوشه چشمم جمع شد غذا که تموم شد دوباره برگشتیم به اتاق هاینه گفت تحقیق رو بزن رو سی دی که منم همین کارو کردم هانیه روی تخت من نشسته بود و وقتی رایت سی دی تموم شد به بهانه دادن سی دی بلند شدم رفتم نشستم کنارش دستمو انداختم پوشتش و اونم همین کارو کرد مثل دو تا دوست توی چشماش نگاه کردم اروم و با صدایی که ازهیجان کمی میلرزید گفتم هانیه تو به کی رفتی اینقدر خوشگلی هانیه هم خودشو یکم لوس کرد حالا دیگه جراتم بیشتر شده بود لبامو گذاشتم روی لباش شروع کردم به لب گرفتن انواع و اقسام بوسه ها رو مثل یه شوالیه جوان اجرا میکردم هولش دادم روی دستم و از پشت با دست چپم نگه داشتمش شروع کردم به خوردن لباهاش و اروم به سمت پایین حرکت میکردم صدای نفش نفس زدنش کاملا توی گوشم بود نفساش به شماره افتاده بود اروم اومدم سمت گردنش پایین و پایین تر اومدم دیگه رسیده بودم به سینه هاش دست راستمو گذاشتم روی یکی از سینه هاش و لمسش کردم یکمی فشار رو بیشتر کردم هانیه با دست بهم زد گفت ناصر حواست کجاست ده دقیقه هست کجا رو داری نگاه میکنی سی دی رو رایت کردی دیدم همش توهم بوده ولی با خودم گفتم من این توهم رو جامع عمل و واقعیت میپوشونم دستاشو گرفتم توی دستم سریع صورتمو به صورتش نزدیک کردم بوی پیاز فضا رو عاشقانه تر کرده بود لبام رو گذاشتم روی لبش چه احساس خوبی بود ولی حیف که اینبار تلفن زنگ زد و اگر جواب نمیدادم هم بد میشد چون ممکن بود خونواده باشن با عجله رفتم تلفن رو جواب دادم اون طرف خط بابام بود و بعد سلام و طبق معمول پرسیدن چه خبر و چرا دیر جواب دادی گفت پسر چیکار داری میکنی ما تا چند ساعت دیگه برمیگردیم به خودت بیا یه کاری کن هنوز یه لب ازش نگرفتی جوونم جوونای قدیم برو ببینم چیکار میکنی پسر گفتم اقاجون سر بلندتون میکنم فقط شما یه کم دیر تر بیاید الو الو الووووووووو ناصر بابا چی شد چرا جواب نمیدی هیچی اقاجون چیزی نیست باز هم دچار توهم شده بودم با خودم گفتم چی تو ی این غذا بود صحبتم با اقاجون تموم شد برگشتم به اتاق دیدم هانیه بلند شده گفت من باید برم امروز بابا اینا زود میان باید بریم خونه عموم راستی فردا اساس کشی داریم خونه جدیدنمون اگه ندیدیمتون از خونواده خداحافظی کن ممنون بابت تحقیق و نهار گفتم هانیه نگفتی سایت چی بود گفت شهوانی دات کام خودت برو ببین و من هم با قلبی اکنده از اندوه و چشمانی اشک بار از فقدان اجرای یک سکس درست و حسابی به شهوانی امدم و شرح وقایع را نوشتم دوستان من عذرخواهی میکنم اگه این داستان نتونست موجبات یک فانتزی دیگه برای جلق زدنتون رو فراهم کنه نوشته
0 views
Date: August 16, 2018