سلام دوستان اگه داستان ازکون دادنم تا سکس ضبدری رو خونده باشین دریک قسمتش گفتم با همسرحسابدار هتل رابطه داشتم که دراین داستان بطور کامل براتون تعریف میکنم زمانی که به هتل اومدم در بخش ناظرخرید مشغول بکار شدم فردی بنام کمال حسابدار هتل بود بعداز چندبار رفت و آمد وصحبت با هم خیلی صمیمی شدیم بطوری که واقعا بهم اطمینان پیدا کرده بود بطوری که بیشتر اوقات با خودش و خانومش زهره ومن بیرون میرفتیم همسرش واقعا خانوم خوشگلی بود قد بلند سفید و وخوش استیل باهم شوخی زیاد میکردیم وخیلی وقتا توی خلوتم بهش خیلی فکر میکردم تا 2سالی گذشت و کمال بهم پیشنهاد داد تا با دوست صمیمی خانومش زهره که اسمش دیبا بود ازدواج کنم خلاصه بعداز چنبار رفتوآمد و چندماه دوستی عقد کردیم از زمان عقد به بعد نگاه های زهره یجور دیگه بود تازمانی که یکروز از طریق اس ام اس ازم خواست که همدیگرو توی ی پارک ببینیم اونروز رفتم سر قرار وای نمیدونین چقدر خوشگل شده بود ازم خواست دوستیمونو بیشتر کنیم بهش گفتم کمال چی دیبا چی گفت نمیفهمن تو منو دوست داری منم که همیشه تو خلوتم تو فکرش بودم گفتم آره خیلی وقته چشماش برقی زد خلاصه قرار شد من یک خط همراه جداگانه بگیرم تا راحت تر در ارتباط باشیم ی چند ماهی گذشت وما باهم درارتباط بودیم بیچاره همسرم دوران عقد بدی رو میگذروند چون من اصلا هیپچ حسی بهش نداشتم منو همسر حسابدارمون هر روز چندبار توی آسانسور همدیگرو میدیدیم و توی آسانسور از هم لب میگرفتیم و نمیتونستیم موقعیتی رو پیش بیاریم که پیش هم باشیم تا یکروز مادر کمال مریض شد و یکروزه می خواست بره شهرستان و برگرده منو زهره برای شب هماهنگ کردیم خودم کمال رو بردم فرودگاه وبعد زهره رو گذاشتم خونشون و دیبا همسرم چون سرمای شدید خورده بود بردم خونه مامانش وبهش گفتم میرم هتل کار عقب افتاده دارم همونجا هم می خوابم سریع رفتم خونه پیش زهره وااای زهره حسابی بخودش رسیده بود ی لباس سکسی صورتی تنش کرده بود اولین بار بود اینجوری میدیدمش من از چندساعت قبل ی قرص ترامادول خورده بودم تابتونم طولانی سکس کنم شروع کردم لبشو خوردن بعد گردنشو شروع کردم به مکیدن که سریع گفت جاش میمونه کمال میفهمه سینهاش سفیدو بزرگو سفت بود حسابی براش خوردمو مالیدم زهره قد بلند بود ومنواین قدش وپاهای بلندش بیشتر حشری میکرد شروع کردم بخوردن کسش دیگه آه ونالش دراومد ومیگفت منو بکن کیرتو بکن توکسم که منم که کیرم سیخ شده بود البته زیاد بزرگ نیست و14سانته کردم توکسش شروع کردم تلمه زدن بخاطر قرصی که خورده بودم با بهترین حال تلمه میزدم وگفت دارم ارضا میشم همینطوری بکن که منم با حس بیشتر تلمه زدم ومنو محکم بقل کردو فشار داد وخودشو ول کرد که فهمیدم حالشو کرده بهش گفتم اگه اجازه میدی بکنم توکونت که قبول کرد وای که چه حالی میداد بعداز چنبارتلمه همه آبمو ریختم تو کونش اونشب یکبار دیگه هم سکس کردیم ومن برگشتم هتل وفردا عصرکمال برگشت وشامو 4نفری رفتیم بیرون کمال روی حجاب زهره حساس بود حتی بارها جولوی من با اشاره بهش میگفت موهاتو بده داخل ولی نمیدونست خلاصه ی چندباری هم من جا جور کردم و ی سکس حسابی کردیم ولی یکروز زمانی که زهره داشت بهم اس ام اس میداد وتواس ام اس هم حرف ازاینکه بیا منو بکنو و میزد کمال غافلگیرانه میبینتش وزهرهم حول میشه وگوشیو پنهان میکنه که کمال بزور میگیره ومتنو میخونه وحسابی زهرهو کتک میزنه و وقتیکه میخواد بیاد سمت اتاق من زهره بهم زنگ میزنه ومیگه فرار کن کمال همچیو فهمیده تا میام فرار کنم درو بازمیکنه ومیاد توی اتاق چشماش کاسه خون بود یقشم پاره شده بود گوشیو میده دستم میگه بخون بهش گفتم کمال اشتباه میکنی خانومت همش بهم پیام میده بهش گفتم کمال میفهمه که محکم زدتوگوشم وحسابی کتکم زد وگفت نون و نمک همو خوردیم بیمعرفت نمیبخشمت ورفت بیرون ساعت 12 بود من توشوک بودم زهرهم تو اتاقش بود که بهم زنگ زد گفت چیکارکنم کمال جواب نمیده چجوری برم خونه گفتم بیا پارکینگ تا ببرمت تومسیر گریه میکرد میگفت چیکارکنم فکرم کارنمیکردبردمش خونه مامانش اینا چون رفته بودن شمال منم پیشش خوابیدم اون شب حسابی بوسیدمش وگفتم از فردا همو نمیبینیم خلاصه کمال وزهره ازهم جداشدن ومنم ازکار اخراج شدم همسرم فهمید ولی بهش گفتم درحد اس ام اس بوده اونم از طرف زهره چون تودوران عقدبودیم قبول کرد الانم 5ساله ازاون موضوع میگذره وما ازدواج کردیم وبچه هم دارم ولی با زهره در ارتباطم تو هفته به بهونه ماموریت 2شب با زهرهم اونم ازدواج نکرد و رو اورد به آرایشگری حالا خدا میدونه کی زنم بفهمه نوشته
0 views
Date: May 1, 2022